نمی دانم این زندگی سراسر شوربختی و نابسامان روزی رنگ آرامش به خود خواهد گرفت یا نه؟ اما من روزهای تلخی را می گذرانم و آرزو می کنم هرچه زودتر از این گرداب ترس و دلهره نجات یابم چرا که برادر ناتنی ام و پدرم به بهانه های مختلف مرا کتک می زنند.

به گزارش منیبان؛ دختر 20 ساله که خود را دانشجو معرفی می کرد و برای شکایت از پدر و برادرش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: از روزی که چشم باز کردم فقط شاهد درگیری و کتک کاری بین پدر و مادرم بودم.

آن ها هیچ سازگاری اخلاقی با یکدیگر نداشتند و روزگارشان با دعوا و مشاجره می گذشت.

پیشنهاد ویژه

در این میان من هم قربانی اختلافات آن ها بودم چرا که پدرم قبل از آن که با مادرم ازدواج کند همسر دیگری داشت.

او به دلیل همین اختلافات و پرخاشگری هایش، همسرش را رها کرده و مادر مرا به عقد خودش درآورده بود.

در این میان «هاشم» برادر ناتنی من نیز که نمی توانست با نامادری زندگی کند، به منزل پدربزرگم رفت و درکنار آن ها بزرگ شد.

با آن که هاشم فقط روزهای جمعه به منزل ما می آید اما من نه تنها حس بدی به او ندارم بلکه مانند یک برادر واقعی دوستش دارم و به او احترام می گذارم.

انتقام گیری و زجردادن مادرم

در این میان اما پدرم رفتاری تند و پرخاشگرانه با من دارد به طوری که گویا هیچ مسئولیتی را در برابر من و مادرم احساس نمی کند.

سوء ظن ها و بهانه گیری های پدرم از من فقط به خاطر انتقام گیری و زجردادن مادرم است. متاسفانه هاشم نیز در این رفتارهای توهین آمیز و سرزنش و تحقیرهای پدرم با او همکاری می کند.

بی مسئولیتی و بی توجهی های پدرم به من و مادرم به جایی رسید که من مجبور شدم برای کمک به هزینه ها و مخارج زندگی در بیرون از منزل کار کنم و هم اکنون نیز که در دانشگاه تحصیل می کنم، خودم مخارج تحصیلم را می پردازم ولی دیگر از این وضعیت و شرایط اسفبار خانوادگی خسته شده ام و قادر به تحمل آن نیستم.

نابسامانی در زندگی ما به حدی رسیده که مادرم از چند ماه قبل، زمانی که متوجه شد پدرم با همسر اولش آشتی کرده است با حالت قهر منزل را ترک کرد و به خانه خاله ام رفت.

برادرم را ترغیب کرد تا مرا به طور وحشتناکی تنبیه کند

او در آن جا نیز با پاک کردن سبزیجات و زعفران امور خود را می گذراند و من در خانه تنها مانده ام.

حالا پدرم برای تحت فشار قرار دادن مادرم و زجر دادن او مرا کتک می زند. او این بار نیز برادرم را ترغیب کرد تا مرا به طور وحشتناکی تنبیه کند و سرم را به دیوار بکوبد.

اگرچه آن ها مرا کتک زدند و سرم نشکست اما در واقع قلبم به شدت شکسته است و نمی دانم سرنوشتم به کجا خواهد رسید؟ حالا هم با آن که خواستگار خوبی دارم اما جرئت ابراز آن را به پدرم ندارم چرا که او معتقد است اگر می خواهم ازدواج کنم خودم باید جهیزیه ام را فراهم کنم.

بارها از خودم می پرسم اکنون که پدرم دو بار ازدواج کرده است چرا باید من قربانی تصمیمات اشتباه و نسنجیده او باشم؟ با خود می گویم ای کاش دختری یتیم بودم که حداقل دیگران دست نوازشی بر سرم می کشیدند و...

کدخبر: 131653 تاریخ انتشار