یادداشت؛

نویسنده- علی ربیعی

امروز بعد از ملاقاتی با همکاران دانشگاهی از سمت خیابان طالقانی،  برای پرسه‌زنی به خیابان انقلاب رفتم. به یاد روز جهانی تئاتر، به تئاتر شهر هم سر زدم. مدت هاست که حال و روز تئاتری ها خوش نیست ، سالن های تئاتر رو به سردی نهاده ،با آنکه سینما و حتی نمایش‌های تلویزیونی، مدیون تئاتر بوده اما به طور کلی تئاتر، آن‌چنان که بایسته و شایسته است مورد حمایت قرار نگرفته و در سیاست‌گذاری‌های فرهنگی از جایگاه متناسبی  برخوردار نشده است. به‌رغم این موضوع، خوشبختانه از دهه نود به بعد، برخی تئاترهای کوچک با اهتمام جمعی از دوستداران تئاتر، شکل گرفته‌ و رونق یافته‌اند. 

ساعتی را در پارک دانشجو و در جوار تئاتر شهر، با آدمهای مختلف به گفتگو نشستم.  پارک به مثابه صحنه یک تئاتر بزرگ به نظرم رسید. گویی افراد گوناگون از طیف‌های مختلف به مثابه نقش‌آفرینان در پرده‌های این تئاتر بزرگ قابل مشاهده است. از دختران و پسران جوان که به نظرم با نوعی آرامش خیال در کنار هم نشسته‌اند تا برخی پسرها با تیپ و ظاهر خاص که جلب توجه می‌کنند.

پیشنهاد ویژه

در ضلع غربی پارک هم تعدادی از دست فروشان به دنبال کسب  لقمه‌ای نان، بساط گسترده بودند. پای درددل سبزی‌فروشی از مهاجرین افغان نشستم. صحبت‌مان که گل انداخت از عشقش و آرزویی که برای داشتنش در دلش غوغا می‌کرد سخن گفت. در بین صحبت‌هایش، به خاطر آوردم که در سال ۹۴ چه تلاش بی‌وقفه‌ای برای به ثمر نشستن  شناسنامه‌دار شدن فرزندان مادر ایرانی، انجام دادیم که ظاهراً در چند ماه اخیر بر اساس قانون جدید، باز هم به عقب برگشتیم. حتی با برخی از افرادی که به دنبال رفع خماری، پارک را پاتوقی برای خود کرده‌اند،  به گفتگو پرداختم که البته چندان هم موفق نشدم.

در گوشه‌ای دیگر از پارک، خانواده‌ای شهرستانی که برای درمان فرزند به تهران آمده بودند، مشغول تازه کردن نفس یودند. از گرانی اقامتگاه‌ها  گله داشتند. _البته در این زمینه برخی خیرین فعالیت‌هایی سامان داده‌اند اما نیاز،بسیار بیشتر از اقدامات انجام شده است. در میان تمام مشاهداتم در پارک دانشجو، دو خواب راحت و همراه با آرامش در هیاهوی شهر و در میانه ازدحام، تامل‌انگیز بود.

پیرمردی که بدون هیچ زیرانداز، روانداز و بالشی در زیر سقف آسمان، روی نیمکت سخت به خوابی عمیق رفته بود. به او که نگاه می‌کردم در ذهنم به دنبال پاسخ این پرسش بودم که این خواب عمیق حاصل کدام فشار سهمگین زندگیش است؟

در سمت دیگر پارک، موتورسوار  مسافرکشی (گویی در انتظار مسافر) بر روی موتور به خواب فرو رفته بود. مردی که حتما در تلاش معاش، هر روز آدمهای زیادی را از این سو به آن سوی شهر می‌برد. شاید در رساندن به مقصد آدمهایی با مقاصد و افکار گوناگون، او هم غمها، شادی‌هایشان را با خود جابجا می‌کند.

کدخبر: 146868 تاریخ انتشار