- آرشیو اخبار 1
- اجتماعی 2
مرور حوادث گذشته؛
سقط جنین زوری در نیمه شب/ نقشه شوم شوهر و خواهرانش برای تازه عروس
چنانچه فرد یا افرادی برخلاف میلِ زن موجب سقط جنین وی شده و در نتیجه ی این رفتار توان بارداری زن زایل شود،مسببین این مسئله دارای مسئولیت هستند.
به گزارش منیبان؛ سیمین تنها یادگار خانواده ای است که در روزهای آغازین جنگ تحمیلی در خرمشهر شهید شده بودند ، پدر همسرم معرفت خرج کرده بود و این طفل معصوم را مانند دختران خودش به دندان گرفته از خرمشهر به شیراز آورده بود. دختری به غایت محجوب و ماخوذ به حیا که علیرغم سختی های فراوان با اراده و پشتکار مثال زدنی اش موفق شده بود با رتبه ی عالی فارغ التحصیل مهندسی شود.
مصطفی داماد خانواده ای که سیمین را مانند فرزندان خویش بزرگ کرده بودند در نقل حکایت این دختر معصوم به حادثه ی تلخی اشاره کرد که چند سال پیش بر سیمین گذشته است. قصه از آنجا شروع می شود که چند سال پیش سیمین به خواستگار سمج و چرب زبانش پاسخ مثبت می دهد. چندین ماه پس از آغاز زندگی مشترک، اعضای خانواده متوجه تغییرات رفتاری سیمین می شوند، دختر شاداب و سرزنده ای که علیرغم از دست دادن کل خانواده اش کنار خانواده ی همسر مصطفی یاد گرفته بود چطور با مشکلات زندگی کنار بیاید از یک خانم مهندس فعال و سرشار از انگیزه وانرژی به زنی افسرده و بدون انگیزه تبدیل شده بود.
مصطفی در ادامه ی حکایت سیمین گفت:یک سال وچند ماه از ازدواج سیمین گذشته بود که یک روز پدر همسرم تماس گرفت و گفت :همیشه حکم پسری که ندارم و داشتی ،امروز ازت می خوام برای سیمین برادری کنی و هر طور شده،طلاقش و از این مردک نامرد بگیری،بدون چون و چرا رفتم سراغ شوهر سیمین که انگار منتظر بود و از خداخواسته،بدون کمترین مخالفتی قبول کرد تا در عوض بذل مهریه ،سیمین را طلاق دهد*
پس از چندسال، ازدواج مجدد سیمین پرده از جنایتی بر می دارد که دلیل اصلی طلاق وی از همسر سابقش بوده....
سیمین با چشمانی که از گریه به خون نشسته بود، می گفت:چندماه پس از ازدواجم متوجه شدم که باردار هستم،باهزار ذوق وشوق میز عصرانه چیدم و منتظر موندم تا از سرکار بیاد و خبرِباردارشدنم را همزمان با خوردن عصرانه و قهوه بهش بدهم،همین که پاکت آزمایشگاه و دید، فنجون قهوه را پرت کرد طرف صورتم و با مشت و لگد شروع کرد به کتک زدن،هرچی بهش التماس می کردم که لااقل علت این کارهاش و بگه هیچی نمی گفت،یک ماه کارش شده بود کتک زدن من،می گفت آنقدر کتکت میزنم که بچه سقط بشه!! تا اینکه یک روز از سرکار تماس گرفت وگفت براش کاری پیش آمده و شب دیر میاد خونه،ازش اجازه گرفتم تا به خونه ی باباحاجی(پدرهمسرمصطفی)برم که گفت حق نداری پاتو از خونه بیرون بگذاری،همین که تلفن قطع شد استرس و دل آشوب آمد سراغم، خودم با کارهای خونه سرگرم کردم تا متوجه گذشت زمان نشم ،شب از خستگی نفهمیدم کی خوابم برد،یادم نیست ساعت چند بود که حس کردم چند نفر داخل اتاق خواب بالای تختخواب ایستادند ،همین که چشم باز کردم شوهرم با دوتا خواهرش و یک پیرزن غریبه دست وپاهام وگرفتن و...
هق هق گریه دیگر امان حرف زدن به سیمین نداد و ادامه ی این حکایت تلخ را مصطفی و همسرش نقل کردند که آنشب شوهر سیمین با کمک خواهرانش و آن پیرزن دست و پای سیمین را به تخت بسته ،به زور جنین وی را بیرون می کشند طوری که تا چند هفته، زن بیچاره خونریزی و درد داشته وبعدهم که افسردگی و درنهایت مطرح کردن موضوع نزد بابا حاجی و درخواست مطلقه شدن از مردک نامرد .....
تا اینکه سیمین چندماه پیش با یکی از پسرهای فامیل که در جریان ازدواج قبلی اش بوده ازدواج کرده، چندروز پیش به پزشک زنان مراجعه کرده، متوجه می شود اتفاق آن شب موجب زایل شدن توان بارداری اش شده است.