حبس و قتل قائممقام
«میرزا ابوالقاسم قائممقام را چند روز در باغ نگارستان به حبس نگه داشتند و بعد خفهاش کردند. او حدود هفت ماه صدراعظم ایران بود و ماجرای عزل و قتلش نیز چنین روزهایی از اواخر بهار و اوایل تابستان ۱۲۱۴ خورشیدی روی داد.»
به گزارش منیبان، روزنامه اعتماد نوشت: «عباسمیرزا که زودتر از پدرش از دنیا رفت، مساله جانشینی فتحعلیشاه گره خورد. البته ولیعهدی به محمدمیرزا (پسر عباسمیرزا و نوه فتحعلیشاه) رسید اما بسیاری از شاهزادگان ریز و درشت قاجار - که تعدادشان هم کم نبود - این انتخاب را نپذیرفتند و در آشکار و نهان زبان به اعتراض و مخالفت باز کردند. شاه خودش را به آن راه زد و توجهی به مخالفتها نکرد و چندی بعد هم از دنیا رفت. بحران بعد از مرگ او خودش را نشان داد. رقابتی که میان پسران شاه وجود داشت به مسیر تصاحب تاج و تخت افتاد و آنان را در چند دسته متخاصم رودرروی یکدیگر قرار داد. به قول عبدالله مستوفی «کم مانده بود که مردم ایران گرفتار هرجومرجی نظیر بعد از نادرشاه بشوند» اما به تدبیر میرزا ابوالقاسم قائممقام که صدراعظم و عملا همهکاره حکومت محمدشاه بود، فتنهها یکی پس از دیگری سرکوب شدند و مدعیان اصلی کنار رفتند و «باقی شاهزادهها هم سرجای خود نشستند.»
ناگفته نماند که روسها هم که تداوم سلطنت قاجار در نسل عباسمیرزا را متعهد شده بودند در نزاع میان شاه جوان و مدعیان، نقش موثری داشتند و محمدشاه را در رسیدن به میراث پدربزرگش یاری دادند اما کسی که بحران را مدیریت و حتی برای تثبیت تاج و تخت، دستش را به خون شماری از شاهزادگان قاجار آلوده کرد، قائممقام بود. او هم شاه را به تخت نشاند و هم قدرت را به نام او به دست گرفت. سپس از اختیاراتش بهره برد و اصلاحاتی را در دولت و دربار شروع کرد که خوشایند اکثریت اعضای طبقه حاکم نبود، زیرا منافع سنتی آنان هدف میگرفت و حکومت را از سفرهای برای اقلیت حاکم، به ابزاری برای اداره درست کشور تبدیل میکرد. از این رو دشمنانش - که نزدیکی به قدرت را فقط با سوءاستفاده از آن میفهمیدند - روزبهروز بیشتر شدند، اما قائممقام خطری را که از سمت آنان وجود داشت، جدی نگرفت و خشم و آزردگیشان را درخور اعتنا ندید.
به قول زرینکوب «درست است که با محدودکردن پادشاه و کنار گذاشتن اطرافیان او، خودش نوعی حکومت مستبدانه پیش گرفته بود، اما استبداد او شخصی نبود. برخلاف استبداد پادشاه موجب نفی حقوق عامه رعیت نمیشد، فقط از حق تجاوزی که شاه و اطرافیانش نسبت به هرگونه قانون و قراری قائل بودند، میکاست.» دشمنانش در دولت و دربار ضد او دسیسه کردند و دل شاه را از خطرات احتمالی سیطره فزاینده صدراعظم لرزاندند. هم روسها و هم انگلیسیها که وجود وزیری چنین مقتدر و لایق را به ضررشان میدیدند نیز در خالیکردن زیر پای قائممقام با توطئهگران همراه شدند و در بسترسازی برای سقوط او نقشآفرینی کردند. محمدشاه که گاهی بلاهتش بر نجابتش میچربید از صدراعظم ترسید و باورش شد که قائممقام به فکر عزل او و تصاحب تاج و تخت است. دستور به برکناری صدراعظم داد و او را به حبس انداخت. بعد هم با تصمیم دشمنان قائممقام برای قتلش همراه شد و اجازه داد - بیآنکه خونش را بریزند - او را سربهنیست کنند. میرزا ابوالقاسم قائممقام را چند روز در باغ نگارستان به حبس نگه داشتند و بعد خفهاش کردند. او حدود هفت ماه صدراعظم ایران بود و ماجرای عزل و قتلش نیز چنین روزهایی از اواخر بهار و اوایل تابستان ۱۲۱۴ خورشیدی روی داد.»