- آرشیو اخبار 1
- اجتماعی 2
زن مطلقه شیطان صفت مهیار متاهل را برده خودش کرد!
آن قدر در خوشگذرانی با پول های آن زن غریبه غرق شده بودم که متوجه گذر زمان نشدم تا این که روزی یکی از دوستانم با من تماس گرفت و از مرگ پدرم به دلیل بیماری کرونا خبر داد، اما جمله بعدی او وحشت بیشتری از مرگ پدرم بر جانم انداخت.
به گزارش منیبان؛ این ها بخشی از اظهارات جوان 35ساله ای به نام مهیار است که مدعی بود زن شیطان صفت او را فریب داده و با گرفتن سفته هایی با مبالغ هنگفت، او را از زن و فرزندانش دور کرده است. این مرد جوان با چهره ای پریشان و نگران در حالی که دست به دامان قانون شده بود، به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: از روزی که ازدواج کردم همواره با مشکلات مالی دست به گریبان بودم اما همسرم با قناعت و مدیریت مخارج، مرا یاری می کرد، به گونه ای که تنها حامی من در زندگی بود. آرامش خاصی در زندگی داشتم و زمانی که قدم در خانه ام می گذاشتم از آسایشی که همسرم برایم فراهم کرده بود لذت می بردم، حتی زمانی که دارای دو فرزند پسر نیز شدم و در تنگناهای مالی دست و پا می زدم آرامش روحی عجیبی داشتم. آن روزها با پراید مدل پایینی که خریده بودم در یکی از تاکسی تلفنی های مشهد مشغول کار شدم.درآمد زیادی نداشتم ولی تلاش می کردم تا زندگی خوبی برای همسر و فرزندانم فراهم کنم اما حدود یک سال قبل حادثه ای رخ داد که زندگی ام را به تباهی کشاند. آن روز زن جوانی که متصدی یک آرایشگاه زنانه بود با دفتر تاکسی تلفنی تماس گرفت و قرار شد که من او را به مقصد برسانم. وقتی آن زن جوان در صندلی عقب نشست فقط با گوشی تلفنش صحبت می کرد و کارهای اداری اش را انجام می داد اما روز بعد همان زن که نامش «گیتی» بود دوباره با دفتر تماس گرفت و از متصدی تاکسی تلفنی خواست باز هم من به محل کارش بروم، ولی این بار گیتی در صندلی جلو نشست و از اوضاع زندگی ام پرسید. من هم جسته و گریخته مسائلی از زندگی و مشکلات مالی ام را برایش بازگو کردم و آرام آرام در تور شیطانی او قرار گرفتم به طوری که دیگر تقریبا راننده شخصی آن زن مطلقه شده بودم و کارهای شخصی و اداری او را انجام می دادم. کار به جایی رسید که حتی در زمان استراحت یا شب هنگام نیز با من تماس می گرفت تا او را به باغ ویلایش برسانم. با آن که همسرم می گفت احساس خوبی نسبت به این زن ندارد ولی من این موضوع را فقط یک حسادت زنانه می دانستم.
خلاصه این رفت و آمدها به یک حس عاطفی تبدیل شد و من دیگر مانند برده ای در چنگ او بودم. خیلی از شب ها را در مهمانی ها و پارتی های شبانه به همراهش می رفتم و در باغ ویلای زیبایش به مصرف مشروبات الکلی و موادمخدر می پرداختم. کم کم از همسر و فرزندانم طوری فاصله گرفتم که انگار آن ها را فراموش کرده بودم. مدتی بعد به حدی در این خوشگذرانی و هوسرانی های زودگذر غرق شده بودم که خانواده و اطرافیانم را رها کرده بودم و در باغ ویلای گیتی ساکن شدم. اگرچه او از نظر مادی هر آن چه می خواستم فراهم می کرد اما چندین برابر آن پول، سفته از من می گرفت. من هم که شیفته آن زن بودم هیچ گاه به عاقبت کارهایم فکر نمی کردم و هر آن چه از من می خواست چشم و گوش بسته انجام می دادم. آن زن به اندازه ای مرا از خانواده ام دور کرده بود که حتی چهره کودکانم را به خاطر نداشتم و در منجلاب فسق و فجور فرو رفته بودم. تا این که روزی یکی از دوستانم با من تماس گرفت و از مرگ پدرم بر اثر بیماری کرونا خبر داد. او در ادامه سخنانش گفت در این مدت پدرت هزینه زندگی و اجاره خانه همسرت را پرداخت می کرد اما اکنون که دو ماه است پدرت از دنیا رفته، صاحبخانه نیز همسر و فرزندانت را به دلیل نپرداختن اجاره منزل از خانه بیرون کرده است. آن جا بود که به خود آمدم و تازه فهمیدم چگونه در دام یک زن شیطان صفت افتاده ام و زندگی ام را تباه کرده ام. بعد از این ماجرا بود که متوجه شدم گیتی نام واقعی آن زن نیست و او مردان زیادی را مانند من فریب داده است. هنگامی که به گیتی گفتم قصد دارم به زندگی آرام گذشته ام باز گردم، سفته ها را نشانم داد و گفت تو به زندان می روی نه به منزل آرام! این بود که از شدت نگرانی به کلانتری آمدم.