بلایی که پوتین سر مردم روسیه آورد
تصمیمات ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه این کشور را در مسیری قرار داده که بازگشت از آن برای هر کس که جانشین او شود، دشوار است.
به گزارش منیبان، تصمیمات ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه این کشور را در مسیری قرار داده که بازگشت از آن برای هر کس که جانشین او شود، دشوار است.
به نقل از خبرگزاری الجزیره؛ یک سال بعد از آغاز حمله گسترده روسیه به اوکراین، بحث در مورد اینکه آیا این جنگ روسیه است یا جنگ پرزیدنت ولادیمیر پوتین، ادامه دارد.
روسهای ضد جنگ که بسیاری از آنها به خارج از کشور پناهنده شدهاند، رئیسجمهور روسیه را بابت این جنگ مقصر میدانند و عقیده دارند که توهمات و پارانویای پوتین باعث چرخش روسیه به نوعی دیکتاتوری جدید یا نئوتوتالیتاریسم در داخل و رفتار نظامی تهاجمی در خارج از روسیه شده است.
اپوزیسیون تبعیدی و زندانی روسیه به اصرار و تاکید میگوید که اگر پوتین از قدرت ساقط شود، وضعیت معکوس خواهد شد. لئونید ولکوف یکی از نزدیکان آلکسی ناوالنی رهبر زندانی اپوزیسیون حتی پا از این هم فراتر گذاشته و پیشنهاد کرده که غرب پس از پایان جنگ باید طرحی مشابه «طرح مارشال» را نه تنها برای اوکراین- که نیاز مبرم به بازسازی دارد- بلکه برای روسیه نیز ارائه دهد.
به عبارت دیگر، نیروهای اپوزیسیون روسیه امیدوارند که مسکو بعد از سقوط پوتین از تخت سلطنت پلهای ارتباطی خود با اروپا و ایالات متحده را بازسازی خواهد کرد.
البته قابل درک است که چرا مفهوم «جنگ پوتین» در خود اوکراین تقریباً هیچ خریدی ندارد. به طور کلی، اغلب اوکراینیها روسیه را چه به عنوان یک کشور و چه به عنوان یک جامعه گناهکار میدانند و بر این باورند که مردم این کشور، چه مشوقین پرسروصدا و شیطان «عملیات ویژه نظامی مسکو» و چه اکثریت خاموشی که تصمیم گرفتهاند جنگ را نادیده گرفته و زندگی روزمره خود را ادامه دهند، در شعلهور شدن و ادامه این جنگ مقصرند.
آنها میپرسند در شرایطی که پوتین به عنوان نماینده و از زبان ذهنیت امپریالیستی ملت روسیه صحبت میکند، چگونه باید امیدوار بود روسیه رفتاری متفاوت در آینده داشته باشد؟
علاوه بر این بعید است که جانشین رهبر 70 ساله روسیه از اپوزیسیون نزدیک به غرب انتخاب شود یا متفاوت از اشغالگر فعلی کرملین باشد. در واقع برخی از سیاستمدارانی که کارشناسان در مورد احتمال جانشینی آنها حدس میزنند- مثلاً نیکلای پاتروشف رئیس شورای امنیت روسیه- حداقل به اندازه خود ولادیمیر پوتین تندرو و جنگطلب هستند. بنابراین آنچه برای اوکراینیها مهم است، این که روسیه باید به هر قیمتی شکست بخورد و در غیر این صورت مهم نیست چه کسی نمایش را در مسکو اجرا میکند.
اما اتحادیه اروپا چطور؟ آیا جنگ روابط اروپا با روسیه را- که برای مدت زمانی طولانی با دقت پرورش داده شده بود- از نقطه بیبازگشت عبور داده است؟
این موضوع به شدت کشورهایی مانند لهستان و دیگر کشورهای بالتیک را شامل میشود. در حال حاضر بیش از یک سال است که آنها دارند وضعیت «من که گفته بودم» را تجربه میکنند. در واقع بسیار قبلتر از تهاجم سال گذشته روسیه به اوکراین و حتی قبل از اشغال کریمه در سال 2014 نیز این کشورها ادعا میکردند که انتقامگرایی روسیه یک تهدید اساسی برای نظم پس از جنگ سرد در اروپا به شمار میآید.
