دختر 20 ساله تهرانی: 3 ماه عروس حسن بودم!
دادگاه خانواده این هفته میزبان پرونده زوج کم سن و سالی بود که برخلاف اغلب پروندههایی که خانوادهها مخالف جدایی فرزندانشان هستند این بار والدین سمیرا و حسن آنها را به دادگاه فرستاده بودند تا مهر طلاق پایان دهنده تصمیم اشتباهشان باشد.
به گزارش منیبان؛ نیم ساعتی از حضور این زوج 20 و 23 ساله نگذشته بود که منشی یکی از شعبات دادگاه خانواده آنها را به داخل شعبه هدایت کرد.
قاضی دادگاه همان طوری که با تلفن همراهش در حال صحبت بود، پرونده آنها را هم بررسی می کرد و وقتی تماسش پایان یافت گفت: کدام یک از شما می خواهید تعریف کنید که جریان چیست و چرا قصد جدایی دارید؟ 3 ماه پیش عقد کرده اید و حالا طلاق توافقی ؟!
سمیرا گفت: جناب قاضی یکسال پیش با حسن آشنا شدم و پس از چند ماه تصمیم به ازدواج گرفتیم اما وقتی همسرم موضوع را با خانواده اش مطرح کرد، آنها عنوان کردند که راضی به ازدواج ما نیستند.
پدر و مادر حسن نگاه سنتی به ازدواج دارند و دوست دارند که عروس شان را خودشان انتخاب کنند. از طرفی خانواده من هم می گفتند تا خانواده حسن به خواستگاری نیایند، حاضر به موافقت نیستند و ما نمی توانیم باهم زندگی کنیم.
بعد از مدتی که علاقه من و همسرم به هم زیادتر شد و خانواده هایمان را مانع بزرگی در رسیدن به هم می دیدیم، حسن از من خواست تا مخفیانه باهم عقد کنیم و خانواده هایمان را مقابل عمل انجام شده قرار دهیم. آنقدر او را دوست داشتم که بدون تعلل پذیرفتم و چند روز بعد هم به دفترخانه ای که متعلق به دوست برادر حسن بود، رفتیم و بدون حضور خانواده هایمان عقد کردیم.
او در ادامه در حالی اشک می ریخت، گفت: یک ماه بعد به طور اتفاقی پدرم شناسنامه ام را دید و شوکه شد. هنوز تصویر چهره اش را نمی توانم فراموش کنم. آنقدر حالش بد شد که نمی دانست چه بگوید و مجبور شدم ماجرا را برایش تعریف کنم. بعد از چند ساعت هم صدایم کرد و گفت من به تصمیمت احترام می گذارم اما تا زمانی که خانواده حسن موافقت نکنند، من او را به عنوان دامادم قبول نمی کنم و در اولین فرصت هم باید از او جدا شوی.
در ادامه قاضی رو به حسن کرد و پرسید: خانواده عروس حق دارند. اما خانواده شما هم متوجه این ازدواج پنهانی شده اند؟
طلاق به خاطر اصرار پدر داماد
حسن پاسخ داد: بله وقتی پدر سمیرا متوجه موضوع شد، با پدرم تماس گرفت و همه چیز را گفت و پدرم هم تهدیدم کرد که اگر از سمیرا جدا نشوم، از ارث محرومم می کند و در خانه شان جایی ندارم. جناب قاضی من نمی خواهم مقابل خانواده ام مقاومت کنم و ترجیح می دهم به این ماجرا خاتمه دهم.
سمیرا که از حرف های حسن ناراحت شده بود، گفت: چطور آن موقع که عقد نکرده بودیم، می گفتی آنقدر دوستت دارم که حاضرم برای رسیدن به تو باهمه حتی خانواده ام بجنگم اما حالا که متوجه شدی اگر با من باشی از ارث محروم می شوی، می خواهی به زندگی مشترک مان خاتمه دهی؟! اصلاً اگر قرار است با پول و مال و اموال قیاس شوم، بهتر است نباشم اما باید مهریه 500 سکه ای من را پرداخت کنی و از یک ریال آن هم نمی گذرم.
من بدون اجازه پدرم پای سفره عقد آمدم و پدرم را نابود کردم. تازه پس از آنکه متوجه ماجرا شد، با احترام به من گفت که اگر خانواده حسن موافق عقدتان باشند، من حرفی ندارم اما تو خیلی راحت به خاطر محروم نشدن از ارث، من را کنار می گذاری! برای خودم متاسفم که گولت را خوردم و زندگی ام را خراب کردم.
حسن در جواب سمیرا گفت: قرارمان این نبود که تو از مهریه ات سوء استفاده کنی. ما قرار گذاشتیم که به خاطر خانواده هایمان توافقی از هم جدا شویم. من دلم نمی خواهد تو را از دست بدهم اما خودت بهتر می دانی که خانواده ام من را تحت فشار گذاشته اند.
سمیرا گفت: من مهریه ام را می خواهم و هیچ وقت هم تو را که یک مرد فریبکار و سوء استفاده گری، نمی بخشم.
قاضی پس از شنیدن حرف های این زوج جوان گفت: شما باید تلاش تان را بکنید و دوباره با خانواده هایتان صحبت کنید. به نظر می رسد که شما همدیگر را دوست دارید و امیدوارم خانواده هایتان هم راضی شوند که شما در کنار هم زندگی کنید. اگر در این فرصت یک ماهه موفق شدید که هیچ وگرنه در جلسه بعد در مورد پرونده تان تصمیم می گیرم.