دروغ یکی از دختران فراری خانه وحشت تهران!
پدر یکی از دختران حبس شده در دخمه شیطان از سعید به خاطر تجاوز به دخترش شکایت کرد.
به گزارش منیبان؛ همین دیروز بود که با او گفتگو کردم.با دختری که این روزها ماجرای حبس شدنش در دخمه شیطان واقع در خیابان ابوسعید تهران که قتل یک دختر فراری در آن رخ داد؛ در فضای مجازی سر و صدای زیادی به پا کرد.همین دیروز بود که گفت پدرم معتاد است و دلم نمی خواهد او را ببینم.امروز باز هم برای ادامه تحقیقات به دادسرا آمد.چشمش به مردی افتاد که کت و شلواراتو کشیده و مرتبی بر تن داشت.یک لحظه جا خورد اما یکدفعه خودش را در آغوش پدرش انداخت و شروع کرد به گریه کردن.او حالا بعد از 3 سال پدرش را دیده بود.
خودم را مقصر فرار دخترم می دانم
پدر این دختر جوان،نه اعتیاد دارد و نه با او نامهربانی می کند.او یک آدم حسابی تمام عیار است.
دخترتان به من گفته بود شما اعتیاد دارید!
اشکال ندارد.من حتما در سرنوشت تلخ دخترم مقصرم.دخترم پاک و معصوم به دنیا آمد.هر چه به سر بچه ها می آید حاصل رفتار غلط پدر و مادر است.
شما چه رفتار اشتباهی داشتید؟
من و همسر سابقم همیشه با هم اختلاف داشتیم.برای همین ۸ سال قبل تصمیم به جدایی گرفتیم.بعد از طلاق دخترم با من زندگی می کرد و من به خاطر لجبازی با مادرش اجازه نمی دادم آنها همدیگر را ببینند.او هم بهانه می گرفت و گاهی کلافه ام می کرد و من کتکش می زدم.
وقتی سر کار می رفتید چه کسی از دخترتان نگهداری می کرد؟
گاهی نزد مادرم بود اما خیلی وقت ها مجبور می شدم او را با خودم سر کار ببرم.کارمند یک مجموعه فرهنگی بودم و همه همکارانم دخترم را دیده بودند.حالا آنها لابد تصویر دخترم را در فضای مجازی دیده اند و آبرویم رفته است.وقتی ویدئو منتشر شده از دخترم را دیدم دو دستی بر سر خودم کوبیدم.البته بعد از گم شدن دخترم دیگر سرکار نرفتم اما مطمئنم همکاران سابقم هنوز چهره دخترم را در خاطر دارند.
به خاطر گم شدن دخترتان سر کار نرفتید؟
بله. روز و شبم شده بود گشتن دنبال سرنخی از دخترم.خدا می داند چقدر پول خرج کردم.در میان کارتن خوابها میگشتم و آنها به دروغ میگفتند دخترم را دیده اند.از من پول می گرفتند که جای دخترم را بگویند و غیبشان می زد.اما باز نفر بعدی که سر راهم قرار می گرفت،کور سوی امیدی باعث میشد به آن فرد هم پول بدهم.
فکر میکنید اگر دخترتان آزاد شود کنارتان می ماند یا باز فکر فرار به سرش می زند؟
شاید هم فکر فرار به سرش بزند.او قبل از فرار دچار اختلال روحی شده بود.مردمک چشمش می لرزید و پرخاشگر شده بود.او را دکتر هم برده بودم.الان حس میکنم اوضاع روحی اش خیلی بدتر هم شده.اما این بار چشم از او برنمی دارم.بار قبل برای خرید از خانه بیرون رفت و برنگشت.اما حالا تا پای جان از دخترم مراقبت خواهم کرد.
منبع: رکنا