- آرشیو اخبار 1
- اجتماعی 2
این چهار دختر مادرشان را بی آبرو کردند!
ماجرای دختر جوانی که با بی فکری خود را تسلیم خواسته های شوم و شیطان کرد را ادر این مطلب می توانید بخوانید
به گزارش منیبان؛ دختر جوان با فرار کردن از خانه سرنوشت شومی برای خود رقم زد و همه چیزش را تسلیم شیطان کرد.زن 57 ساله ای که قصد داشت حضانت نوه اش که دختر جوان بود را از خود سلب کند و او را به یک مدرسه شبانه روزی بسپارد، درباره سرگذشت تاسف بار خود و فرزندانش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: 24 ساله بودم که به طور سنتی ازدواج کردم. ماجرای دختر جوان که خود را تسلیم خواسته های شوم و شیطانی کرد را در ادامه بخوانید.
همسرم کارگری زحمتکش بود که خیلی برای امرار معاش خانواده اش تلاش می کرد اما بعد از هشت سال زندگی مشترک سرنوشت من به گونه دیگری رقم خورد چرا که همسرم به طور ناگهانی دچار سکته قلبی شد و جان خودش را از دست داد.
آن زمان «محبوبه» 6 سال بیشتر نداشت و من مجبور بودم دخترم را زیر بال و پر خودم بگیرم. درحالی که روزگار سختی را می گذراندم و دو سال از مرگ همسرم سپری شده بود، «قدرت» به خواستگاری ام آمد. من هم برای رهایی از این وضعیت آشفته و نابسامان تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم اما یک هفته بعد از جاری شدن خطبه عقد تازه فهمیدم همسرم اعتیاد شدیدی به موادمخدر دارد ولی نمی توانستم از او جدا شوم چرا که بعد از مرگ همسر اولم دوران سختی را تجربه کرده بودم، بنابراین به زندگی با او ادامه دادم.
بالاخره هشت سال بعد و در حالی که صاحب دو دختر دیگر شده بودم، کارد به استخوانم رسید و دیگر نتوانستم به زندگی مشترک با یک مرد معتاد و بی مسئولیت ادامه بدهم، این بود که به ناچار از او هم جدا شدم و همه تلاشم را به کار گرفتم تا هر سه دخترم را بزرگ کنم.
با کارگری در خانه های مردم و کارخانجات تولیدی در نهایت آن ها را به خانه بخت فرستادم ولی متاسفانه زندگی هرکدام از دخترانم به سرنوشتی تلخ گره خورد و در فراز و نشیب های روزگار خاکسترنشین شدند. در این میان محبوبه (دختر اولم) حدود شش سال قبل به دلیل مشکلات روحی و روانی دست به خودکشی زد و در حالی که «سمیرا» تنها دخترش 8 سال بیشتر نداشت، جان سپرد و مرا عزادار کرد.
در همین حال شوهر او که از اتباع خارجی بود، حضانت فرزندش را نپذیرفت و با زن دیگری ازدواج کرد. من هم که نمی توانستم آوارگی نوه 8 ساله ام را تحمل کنم، سرپرستی او را به عهده گرفتم و نزد خودم آوردم اما اکنون که به 14 سالگی رسیده است، خواسته هایی مانند خرید دوچرخه یا گوشی هوشمند دارد که در توان من نیست.
اگرچه همواره تلاش کرده ام در حد توانم خواسته های ضروری او را برآورده کنم اما او دختری نوجوان است و من نمی توانم هر آن چه را دوست دارد برایش فراهم کنم به همین دلیل چند ماه قبل یک شب از خانه فرار کرد و ما برای یافتن او به هر جایی سرزدیم تا این که بالاخره او را هنگامی در پارک ملت یافتیم که مورد تعرض قرار گرفته بود.
بعد از این ماجرا چنان بی حیا و جری شده است که دیگر نه تنها به نصیحت ها و توصیه هایم گوش نمی دهد بلکه با توهین های زننده به من بی احترامی می کند و بدون اجازه من به هرجایی که دوست دارد قدم می گذارد، به همین دلیل تصمیم گرفتم او را به یک مدرسه شبانه روزی بسپارم تا فقط آخر هفته به منزل بیاید چرا که آینده روشنی برای آن دختر نوجوان متصور نیستم.
از سوی دیگر «سمیه» (دختر دومم) به سرنوشت من دچار شد و با یک فرزند از شوهر معتادش طلاق گرفت و سپس با مردی ازدواج کرد که از همسر اولش نیز دختر داشت. دخترم نیز به ناچار سرپرستی دختر شوهرش را پذیرفت و در کنار دختر خودش بزرگ کرد اما وقتی از شوهر معتادش طلاق گرفت، دادگاه صلاحیت حضانت هر دو دختر را از شوهر او سلب کرد و به سمیه سپرد.
اکنون «سمانه» دختر سومم نیز در کشاکش طلاق است و از مدتی قبل در منزل من زندگی می کند اما دلش به حال خواهر بزرگ ترش می سوزد که نمی تواند مخارج خود و دو دخترش را در شهرستان تامین کند. این درحالی است که من هم حدود 20 سال قبل برای سومین بار ازدواج کردم تا سایه مردی بالای سرم باشد. اکنون نیز اگرچه همسرم در کنار ما زندگی نمی کند اما تا حدودی مخارج زندگی ام را می پردازد.
در این وضعیت به دختر دومم پیشنهاد کردم اگر قصد دارد به مشهد بیاید و در کنار من زندگی کند باید چاره ای برای دختر شوهرش بیندیشد چرا که من فقط می توانم هزینه های او و دختر خودش را تامین کنم. حالا به کلانتری آمده ام تا برای رهایی از این مشکلات یاری ام کنید.
با صدور دستوری از سوی سرهنگ سیدرضا معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد) رسیدگی تخصصی و کارشناسی به ادعاهای این زن میان سال توسط مشاوران کارآزموده دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
منبع: خراسان