- آرشیو اخبار 1
- سیاسی 2
چرا محمدرضا شاه به آمریکا نرفت؟
شنبه دهم دیماه ۱۳۵۶ مصادف با شب اول ژانویه ۱۹۷۸ جیمی کارتر، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا به همراه همسرش در لابهلای سفر خود به اروپا و آفریقا، توقفی یکشبه در تهران داشتند تا دیداری با شاه ایران داشته باشند و در ضمن جشن کریسمس را در ایران بگذرانند.
به گزارش ایسنا، روزنامه «فرهیختگان» در ادامه نوشت: کارتر در همین سفر از ایران بهعنوان «جزیره ثبات» نام میبرد و میگوید: «ایران به سبب رهبری داهیانه شاهنشاه جزیره ثباتی در یکی از آشوبزدهترین مناطق جهان است و این واقعیت مدیون شما اعلاحضرت و در نتیجه رهبری شماست و همچنین مدیون احترام و ستایش و مهری است که ملتتان نسبت به شما ابراز میدارد. ما در گیتی سرزمین دیگری را نمیشناسیم که اینچنین به ما نزدیک باشد و با آن برای امنیت متقابل نظامیمان برنامهریزی کنیم.» کارتر وقتی این جملات را در تهران به زبان میآورد و در مدح و ثنای شاه ایران میگفت، تصورش را هم نمیکرد که درست یکسال بعد و در بحبوحه اعترضات گسترده و میلیونی مردم ایران در دیماه ۵۷ از طریق سولیوان، سفیر خود در تهران به شاه پیام دهد که باید از ایران خارج شود. در شماره امروز حافظه قصد داریم مروری بر حوادث یکسال منتهی به پیروزی انقلاب از دیماه ۵۶ و سفر کارتر به تهران تا دیماه ۵۷ و خروج شاه از ایران داشته باشیم و در خلال آن به این پرسش پاسخ دهیم که چه عاملی باعث شد تا دولت آمریکا حتی تا چند ماه مانده به پیروزی انقلاب، نتواند سقوط حکومت شاه را پیشبینی کند. برای این منظور به کتاب «ماموریت در ایران»، خاطرات ویلیام سولیوان، سفیر ایالات متحده در ایران هنگام پیروزی انقلاب مراجعه کردیم و سیر کلی حوادث یکسال منتهی به پیروزی انقلاب را بازخوانی میکنیم.
کریسمس در نیاوران
سولیوان در کتاب خاطرات خود درباره سفر یکروزه کارتر به ایران در شب اول ژانویه سال ۵۶ میگوید که موضوع اصلی گفتوگوی کارتر با شاه درباره اختلافات اعراب و اسرائیل و قرارداد کمپدیوید بود و طبق قرار قبلی بنا بود ملک حسین، پادشاه اردن نیز در ملاقات حضور داشته باشد. او درباره ضیافت شام شب کریسمس در کاخ نیاوران مینویسد: «در این ضیافت نکتهای که جلبتوجه میکرد حضور اکثر اعضای خانواده سلطنتی از برادران و خواهران تنی و ناتنی شاه و همسران آنها بود که قسمتهای مقدم میز را اشغال کرده بودند و درنتیجه مقامات دولتی و میهمانان عالیمقام مانند وزیر امورخارجه آمریکا در سمت پایینتری جا داده شده بودند.» سولیوان در کتاب خود سعی کرده تعریف و تمجیدهای کارتر از مدیریت شاه در ایران را فیالبداهه و بدون هماهنگی قبلی با تیم خود عنوان کند: «نکته مهم و فراموشنشدنی این میهمانی سخنانی بود که پرزیدنت کارتر بر سر میز شام خطاب به شاه ایراد کرد. برحسب معمول سفارت نطق سنجیده و آرامبخشی برای رئیسجمهور تهیه دیده بود، ولی در میان شگفتی ما کارتر بدونتوجه به متنی که برای او تهیه کرده بودیم، فیالبداهه شروع به صحبت کرد و مطالب اغراقآمیزی نسبت به شاه بر زبان آورد. در همین سخنرانی بود که وی از شاه بهعنوان رهبر محبوب ملتش نام برد و ایران را یک «جزیره ثبات» در منطقه خواند، عناوینی که بعد از بروز بحران و آغاز انقلاب ایران بارها و بارها برای اثبات عدمروشنبینی رئیسجمهور نقل و یادآوری شد.» سولیوان همچنین درباره جشنی که آن شب به مناسبت کریسمس ترتیب داده شده بود، مینویسد: «پس از پایان شام رسمی، ملک حسین هم به جمع میهمانان پیوست و به اتفاق شاه و رئیسجمهور آمریکا و همسران آنها ملاقات خصوصی و کوتاهی در اتاق مجاور سالن پذیرایی داشتند... شهبانو از پرزیدنت کارتر و بانو دعوت کرد برای جشن آغاز سال نو تا نیمهشب در کاخ بمانند. این دعوت پذیرفته شد. ولیعهد یک دستگاه استریو در بالکونی که مشرف به سالن کتابخانه بود، گذاشته و آهنگهای رقص پخش میکرد. شاه با دعوت بانو کارتر به رقص، برنامه را آغاز کرد و بهدنبال او کارتر هم شهبانو را به رقص دعوت کرد. ملک حسین [پادشاه اردن] و پرنسس اشرف در وسط سالن با هم میرقصیدند و بقیه میهمانان هم تا آنجا که سالن گنجایش داشت دوبهدو مشغول رقص شدند. من یکبار با زن نخستوزیر آموزگار رقصیدم و در حین رقص با او رقص پرتحرک و دیوانهوار ملک حسین و اشرف را که قد هیچکدامشان بیشتر از پنج پا (در حدود ۱۵۰ سانتیمتر) نبود نظاره میکردم.»
