- آرشیو اخبار 1
- اجتماعی 2
نقشه شیطانی جوان مشهدی برای دختر 15 ساله
باورم نمی شد دخترم را در چنین حال و روزی ببینم، او فریب شیاطین فضای مجازی را خورد و این گونه زندگی اش را به تباهی کشاند، البته شاید من وپدرش هم دراین ماجرا مقصر باشیم که هیچ وقت با او درباره گرگ های در لباس میش صحبت نکردیم تا این که بالاخره سر از پاتوق خلافکاران درآورد...
به گزارش منیبان به نقل از خبر فوری، باورم نمی شد دخترم را در چنین حال و روزی ببینم، او فریب شیاطین فضای مجازی را خورد و این گونه زندگی اش را به تباهی کشاند، البته شاید من وپدرش هم دراین ماجرا مقصر باشیم که هیچ وقت با او درباره گرگ های در لباس میش صحبت نکردیم تا این که بالاخره سر از پاتوق خلافکاران درآورد...
زن 40 ساله ای که برای پیگیری پرونده عاملان فریب دخترش به مشهد آمده بود، درباره این حادثه تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: من کارمند یکی از ادارات دولتی هستم و همسرم نیز از مدیران سرشناس یکی ازشهرهای شمالی کشور است به همین دلیل کمتر با دخترم در ارتباط بودم و او مدام در منزل تنها می ماند تا این که حدود یک سال قبل به رفتارهای دختر 15 ساله ام مشکوک شدم.
او در فضای مجازی یکی از شبکه های اجتماعی ایرانی با پسری اهل و ساکن مشهد آشنا شده بود و بایکدیگر ارتباط داشتند. به همین دلیل اجازه نمی دادم او به مدرسه برود و با افراد دیگری رابطه برقرار کند. دخترم از هوش بالایی برخوردار بود و به صورت مجازی در منزل تحصیل می کرد.
آن زمان من گوشی تلفن خودم را در اختیارش گذاشته بودم تا بتواند به تحصیلات خودش ادامه بدهد ولی او از اعتماد من سوءاستفاده کرد و با پسری ارتباط داشت که از نظر فرهنگی، اجتماعی و حتی خانوادگی اختلاف فاحشی با ما داشتند.
وقتی از این موضوع مطلع شدم تلاش کردم او را از این مسیر بازدارم اما متاسفانه دخترم دست به رفتارهای ناشایستی زد وحتی با یک تصمیم احمقانه تا مرز خودکشی پیش رفت.
از سوی دیگر هم به خاطر آبروی خانوادگی سعی می کردم این ماجرا را پنهان کنم تا کسی متوجه موضوع نشود ولی هفته قبل زمانی که طبق معمول در خانه تنها بود با وسوسه های شیطانی و هیجانی«فیروز» (جوان مشهدی) کیف لوازم شخصی اش را برداشته و با اتوبوس به مشهد آمده بود.
ماهم که خبری از او نداشتیم با نگرانی به همه جا سر زدیم تا فهمیدیم عازم مشهد شده است. «عاطفه» با «فیروز» در پلیس راه قرار گذاشته بود و آن پسر که در بولوار توس زندگی می کرد، او را به پاتوق معتادان و خلافکاران برده بود.
بعد از 2 شب، دخترم وقتی فهمیده بود که در دام خلافکاران گرفتار شده است، در یک فرصت مناسب از آن جا فرار کرده و در یکی از پارک های مشهد با جوان دیگری به نام «آرمان» آشنا شده بود.
«آرمان» پسری 18ساله بود که دخترم را با انگیزه ای نامعلوم به خانه خودشان برده بود ولی مادر او با دیدن دختری غریبه بلافاصله به پلیس 110 خبر داد که نیروهای کلانتری معراج خودشان را به منزل آن جوان رساندند و دخترم را به کلانتری انتقال دادند.
باوجود این که آینده دخترم در پاتوق خلافکاران به تباهی کشیده شده است اما به دلیل حفظ آبروی خانوادگی فقط می خواهم این پرونده را به طور پنهانی پیگیری کنم اما ای کاش...
بررسی های کارشناسی و قانونی درباره این ماجرای تلخ با دستور سرگرد امیر رضا فعال رئیس کلانتری معراج در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی آغاز شد.