نابودی این دختر زیبا فقط در 45 ثانیه
50 عمل جراحی روی او انجام می شود تا صورت کاملا از بین رفته او حداقل یک شکلی پیدا کند. چهره او با این عمل ها هنوز هم وحشتناک است.
به گزارش منیبان، ژاکلین سابوریدو تا 21 سالگی یک دختر زیبا و سالم بود اما یک تصادف همه زندگی او را نابود کرد. نام او که حالا قهرمان مبارزه با بی احتیاطی در رانندگی شده است میان 21 نفری قرار دارد که در جهان منتظر انجام عمل پیوند صورت برای بازگشت به زندگی هستند.
صبح روز 19 سپتامبر سال 1999 ژاکلین سابوریدو یک دختر زیبا و سالم بود. او چند روزی بود که برای گذراندن یک دوره آموزش زبان انگلیسی از کشورش ونزوئلا به ایالت تگزاس آمریکا آمده بود، در دانشگاه خود دختری شاد و باهوش به حساب می آمد، دوست های زیادی داشت و به نظر نمی آمد هیچ مشکلی در زندگی اش داشته باشد. اما شب 19 سپتامبر دیگر هیچ چیز به این شکل نبود. او به همراه 4 نفر از دوستانش آن شب از خانه یکی از دوستان شان برمی گشتند که همه زندگی این دختر 21 ساله زیر و رو شد. ژاکلین خودش از آن شب تنها نور چراغ های ماشینی را به خاطر می آورد که مستقیم به ماشین آنها کوبید. اتومبیل آنها آتش گرفت؛ پاهای ژاکلین که در صندلی جلو نشسته بود گیر کرده بود و ماموران امداد نمی توانستند او را بیرون بکشند. بدن او 45 ثانیه در آتش سوخت؛ 45 ثانیه ای که همه زندگی او را نابود کرد.
راننده مقصر پسری 17 ساله بود که مقدار زیادی مشروبات الکلی خورده بود. ژاکلین در بیمارستان چشم هایش را بالاخره باز می کند. 61 درصد از بدن ژاکلین به طور کامل در این تصادف می سوزد. پزشکان مجبور می شوند انگشتهایش را قطع کنند. او گوشها،بینی،پلک چشم ها،موها و مقدار زیادی از بینایی اش را از دست می دهد. واقعیت این بود که او دیگر صورتی برای زندگی نداشت.
پدر ژاکلین در ماه های اول هیچ آینه ای را در بیمارستان باقی نمی گذارد اما بعد از مدتی تصمیم می گیرد دخترش را با واقعیت مواجه کند. ژاکلین خودش را بالاخره می بیند و از وحشت فریاد می کشد. مدت زیادی طول می کشد تا ژاکلین بتواند با واقعیت کنار بیاید. پدر،فرشته نجات ژاکلین بود. او هر روز سعی کرد امید را در ژاکلین زنده کند.
51 عمل جراحی روی او انجام می شود تا صورت کاملا از بین رفته او حداقل یک شکلی پیدا کند. چهره او با این عمل ها هنوز هم وحشتناک بود. او به ادامه زندگی امیدوار شده بود اما بچه ها در بیمارستان هنوز هم با دیدن او جیغ می زدند و فرار می کردند.
ژاکلین حتی بعد از مدتها تنفر تصمیم گرفت رجینالد استفی،پسری که باعث وضعیت او شده بود را ببخشد .