متهم که قصد داشت از ایران فرار کند، دستگیر شد اما اتهام برادرکشی را انکار کرد.

به گزارش منیبان؛ پزشک عمومی که به خاطر اختلاف مالی بر سر تبلیغات نامزدی مجلس، برادر دندانپزشکش را به قتل رسانده ‌بود، قبل از فرار به دوبی در جزیره کیش به دام افتاد. متهم مدعی شد قتل را پرستار مطبش انجام داده ‌است.

شامگاه پنج‌شنبه ۲۴ آذرماه امسال به مأموران پلیس تهران خبر رسید مرد دندانپزشکی به طرز مرموزی ناپدید شده‌است.

پیشنهاد ویژه

همسر دندانپزشک گفت: شوهرم در یکی از خیابان‌های شمالی تهران مطب دارد و امروز برای کار به مطبش رفت، اما دیگر به خانه برنگشت. او با برادرش بهزاد که پزشک عمومی است و شرکت فروش تجهیزات پزشکی دارد، همکاری می‌کند. من با برادرش هم صحبت کردم، اما او هم خبری از شوهرم پیمان نداشت و الان نگران او هستم.»

با شکایت زن جوان پرونده به دستور بازپرس دادسرای امور جنایی تهران برای بررسی در اختیار تیمی از کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی قرار گرفت. مأموران پلیس در نخستین گام از تحقیقات تخصصی دریافتند دندانپزشک ۴۵ ساله روز حادثه با برادرش تماس گرفته و قرار بوده به شرکت تجهیزات او در خیابان فرشته برود.

از سوی دیگر بررسی‌ها نشان داد مرد گمشده که مدتی است با برادرش اختلاف مالی دارد، روز حادثه وارد شرکت تجهیزات پزشکی شده، اما هرگز از آنجا بیرون نیامده‌است. اطلاعات به دست آمده حکایت از آن داشت دندانپزشک میانسال در شرکت برادرش به طرز مرموزی ناپدید شده‌است و به همین خاطر مأموران پلیس برای فاش کردن اسرار آن راهی آنجا شدند، اما دریافتند پس از این حادثه بهزاد هم محل زندگی‌اش را به مکان نامعلومی ترک کرده‌است.

 بازداشت سرایدار

سرنخ‌های به دست آمده همگی نشان می‌داد سرنوشت مرد گمشده داخل شرکت رقم خورده‌است و به همین دلیل تیم جنایی نقطه به نقطه شرکت را بررسی کردند تا اینکه در پشت‌بام با آثار باقی مانده جسد سوخته شده انسانی روبه‌رو شدند. آثار باقی‌مانده برای تشخیص به پزشکی قانونی منتقل شد و یک روز بعد هم مشخص شد اعضای بدن متعلق به دندانپزشک است. مأموران سرایدار را بازداشت کردند.

ایرج ابتدا در بازجویی‌ها اظهار بی‌گناهی کرد، اما در ادامه مدعی شد پیمان به دست برادرش به قتل رسیده‌است. وی گفت: «بهزاد قصد داشت نامزد انتخابات مجلس شورای اسلامی شود و برای تبلیغات مبلغ زیادی به برادرش داد. پیمان پول برادرش را بالا کشید و اختلاف مالی آن‌ها از همان زمان شروع شد. روز حادثه مقتول به شرکت برادرش آمد و دو نفری با هم صحبت می‌کردند که با هم درگیر شدند. وقتی درگیری آن‌ها بالا گرفت، بهزاد با چاقو چند ضربه به برادرش زد و بعد هم با قندشکن او را به قتل رساند. سپس از من خواست برادرش را مثله کنیم و من هم قبول کردم. جسد را مثله و در بیابان‌های اطراف تهران رها کردیم و قسمتی از اعضا را هم در پشت‌بام سوزاندیم. او برای دستمزد ساعت مچی گرانقیمتی به من داد و وقتی هم فهمید پلیس به او مشکوک شده‌است از تهران فرار کرد.»

 بازداشت قبل از فرار از ایران

همزمان با ادامه تحقیقات درباره این حادثه مأموران قاتل را تحت تعقیب قرار دادند تا اینکه چند روز قبل متوجه شدند قاتل به جزیره کیش رفته و قصد دارد از آنجا به دوبی فرار کند. بدین ترتیب مأموران راهی کیش شدند و متهم را قبل از فرار بازداشت و به تهران منتقل کردند.

متهم صبح دیروز در بازجویی‌ها جرم خود را انکار کرد و مدعی شد سرایدار شرکتش برادرش را به قتل رسانده‌است. وی برای تحقیقات بیشتر به دستور قاضی محمد مهدی براعه، بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.

*با برادرت اختلاف داشتی؟

بله.

*چه اختلافی؟

مالی بود. چند سال قبل ۳۳۱ میلیون به او دادم، اما او به من برنگرداند و الان ارزش همان پول ۴‌میلیارد تومان است.

