عروس 17 ساله باردار: از داماد خوشم نمی‌آید!

خدمت مقدس سربازی را که تمام کردم، زمزمه هایی درباره ازدواجم در خانه پیچید. هر کدام از اعضای خانواده ام دختری را پیشنهاد می کردند تا این که پدرم از من خواست با دخترعمویم ازدواج کنم. تا آن روز، هیچ گاه به دخترعمویم فکر نکرده بودم.

عروس 17 ساله باردار: از داماد خوشم نمی‌آید!
پیشنهاد ویژه

به گزارش منیبان؛ اگر چه او دیگر ۱۶ سال سن داشت ولی هنوز در نظر من یک کودک خردسال جلوه می کرد. آن شب خیلی به «مهسا» فکر کردم. پدر می گفت: ضرب المثل معروفی هست که می گوید: «فامیل اگر گوشت یکدیگر را بخورند استخوان های هم را دور نمی ریزند!»

صبح روز بعد به بهانه دیدار با عمویم به منزل آن ها رفتم. این بار وقتی در چهره دخترعمویم نگریستم قلبم لرزید. احساس کردم او را دوست دارم و می توانم با او راه خوشبختی را طی کنم. آن روز ناهار را هم در منزل عمویم ماندم و به بهانه های مختلف سعی کردم بیشتر با دختر عمویم صحبت کنم. اگر چه مادرم اختلافاتی با مادر مهسا داشت و بیشتر اوقات با هم قهر بودند اما من تصور می کردم با ازدواج من و مهسا، اختلافات آن ها نیز به پایان برسد.

چند روز بعد از آن که موضوع را با پدرم مطرح کردم مراسم خواستگاری و عقدکنان برگزار شد و من و مهسا با هم نامزد شدیم ولی هنوز ۴ روز از برگزاری مراسم عقدمان سپری نشده بود که با بی تفاوتی های مهسا روبه رو شدم. او خیلی سرد با من برخورد می کرد و با حرکات و رفتارش چنین نشان می داد که اصلاً مرا دوست ندارد!

چند روز بعد هم مادر مهسا به مادرم گفته بود که دخترم طلاق می خواهد و می گوید نامزدم را دوست ندارم و از او خوشم نمی آید! ابتدا این حرف ها را به خاطر سن کم مهسا جدی نمی گرفتم و تصورم این بود که او هنوز نمی تواند تصمیم درستی بگیرد ولی مدتی بعد با درخواست مهسا از یکدیگر به صورت توافقی جدا شدیم و او با پسر دیگری ازدواج کرد اما با شوهرش اختلافات زیادی پیدا کرد و مدام با یکدیگر درگیر بودند تا این که کارشان به طلاق کشید.

پس از این ماجرا، باز هم با دخالت اعضای خانواده ام قرار شد من و مهسا بار دیگر با هم ازدواج کنیم. یک ماه بعد از ازدواجمان مهسا باردار شد. این خبر تمام اعضای خانواده را به وجد آورد و من از همه بیشتر خوشحال شدم اما این خوشحالی هم ۶ ماه بیشتر دوام نیاورد و مهسا دوباره دادخواست طلاق داد.

او در حالی که ۷ ماهه باردار است باز هم می گوید نمی تواند با من زندگی کند و امروز به کلانتری آمده ایم تا برای طلاق به دادگاه برویم ولی هر چه فکر می کنم نمی دانم عاقبت زندگی فرزندم به کجا خواهد رسید...


ت ت
کدخبر: 100721 تاریخ انتشار
در رسانه های دیگر بخوانید
ارسال نظر

نظرات شما
  • avatar ناشناس

    خاک تو سرت مهسا بشین زندگی کنه دیگه

    6
  • avatar جهان

    این دختره دیگه عیب گرفتن از شوهر عادتش شد سروکار این با چند شوهر دیگه خواهد افتاد خیال خودت را راحت کن و زندگی جدید تشکیل بده

    4
  • avatar عاقل

    عاقبت کودک همسری بهتر از این نیست.بیشعور میگه گفتم بچست نمیتونه تسمیم بگیره.. خب یه بچه چجوری میتونه ازدواج کنه؟!وجدان و شرف داشته باشید یکم

    5
  • avatar لیلا

    خول بودی رفتی سراغش می گذاشتی تا بسوزه انگار که مشکل ازاین خانم هست که باهیشکی نمی سازد دختر قطع بود که رفتی یه وامانده که باسه تا زندگی نساختی لابد به خاطر زیباییش رفتی بیچاره طفل معصوم فرزندت

    5
پربیننده‌ترین