شهری جن زده در هند که خالی از سکنه شد +عکس
شهر بنگار و ارواحی که شب ها ، مردم را شکار می کنند، تبدیل به یکی از ترسناک ترین مکان های نفرین شده نه تنها در هندوستان، بلکه در آسیا شده است. در این مطلب شما را با شهر بنگار آشنا می کنیم.
در کنار ارزش تاریخی این مکان ، اتفاقاتی که پشت سر هم در آن افتاده است و دلایل متروکه شدن آن و افسانه های مبهمی که از این واقع به جا مانده است ، باعث جذابیت این شهر شده است.
براساس افسانه ها شب هنگام ارواحی در میان خرابه های شهر پرسه می زنند ، گویی این شهر توسط ارواح تسخیر شده است. در افسانه های شهر بنگار آمده است که اگر در شب با تاریک شدن هوا در بنگار بمانید ، روح مردمانش داستان واقعی این شهر را برایت تعریف خواهند کرد به همین دلیل بعد از غروب آفتاب بازدید از شهر بنگار ممنوع شده است.
داستان ترسناک قلعه بنگار برای ساخت یک فیلم هندی هم مورد استفاده قرار گرفته است.
شهر بنگار کجاست؟
شهر بنگار در 40 کیلومتری جیپور ، 86 کیلومتمری الوار و 300 کیلومتری از دهلی نو قرار دارد.
آدرس : هند ، آلوار ، شهر بنگار
زمان بازدید ، همه روزه 6 – 18 است ، حدودا بازدید از تمام شهر بین 3 – 4 ساعت طول می کشد.
معمولا از شهرهای نزدیک به بنگار می توانید با تورهای یک روزه به دیدن این شهر نفرین شده بروید.
تاریخچه شهر بنگار
افسانه های شهر بنگار با تاریخچه این شهر در هم آمیخته اند و اتفاقاتی که در طول تاریخ منجر به متروکه شدن شهر ، شده اند را بیان می کند. در حدود سال 1573 در دوران حکومت بهاگونت داس Bhagwant Das ، پادشاه راجستان ، شهر بگار با قلعه هایی تاریخی ساخته شد و تبدیل به محل سکونت پسر کوچک شاه ، مادهو سینگ Madho Singh گردید. مادهو سینگ در اکثر جنگ ها با پدر و برادرانش همراه بود و در بنگار حکومت میکرد.
در زمان حکومت او بیش از 200 خانواده با جمعیت 1600 نفر در بنگار زندگی می کردند تا این که پسرش چتهار سینگ Chhatr Singh حاکم بنگار شد ولی خیلی زود در سال 1630 از دنیا رفت. بعد از مرگ چتهار سینگ ، بنگار کم کم متروکه شد و در سال 1738 کاملا خالی از سکنه گردید. افسانه های متعددی برای علت متروکه شدن شهر بنگار وجود دارد که شنیدنشان خالی از لطف نیست.
افسانه مرد مرتاض
افسانه اول مربوط به داشتان بابا بالاق نات Baba Balanath ، مرد مرتاضی است که در بنگار زندگی می کرده است. بابا بالاق نات معتقد بوده که هیچ خانه ای در شهر نباید از خانه او بلندتر ساخته شود و بر خانه او سایه بیندازد و به همین خاطر هر بنایی که بلندتر از خانه او ساخته می شده را تخریب می کرده است. همین خرابکاری باعث شده که به مرور مردم بنگار از شهر بروند تا زندگی آرام تری را تجربه کنند.
افسانه نفرین جادوگر
افسانه دوم می گوید که شهر بنگار اسیر نفرین یک جادوگر عاشق شده است.
جادوگری ماهر به نام ان کی سینها N.K. SINHA عاشق یکی از شاهزاده خانم های زیباروی بنگار به نام راتناواتی Ratnavati می شود که شاهزاده های زیادی در تلاش برای بدست آوردن او بودند.
جادوگر عاشق که میدانست در رقابت میان شاهزاده ها هیچ جایگاهی برای ازدواج با شاهزاده خانم ندارد، تصمیم می گیرد تا از جادویش کمک بگیرد.
یک روز در حالی که شاهزاده خانم 18 ساله برای خرید عطر به بازار می رود ، جادوگر جوان و عاشق او را می بیند و تصمیم میگیرد معجونی به شاهزاده خانم بدهد تا مهرش را به دل او بیندازد.