مروری بر حوادث تاریخی؛
قربانی شدن 4 نفر بخاطر رابطه نامشروع با یک پیرمرد!
یک رابطه هوسآلود و غیرمشروع هم جنایت رقم زد، هم بیآبرویی و هم بدبختی چند انسان را. در واقع بخش زیادی از قتلها در پی خیانت و روابط خارج از عرف رقم میخورد. آنچه در ادامه میآید سرگذشت زنی است که با خیانت به همسرش فاجعه غیرقابل جبرانی برای خود و دیگران رقم زد.
به گزارش منیبان؛ یک رابطه هوسآلود و غیرمشروع هم جنایت رقم زد، هم بیآبرویی و هم بدبختی چند انسان را. در واقع بخش زیادی از قتلها در پی خیانت و روابط خارج از عرف رقم میخورد. آنچه در ادامه میآید سرگذشت زنی است که با خیانت به همسرش فاجعه غیرقابل جبرانی برای خود و دیگران رقم زد.
عفت، زنی خانهدار است که در 16 سالگی ازدواج کرد. او در 17 سالگی نخستین پسرش را به دنیا آورد. دو سال بعد دومین پسرش متولد شد و در نهایت در 25 سالگی تنها دخترش به دنیا آمد.
همسرش حسن کارگری ساده است که در یک کارگاه آجرسازی کار میکند. زندگی عفت به سختی سپری می شد. همسرش هر چند کارگری زحمتکش است، اما مردی بددهان و عصبی هم به شمار میرود. عفت بارها در طول زندگی مشترک 24 ساله خود با همسرش بارها خانه را ترک کرد و به حالت قهر به خانه پدرش رفت، اما هر بار با اصرار همسرش برگشت. این رویه تا 40 سالگی عفت ادامه داشت.
40 سالگی هم میتواند سرآغازی برای یک تباهی ابدی باشد. عفت که حالا فرزندانی بزرگسال دارد در پی رفت و آمدهای مکرر به یک مغازه میوهفروشی با صاحب آنجا آشنا شده و کمکم به یک ارتباط عاطفی تبدیل شد.
این ارتباط عاطفی وارد رابطهای سیاه شد و حالت نامشروع به خود گرفت. حالا عفت با داشتن همسر و دو پسر 23 و 21 ساله و همچنین دختری 15 ساله با مردی 62 ساله رابطه نامشروع دارد. رفت و آمدهای این زن خیلی وقت است که به خانه این مرد ـ که سالها پیش همسر خود را از دست داده ـ آغاز شده. عفت وارد بدترین مرحله شده است.
عفت پشیمان است و بشدت عذاب وجدان دارد. این را بعدها اعتراف میکند. البته پشیمانی او هیچ سودی ندارد، چراکه همسرش متوجه ارتباط او شده است. حسن بشدت عفت را مورد ضرب و شتم قرار میدهد و به او میگوید تنها لطفی که در حقش میکند این است که به فرزندانشان چیزی نمیگوید. عفت برای طلب بخشش از همسرش التماس میکند. در این حال مزاحمتهای مرد میوهفروش برای عفت شروع میشود.
او این زن را تهدید میکند و در این زمان است که عفت میگوید همه چیز را همسرش میداند. پیرمرد عقبنشینی میکند، اما عفت که اعتماد همسرش را از دست داده دچار ناراحتی اعصاب میشود. خود را حتی بدبختتر از چیزی که نسبت به گذشته بود، احساس میکند. شروع به مصرف قرص میکند و در نهایت به فکری حماقت بار میرسد. او که خود به اندازه همان مرد میوهفروش در شکل گرفتن آن ارتباط نقش دارد تصمیم میگیرد از او انتقام بگیرد.
یک روز با او تماس میگیرد و درخواست میکند سر ساعت مقرری در خانهاش باشد. عفت به آنجا میرود و پیرمرد هم حاضر است، غافل از این که عفت برای او نقشه شومی کشیده. آنها به گفتوگو مینشینند و عفت ناغافل با قمهای که متعلق به شوهرش است به مرد حمله میکند و او را با چند ضربه از پا درمیآورد.
خیلی طول نمیکشد که عفت دستگیر میشود؛ در واقع کمتر از 24 ساعت. همه حیرتزده و شوکهاند. از همسر عفت تا پسران و تنها دخترش. عفت به راحتی اعتراف میکند. همه چیز را میپذیرد. میگوید فقط زودتر میخواهد اعدام شود. او توان گرفتن وکیل ندارد و برایش وکیل تسخیری تعیین میکنند. فرزندان مقتول درخواست قصاص دارند. حسن دیگر به ملاقات همسرش نمیرود. فقط پسرانش میروند و تنها دخترش. عفت دیگر توان دیدن آنها را هم ندارد. از روی آنها خجالت میکشد.
بالاخره او اواسط تابستان 82 اعدام شد.
این پایان تلخ یک رابطه تباه نیست. حسن همسر عفت مدتی بعد تحت تاثیر مشکلات روحی شدید و ناراحتی اعصاب دچار ایست قلبی میشود تا این رابطه شیطانی سومین قربانی خود را هم بگیرد. این باز هم پایان ماجرا نیست. مسعود پسر بزرگ خانواده هم مدتی بعد دست به خودکشی میزند. رابطه شیطانی عفت و مرد میوهفروش به غیر از خود دو قربانی دیگر هم گرفت...