درخواست یک زندانی پس از ۲۷ سال سرگردانی در زندان او می خواهد که اعدامش کنند.

به گزارش منیبان؛ هر روز صبح صدای این زنگ در گوشم تکرار می شود. امروز هم طبق معمول هر روز تلفنم زنگ می خورد. نام خانوادگی ام مانند اکثر اوقات با تلفظی اشتباه عنوان می شود.

پشت خط یک زندانی است که از زندان خرم آباد تماس می گیرد. ۲۷ سال است که در این زندان به سر می برد. سریع خودش را معرفی می کند و می گوید که از زندان تماس می گیرد. نیازی به سوال ندارد بدون وقفه شروع به تعریف ماجرا می کند. قبل از خواندن جزییات صحبت های «ع.موسوی»؛ این زندانی محکوم به قصاص، اشاره ای به کلیات صحبت هایش که در انتهای این مکالمه نصیبم شد در ابتدا می آورم.

پیشنهاد ویژه

اعدامم کنید، دیگر جان زندان کشیدن ندارم

سال۱۳۷۳ مرتکب قتل شده. کجا! در بیابان های اطراف کوهرنگ. بر سر چه مساله ای؟ دام و طیور. حول و حوش چه ساعتی؟ حول و حوش ساعت ۱۰ تا ۱۱ شب.

آلات قتاله چه بود؟ سنگ.

خودش می گوید که به او اتهام آدم ربایی زدند و بعد هم قتل. طوری صحبت می کند که خودش هم نمی داند دقیقا به چه کسی سنگ را پرتاب کرده است.

شب بوده و چشم، چشم را نمی دیده.

سال ۷۳ در بیابان های کوهرنگ

به ابتدای مکالمه با موسوی برمی گردم که این گونه آغاز می کند: «از زندان زنگ می زنم بهت. ۲۷ ساله که زندانم. پسر داداشیم شماره شمارو داد گفت خبرنگار روزنامه نمی دونم چی هستین و می تونین اتفاقی که افتاده برام رو بنویسین. موندم اینجا به جرم قتل . سال ۷۳ این اتفاق برام افتاد. چهار نفر بودیم که در یه درگیری یه نفر کشته شد. الانم ۲۷ ساله تو زندانم. درگیری مون سر دام و گوسفند بود که اینا تهمت رو زدن به ما و منم ۲۷ ساله زندانم.»

او در میان کلماتش تاکید شدیدی بر مدت حبسش دارد و یک خط در میان آن را تکرار می کند و باز ادامه صحبت هایش: «هیچ کس رو هم ندارم. همون سال که افتادم زندان زنم رو طلاق دادم بره سراغ زندگیش. دوتا هم بچه دارم. پسرم تازه نامزد کرده، دخترمم چند ساله که ازدواج کرده. خودمم و این زندان. دعوا شب بود و سر مال (گاو و گوسفند) درگیر شدیم و شروع کردیم سنگ پرت کردن. یه نفر هم اون وسط مرد. بعد هم شکایت کردن و انداختن گردن من. ها.»

چهار نفر محکوم به قصاص در لرستان

از او خواستم بیشتر در مورد جزییات شب حادثه بگوید و او اینگونه ادعا می کند: «خب شریک بودیم. سر حساب و کتاب جر و بحثمون شد و اون شریکمون تو بیابون مرد. ۱۰ سال حبس برای ما زدن و حکم مون هم شد قصاص. وکیل تسخیری هم گذاشتن برام اما خب کاری نتونست بکنه محکوم شدم به قصاص.

بعد هم تو دادگاهمون گفتن شما این رو دزدیدین بردین بیابون و بعدشم کشتین اون رو. اینارو برامون پرونده سازی کردن اما اون شب ما نفهمیدیم که کی اون رو زد شب بود دیگه. نه که چهار نفر بودیم اونها هم خیلی بودن. تو این درگیری دسته جمعی نفهمیدیم کدوم مون با سنگ زدیم بهش. ها. هر چهار نفر ما محکوم شدیم به این قتل. من متهم ردیف دوم بودم.

اون سه نفر دیگه رضایت گرفتن به پول. پول تهیه کردن و دادن شاکی و بعد از حبس آزاد شدن رفتن. اون زمان یکیشون ۳۶ میلیون تومن داد، یکیشون ۴ میلیون و یکیشون هم ۱۱ میلیون تومن. این داستان برای ۱۵ سال پیشه. من چون کسی رو نداشتم بره برای رضایت سال ۹۵ من رو از طرف زندان فرستادن برم دم خونه شاکی برای رضایت اونم گفت ۷۰ میلیون تومن بده تا رضایت بدیم آزاد شی. نداشتم از زندان که اومدم بیرون با سند اومدم مرخصی. سند هم تو زندان یه بنده خدایی برامون گذاشت.

۵ روز مرخصی داشتم. بعد هم چون کسی رو نداشتم بره و بیاد و پولی هم نداشتم بدم برای رضایت همین طوری موندم تو زندان. پارسال رییس زندان رفت پیش شاکی ما برای رضایت، شاکی ما هم گفت ۸۰۰ میلیون تومن می خوام برای رضایت رییس زندان هم راضیش کرد به۴۰۰ میلیون تومن اما خب پارسال این رو گفت و هر سال مبلغ رو می بره بالاتر. ها، این طوری.»

قصاص یا…؟

در مورد اینکه چقدر از این مبلغ ۴۰۰ میلیون تومان برای رضایت تهیه شده است، جواب می دهد: «آه هم در بساطم نیست. هیچی ندارم که بخوام پرداخت کنم. این جوری شده که موندیم اینجا تو زندان. قصاص من ولی سر جاش هست. به شاکی هم زنگ زدم گفتم من پول ندارم بیا من رو اعدامم کن اونم گفت من اعدام نمی کنم پول می خوام. خب دیگه خسته شدم .جان زندان کشیدن ندارم.»

کدخبر: 126667 تاریخ انتشار