- آرشیو اخبار 1
- اجتماعی 2
سرگذشت سیاه زنی که مجبور به طلاق شد
زنی که بعد از طلاق از همسر اولش، ازدواج ناموفق دیگری را تجربه کرده است، داستان زندگیاش را بازگو کرد.
به گزارش منیبان، اکنون که بعد از گذشت ۱۷ سال از ماجرای طلاق به گذشته میاندیشم، تازه میفهمم که فقط یک غرور بیجا و لجبازی کودکانه موجب شد تا روزگارم سیاه شود.
به گزارش خراسان، زن ۴۴ ساله با بیان اینکه وقتی کبودیهای روی اندام پسر ۲۴ سالهام را میبینم، به اشتباه بزرگم افسوس میخورم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری مصلای مشهد گفت: اگر چه پدر ومادرم کم سواد بودند، اما فرهنگ بالایی داشتند و من در خانوادهای بزرگ شدم که عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند، به طوری که همه خواهران و برادرانم اکنون زندگی آرام و شیرینی دارند، اما من از همان دوران نوجوانی غرور عجیبی داشتم و همواره خواسته هایم را به دیگران تحمیل میکردم تا جایی که چند سال بعد از آغاز زندگی مشترک، با همسرم به خاطر انتخاب محل سکونت دچار اختلاف شدیم.
آن زمان پسرم ۸ سال بیشتر نداشت و در کلاس دوم ابتدایی تحصیل میکرد. شوهرم قصد داشت منزلی را در نزدیکی محل کارش اجاره کند، ولی من اصرار داشتم که باید در محله سکونت پدر و مادرم، خانهای اجاره کنیم تا هر زمان که نیاز باشد به پدر و مادرم سر بزنم چرا که نمیتوانستم دوری آنها را تحمل کنم. این موضوع به کشمکش و مشاجرههای بین من و «سیاوش» تبدیل شد تا حدی که من از خواسته هایم کوتاه نیامدم و درخواست طلاق دادم. بالاخره با همین غرور و لجبازی کودکانه از سیاوش طلاق گرفتم و حضانت پسرم را نیز پذیرفتم. مدتی بعد با مرد دیگری ازدواج کردم که ۲ فرزند داشت و از بداخلاقی و بدرفتاریهای همسرش نالان بود. «بابک» ادعا میکرد دیگر نمیتواند با رفتارهای تند و بدخوییهای همسرش کنار بیاید به همین دلیل منزلی برای من اجاره کرد و به ندرت به همسر اولش سر میزد به گونهای که فرزندانش آرزو داشتند شبی را در کنار پدرشان به صبح برسانند.
حتی زمانی که دختر بزرگش ازدواج کرد او بازهم نسبت به فرزندانش بی توجهی میکرد. در این میان پسر من هم بیشتر اوقاتش را در خانه پدربزرگش سپری میکرد و گاهی نیز به منزل ما میآمد چرا که با ناپدری اش مشکل داشت و مدام با او مشاجره میکرد. خلاصه این اختلافات موجب شد تا «بابک» به من بی توجهی کند و دیگر حتی مخارج زندگی را هم نمیپرداخت و این موضوع به ناسازگاریهای ما در زندگی دامن میزد، اما اختلافات من و همسرم از ۳ ماه قبل زمانی شدت گرفت که او پسرم را برای همیشه از خانه بیرون کرد و از او خواست دیگر هیچ گاه به منزل ما قدم نگذارد. این ماجرا منجر به درگیری شدیدی شد تا جایی که شوهرم پسر ۲۴ ساله ام را کتک زد و اندام او را کبود کرد.
حالا وقتی این کبودیها را میبینم با آه و افسوس به گذشته ام میاندیشم کهای کاش غرور ولجبازی را در زمان جوانی کنار میگذاشتم و آینده ام را نابود نمیکردم. حالا هم به دختران جوان میگویم مشکلات بعد از طلاق بسیار وحشتناکتر از چیزی است که برای آن قصد طلاق دارید. ابتدا به آینده فکر کنید و بعد تصمیم بگیرید،ای کاش من هم ...
با دستور سرهنگ محمدولیان (رئیس کلانتری مصلای مشهد)، بررسیهای قانونی و اقدامات مشاورهای در این باره در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.