با این حال کشورهای غربی از قبیل فرانسه و آلمان در رویکرد خود نسبت به روابطشان با روسیه مبهمتر عمل کردهاند. امانوئل مکرون رئیسجمهور فرانسه از زمانی که برای اولین بار در سال 2017 به قدرت رسید دنبال طرح این ادعا بوده که اروپا باید بلندمدت فکر کند و با روسها تعامل داشته باشد. مکرون تقریباً تا زمان تهاجم به این خط فکری پایبند بود و به امید یافتن یک راه حل دیپلماتیک به نوعی با پوتین در تماس مداوم بود. و همین اواخر یعنی در دسامبر گذشته نیز رئیسجمهور فرانسه از «تضمینهای امنیتی» به روسیه صحبت کرد- که باید بخشی از توافق اروپا با روسیه باشد.
در این بین آلمان ناامیدی و خشم بیشتری در میان دوستان اوکراین در اروپای شرقی به وجود آورده است. در واقع سالهای طولانی معاشقه آلمانیها با روسها و سرمایهگذاریهای سیاسی تجاری از قبیل خط لوله گاز نورداستریم، سابقه این کشور را در این زمینه مخدوش کرده است. طبقه سیاسی آلمان مدتهای مدیدی روسیه را دوست خود دانسته و برخی مانند صدراعظم سابق گرهارد شرودر با شرکتهای انرژی دولتی مسکو بدهبستانهای سودآوری برقرار کرده بودند.
پس آیا عدم مقابله کامل اروپا با روسیه به این معنی است که اتحادیه اروپا درها را برای عادیسازی روابط در دراز مدت باز میگذارد؟ جواب این سوال یک کلمه است: نه.
جنگ ممکن است- و احتمالاً- سالها طول خواهد کشی و تا زمانی که درگیری ادامه دارد، تصور هر شکلی از تعامل دیپلماتیک سازنده دشوار خواهد بود، چه رسد به این که طرفین به دنبال احیای دوباره پیوندهای سیاسی و اقتصادی فیمابین باشند. مطمئناً تا زمانی که پوتین روی کار است، روابط اروپا با روسیه متخاصم خواهد بود.
در این میان در صورت کاهش تنشها خط جدیدی در سراسر اروپای شرقی ترسیم خواهد شد که اوکراین و احتمالاً مولداوی و گرجستان در ضلع غربی، بلاروس در جبهه روسیه و کشورهای ارمنستان و آذربایجان نیز در منطقه بیطرف قرار خواهند گرفت. به عبارت بهتر با کشیده شدن کشورهای طرفدار غرب به مدار اتحادیه اروپا و ناتو، و موفقیت روسیه در حفظ تسلط خود بر هر بخشی از اوکراین سناریویی شبیه به جنگ سرد تحقق خواهد یافت.
این یعنی که دیپلماسی به سبک جنگ سرد در دستور کار قرار خواهد گرفت و اتحادیه اروپا– و متحدش ایالات متحده آمریکا– تنها و تنها به منظور حفظ ثبات منطقه و جهان و همچنین اجتناب از یک برخورد تمامعیار و همهجانبه با روسیه وارد تعامل خواهند شد. در واقع در چنان شرایطی اساس سیاست غرب بر مهار روسیه استوار خواهد بود، نه یکپارچگی- که در دهههای 1990 و 2000 اتفاق افتاد.
جنگ تلفات سنگینی بر پیوندهای اقتصادی بین روسیه و اتحادیه اروپا وارد کرده و انتخابها و تصمیمات سیاسی پوتین روندها و نیروهایی را تسریع کرده که رهبر آینده روسیه- هر کسی که باشد- باید برای معکوس کردن آن تلاش کند. مسکو در گذشته یکی از تامینکنندگان اصلی انرژی اتحادیه اروپا بود؛ رابطهای که دیگر برقرار نیست و به این زودی هم بعید است این موقعیت بازیابی شود. سهم روسیه از واردات گاز اروپا از 50 درصد در سال 2021 به 12.9 درصد در حال حاضر کاهش یافته است.
تحریمهای اروپا روسیه را مجبور کرده به سمت چین و تا حدودی هم جنوب جهانی سوق پیدا کند. این یکی از مهمترین و ماندگارترین میراثهای جنگ خواهد بود.
روسهای مخالف پوتین امیدوارند که کشورشان در نهایت دوباره به سمت غرب تمایل پیدا کند. رهبران اروپایی حق دارند به شدت و عمیقاً در مورد شرایطی که پس از پایان جنگ پیش خواهد آمد فکر کنند. به هر روی این اتفاق دیر یا زود رخ خواهد داد. با این حال همانطور که تاریخ نشان میدهد، جنگها همواره رویدادهایی تغییردهنده و به شدت دگرگونکننده بودهاند. تغییرات بعد از جنگ روسیه و اوکراین هم چه خوب باشد و چه بد؛ گریزی از آن نیست و زمان به 23 فوریه 2022 باز نخواهد گشت./ برترینها