*برای چه این مبلغ را به او دادی؟

من نامزد انتخابات مجلس شده‌بودم و این مبلغ را برای تبلیغات به برادرم دادم، اما او تبلیغ نکرد و پول مرا بالا کشید و بعد از آن هم هر چقدر اصرار کردم پولم را پس دهد، اعتنایی نکرد. البته او پیش‌دستی کرده‌بود و در دادگاه شکایتی را مطرح کرد تا من به پولم نرسم. من هم شکایت کرده‌بودم و اگر به قتل نرسیده‌بود، دیر یا زود به پولم می‌رسیدم.

*پس چرا برادرت را به قتل رساندی؟

من او را نکشتم. مگر می‌شود فردی مثل من که در جایگاه بالایی قرار دارد، برادرم را به خاطر اختلاف مالی بکشم.

*چه جایگاهی داری؟

من پزشک هستم و می‌خواستم نماینده مجلس شوم و اگر شانس یارم بود، الان شاید سخنگوی مجلس بودم. از طرفی من المپیادی بودم و عضو هیئت علمی و در دانشگاه جزو استاد‌های برتر هستم. تا الان سمینار‌هایی که در زمینه پزشکی برگزار کرده‌ام، هیچ کسی برگزار نکرده‌است. به نظر شما من با این کارنامه برادرم را می‌کشم.

*پس چه کسی قاتل است؟

سرایدارم او را کشت. البته سرایدارم فردی تحصیلکرده است. او پرستار بی‌هوشی است و در مطبم هم کار بیهوشی انجام می‌دهد و هم سرایدار ساختمان شرکت است.

*چرا او باید برادرت را بکشد؟

اولاً او خودش را مدیون من می‌داند. چون در مرکز درمانی که کار می‌کرد، حقوق پایینی می‌گرفت، اما من به مطب خودم آوردمش و به عنوان شاگردم او را با حقوق و مزایای بالا استخدام کردم. مثلاً چند برابر از قبل حقوقش بیشتر شده‌بود.

او از اختلاف من و برادرم خبر داشت و با این کارش از برادرم انتقام گرفت و می‌خواست به من خدمت کند. البته او مواد روانگردان هم مصرف می‌کرد و شاید در قتل برادرم بی‌تأثیر نبوده‌باشد.

*درباره روز حادثه توضیح بده؟

آن روز من در طبقه سوم در حال برگزاری کلاس مجازی بودم و ایرج در طبقه چهارم مشغول کار بود. ساعتی بعد با من تماس گرفت و خواست به طبقه چهارم بروم. وقتی پیش او رفتم با صحنه عجیبی روبه‌رو شدم. برادرم خونین روی ویلچری نشسته و دست و پایش هم با طناب بسته بود. وقتی معاینه‌اش کردم، نفس نداشت و فهمیدم فوت کرده‌است. صحنه بیشتر شبیه فیلم‌های هالیوودی بود و انگار ایرج می‌خواسته از برادرم اعتراف بگیرد. آن روز برادرم به پروژه‌ای دعوت شده‌بود، اما با مدیر پروژه اختلاف پیدا کرده و ایرج به برادرم زنگ زده و از او خواسته بود به شرکت بیاید و درباره پروژه با هم صحبت کنند. وقتی پیمان به شرکت آمده ایرج به او داروی بی‌هوشی تزریق می‌کند و بعد هم برادرم را روی ویلچر می‌گذارد و دست و پایش را می‌بندد و او را کتک می‌زند. برادرم به او گفته‌بود وقتی رهایش کند، به دادسرا می‌رود و از او شکایت می‌کند و همین موضوع باعث شده‌بود ایرج ضربات مرگبار به برادرم بزند و او را بکشد.

*بعد چه شد؟

چهار روز جسد در طبقه چهارم بود و من دو بار به ساختمان رفتم تا اینکه ایرج جسد را مثله کرد و مقداری از آن را در پشت‌بام آتش زد و مقداری را در بیابان‌ها و مقداری هم در سطل زباله‌های داخل شهر رها کرد.

*چرا شما فرار کردی؟

من در عمل انجام شده‌ای قرار گرفتم و وقتی هم فهمیدم او برادرم را به قتل رسانده‌است، احتمال دادم مأموران با توجه به اختلافم با برادرم مرا به جرم قتل دستگیر می‌کنند و از طرفی هم من شاهد قتل بودم. به همین دلیل فرار کردم.

*می‌خواستی از ایران خارج شوی؟

بله، می‌خواستم از کشور خارج شوم و به مرز رفتم، اما موفق نشدم. در نهایت تصمیم گرفتم به منزل یکی از بیماران سابقم که زن میانسالی است و در کیش زندگی می‌کند، بروم و از آنجا به دوبی فرار کنم. در آنجا به قاچاقچی انسانی پول دادم تا مرا به دوبی منتقل کند، اما وقتی سر قرار رفتم، او نیامد و فهمیدم از من کلاهبرداری کرده‌است. می‌خواستم از ترکیه یا دوبی به آلمان بروم و در آنجا زندگی کنم که دستگیر شدم.

کدخبر: 147829 تاریخ انتشار