سوءظن عجیبی همه وجودم را فراگرفته است. شب و روز در خودم فرو می‌روم و به آینده و گذشته ام می‌اندیشم. به اشتباه بزرگی فکر می‌کنم که همه زندگی ام را به تباهی کشاند.

به گزارش منیبان به نقل از اعتماد آنلاین: سوءظن عجیبی همه وجودم را فراگرفته است. شب و روز در خودم فرو می‌روم و به آینده و گذشته ام می‌اندیشم. به اشتباه بزرگی فکر می‌کنم که همه زندگی ام را به تباهی کشاند.

اما اکنون حادثه تلخی در زندگی ام رخ داده است که به هیچ وجه نمی‌توانم تصمیم درستی بگیرم و در دو راهی عقل و احساس گیر افتاده ام.

پیشنهاد ویژه

این ها بخشی از اظهارات مرد ۴۵ ساله‌ای است که در پی یافتن راهکاری قانونی وارد کلانتری سیدی مشهد شده بود.

او که ادعا می کرد زندگی‌اش در آستانه فروپاشی قرار دارد، درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در خانواده‌ای به دنیا آمدم که پدرم اوضاع اقتصادی مناسبی نداشت .

آشنایی با مواد مخدر

در همین سال ها بود که برای اولین بار و با تعارف یکی از دوستانم سیگار را لای انگشتانم گذاشتم و خیلی زود با مواد مخدر آشنا شدم. ابتدا به صورت تفننی و پنهانی مصرف می کردم و درگیر تفریح و خوش گذرانی شده بودم.

خلاصه به چیزی جز تفریح و رفیق بازی نمی اندیشیدم تا این که بالاخره صبر مادرم تمام شد و اصرار داشت که باید دور معاشرت با دوستانم را خط بگیرم و با ازدواج زندگی جدیدی را آغاز کنم.

۲۸ ساله بودم که مادرم به خواستگاری «هانیه» رفت و ما به طور سنتی با یکدیگر ازدواج کردیم.

کدخبر: 180073 تاریخ انتشار