کلماتی چو تیشه فرهاد
قادر باستانی- ویراستار مجموعه خاطرات هاشمیرفسنجانی
خاطرات جدید آیتالله هاشمیرفسنجانی، بعد از کشوقوس فراوان، این هفته وارد بازار کتاب شد و در دسترس علاقهمندان قرار گرفت. کتاب «حضور و انصراف»، خاطرات سال پُرتلاطم 1378 را دربرگرفته است. هاشمی، از اولین روز سال 1360 تا واپسین غروب حیات پُربارش، کارنامه روزانه خود را به رشته تحریر درآورده که سندی منحصربهفرد در تاریخ معاصر ایران به شمار میرود و حاوی ناگفتههای فراوانی است. در خاطرات هاشمی، گرچه سبک مختصرنویسی و اشارات ضمنی و گاه رمزگونه، وجه غالب یادداشتها را تشکیل میدهد، اما مشخص است او مانند فردی که از خارج گود، عملکرد کنشگران اجرائی کشور را پایش میکند، به بیان تحلیلی و دقیق از وقایع و رویدادها میپردازد و چنین نگرشی برای مورخان و علاقهمندان سیاست، بسیار مغتنم، ارزشمند و قابل استفاده است. پیش از دولت سازندگی، افتراقی میان دولت و حاکمیت دیده نمیشد. جناح راست، توان مهم و تأثیرگذاری نداشت که بتواند باعث ناهماهنگی جدی شود. دوره اول هاشمی، هماهنگی مطلوب میان دولت و حاکمیت بود و تضعیف دولت سازندگی از سوی جناح چپ که خارج از حاکمیت بودند، اثر چندانی نمیگذاشت. ناهماهنگیها، از دوره دوم دولت هاشمی کلید خورد و آثار منفیاش را بر جای گذاشت. اولین علامت افتراق، ابتدا ریاستجمهوری خود را نشان داد، ولی چون هنوز هماهنگی و وحدت نظر در یک حدی وجود داشت، چندان مؤثر واقع نشد. کمکم علائمی از اختلاف نظر بروز کرد که عمق چندانی نداشت و ظاهرا با گفتوگو رفع میشد. شاید بتوان گفت عدهای میکوشیدند اختلاف تأثیرگذار میان رئیسجمهور و رهبری به وجود آورند و آن را تعمیق بخشند. صحبت انتقادی از تهاجم فرهنگی، تجملگرایی، ثروتهای بادآورده، سیاسیشدن دانشگاهها و نیز نقد سیاست خارجی، به تدریج در رسانههای جناح راست، سایتها، مجلات، صداوسیما و تریبونهای نمازجمعه و منابر مساجد، ظاهر شد و به بهانههای مختلف، حملاتی را متوجه دولت کردند. با انتخابات دوم خرداد سال 1376 انتقال قدرت اجرائی به ملایمت انجام شد و برخلاف پیشبینیها از پیروزی حتمی ناطقنوری، خاتمی به پیروزی رسید. جناح چپ، خوب میدانست که بدون پشتیبانی قوی هاشمی از سلامت صندوقهای رأی و خطبه بسیار تأثیرگذار هفته قبل از انتخابات، حماسه دوم خرداد حادث نمیشد و آنها رنگ ریاستجمهوری را نمیدیدند، اما بعد از پیروزی، هاشمی را سیبل حملات خود کردند و اوج این تخریب در جریان انتخابات مجلس ششم در سال 1378 اتفاق افتاد که این کتاب، روایتگر آن روزهای تأسفبار است. هاشمی، با درک مخاطرات تحریک افکار عمومی و تُندکردن مطالبات، توصیه میکرد ضمن حفظ آزادی و نشاط سیاسی پدیدآمده، امکان سوءاستفاده عناصر افراطی را مهار کنند تا فضای سیاسی به سمت آشوب و ناآرامی نرود. خاتمی، گرچه همواره بر رعایت اعتدال تأکید داشت، اما مهار عناصر تُندرو از توانش خارج بود. همانطورکه در خاطرات میخوانید، در سال 1378 تخریب سازمان یافته هاشمی شدت گرفت. مطبوعات تُندرو، تصویر مخوف و معوجی از او برای افکار عمومی ترسیم کردند که انگار پدرخوانده مافیای قدرت، همه فعل و انفعالات را در پشت پرده کنترل میکند و قدرت اصلی را در چنگ خود دارد. تُندروهای چپ و راست از این تخریب شادمان بودند و نقشآفرینی او در عرصه سیاست را مُخل امیال خود میانگاشتند. غالب نیروهای دوم خرداد، امروز با حسرت و اندوه از آن دوران یاد میکنند و تخریب هاشمی را به عنوان اشتباه بزرگ استراتژیک خودشان پذیرفتهاند، اما دیگر چه سود! انتظار هاشمی این بود رأی قاطع مردم در دوم خرداد، موتور محرکی برای جلب سرمایهگذاری خارجی و گشودهشدن گرههای کور سیاسی در ارتباط معقول و منطقی با بلوک غرب و کاستن از ضربات مرتبط با دشمنی آمریکا باشد و نتیجه بذرهای کاشتهشده در دوران سازندگی، کشور را به سمت رونق اقتصادی ببرد و با بهبود قابل ملاحظه وضعیت معیشتی و زیست مردم، بهخصوص اقشار محروم، میوه شیرین جامعه الگوی مردمی در چارچوب قوانین اسلامی، حاصل شود. معالاسف چنین نشد و بحرانهای جدیدی از طریق تقابل نیروهای چپ و راست و به صورت دولت و حاکمیت، به منصه ظهور رسید و انرژی مدیران و مسئولان نظام، صرف مهار این بحرانهای مستمر و فزاینده شد. با تحریکات رسانههای تُندرو و شعلهورکردن اختلافات جناحی توسط شبکههای فارسیزبان ماهوارهای، جناح راست و نیروهای سنتی که در هسته اصلی قدرت حضور داشتند، احساس خطر جدی کردند و با فعالشدن برخی نهادها، صحبت از بروز هر 9 روز یک بحران شد. این بحرانهای پیاپی و فرساینده، به زیان توسعه اقتصادی و سازندگی کشور تمام شد. دولت اصلاحات، در سال 1378 با بحرانهای کمرشکن و هولناکی دست و پنجه نرم کرد که گوشههایی از آثار آن را در خاطرات میخوانید. مهمترین بحران، رویداد تلخ حمله به کوی دانشگاه تهران و تبعات بعدی آن بود. وقایع دیگر از جمله، استیضاح ناموفق وزیر ارشاد، توقیف روزنامه سلام، خبر خودکشی سعید امامی، عامل ماجرای قتلهای زنجیرهای، استعفای سرّی وزیر اطلاعات، واکنش وسیع به سخنان آیتالله مصباح در مبحث خشونت در اسلام، اختلافات اصلاحطلبان پیروز در شورای اول تهران، حادثه ترور حجاریان و نیز محاکمه عبدالله نوری، در دادگاه ویژه روحانیت و دفاعیات ایشان، در خاطرات این کتاب بازتاب یافته است. هاشمی اعتقاد داشت بهترین راه برای معرفی اسلام، ساختن ایران آباد و آزاد و معتدل است و کشورمان همه پارامترهای لازم را برای نیل به این هدف دارد و با تحقق آن، نفوذ و تأثیرگذاری ایران در مسائل ژئوپلیتیک جهانی ارتقا مییابد که از رهگذر آن، میتوان بسیاری از مشکلات جهان اسلام، حتی مسئله فلسطین را حل کرد. طبیعی است با فقر و عقبماندگی، نه عدالت حاصل میشود و نه عزت؛ شوربختانه افرادی از گروههای افراطی چپ و راست که نه عدالت اسلامی را میشناسند و نه میتوانند عدالت را اجرا کنند و نه اصولا عقیده عمیقی به آن دارند، عامدانه یا نادانسته به اختلافات فزاینده میان مسئولان نظام دامن میزدند. پیروزی در انتخابات دوم خرداد 1376، امکان نزدیکی اصلاحطلبان به رهبری را فراهم کرد. با توصیه آیتالله هاشمی، رهبر انقلاب و قوه مجریه در این زمینه همراهی میکردند، اما با وجود حُسن نیت و همدلی، اشتباهات راهبردی برخی برنامهریزان تُندروی پشتِ صحنه، فرصت پیشآمده را سوزاند و به این ترتیب اعتماد دوجانبه دچار آسیب شد. توصیه اکید هاشمی این بود که از فرصت پدیدآمده در دوم خرداد، استفاده کنند و به رهبری نزدیک شوند، اما متأسفانه نه تنها به این توصیه عمل نکردند، بلکه با تُندروی، رفتهرفته فاصله حتی بیشتر از قبل شد. در کتاب تازهمنتشرشده، میخوانید که هاشمی، اهتمام جدی به وحدت و یکپارچگی کنشگران سیاسی داشت و از هر فرصتی برای نزدیککردن و تحبیب قلوب بهره میبرد، اگرچه کمحاصل بود، اما تمایل به تحقق وحدت و انسجام، تا پایان عمر باقی بود و به عنوان متعادلکننده فضای سیاسی کشور عمل میکرد و افسوس که امروز جای او بسیار خالی است.
روزنامه شرق