آتشی که به کل ایران سرایت کرد
سولیوان در خاطرات خود پس از سفر کارتر به تهران، به ماجرای تظاهراتهای مذهبی در ایران که به فاصله ۴۰ روز برگزار میشد و نقطه آغاز آن ۱۹ دی در قم بود میپردازد. او سهوا یا عمدا درباره ریشه شکلگیری قیام ۱۹ دی قم، به مقاله توهینآمیز روزنامه اطلاعات با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» اشاره نمیکند و درعین حال مدعی است که برخورد پلیس با تظاهراتکنندگان در قم معمول بوده و چند نفری کشته و زخمی شدند! سولیوان درباره برگزاری چهلمهای پس از قیام ۱۹ دی مینویسد: «این حادثه [قم] سرآغاز یک سلسله تظاهرات زنجیرهای دیگر در قم و سایر ایران بود که روزبهروز بر دامنه و وسعت آن افزوده شد. در ایران دوره عزاداری برای شهدا و مردگان چهل روز طول میکشد و روز چهلم مراسمی برای یادبود برپا میشود. چهلم شهدای قم با تظاهراتی در نقاط مختلف ایران همراه بود که تصادمات تازه و شهدای تازهای بهبار آورد و در مراسم چهلم این شهیدان نیز حوادث مشابهی روی داد و درنتیجه به فاصله هر دوره چهلروزه ایران صحنه تظاهرات خونین و تازهای شد. مراسم چهلم شهدای قم با حوادث خونینی در تبریز همراه بود. روز چهلم شهدای قم از طرف روحانیون تعطیل عمومی اعلام شد و قرار بود مردم در مساجد جمع شوند، ولی مقامات دولتی و انتظامی تبریز دست به کار احمقانهای زدند و در مساجد را روی مردم بستند. عکسالعمل مردمی که میخواستند مراسم چله را در مساجد برگزار کنند، کشاندن مراسم چهلم شهدای قم به خیابانها و تظاهرات خیابانی بود... عامل تازهای که در این میان شور و حرکت بیشتری در فعالیت مخالفان رژیم بهوجود آورد، نوار سخنرانیها و پیامهای آیتالله خمینی بود که از نجف فرستاده میشد و شبکه وسیعی در داخل ایران کار توزیع این نوارها را در سراسر کشور بهعهده گرفته بودند. در ماه مارس همین سال (فروردین ۵۷)، تظاهراتی که بهمناسبت چهلمین روز شهدای تبریز در نقاط مختلف ایران برپا شد، بهمراتب بزرگتر و پردامنهتر از تظاهرات شهدای قم بود. تظاهرات اصفهان و شیراز که وسیعتر از نقاط دیگر بود، حوادث خونین تازهای بهبار آورد و زمینه تظاهرات چهل روز بعد را فراهم ساخت. پخش نوار سخنرانیهای آیتالله خمینی هم کمکم علنی شده بود و آتشی که نخستینبار با تظاهرات مذهبی قم روشن شده بود، بهتدریج به همه جای ایران سرایت میکرد.»
اعتراضات، مذهبی بود و هیچ ناظر خارجیای پیشبینی انقلاب نمیکرد
یقینا باید ناتوانی جهان و بهویژه آمریکا در پیشبینی انقلاب ایران را بهواسطه رنگ و بوی مذهبیای که داشت، دانست. سولیوان در این باره مینویسد: «مراسم چله شهیدان و تظاهراتی که هر چهل روز یکبار به این مناسبت برپا میشد، در آغاز کاملا رنگ مذهبی داشت و گروههای سیاسی مخالف اعم از لیبرالها و سوسیالدموکراتها یا کمونیستها در آن نقشی نداشتند... باتوجه به رنگ مذهبی تظاهراتی که برضد رژیم برپا میشد، بسیاری از ناظران سیاسی آن را خطری جدی برای رژیم تلقی نمیکردند و حتی تا اواخر بهار [۵۷] که تظاهرات مخالفتآمیز وسعت بیشتری یافته بود، ناظران خارجی این تشنجات را برای جامعهای که درحال دگرگونی از یک جامعه سنتی و کشاورزی به یک کشور صنعتی مدرن با مظاهر تمدن غربی است، امری طبیعی میپنداشتند. بهعقیده آنها مقاومت قشرهای مذهبی از نارضایتیهای حاصله از فساد و دگرگونی روابط اجتماعی بهره میگرفت و بهطور کلی کمترکسی رژیم شاه را در معرض یک خطر جدی از داخل یا خارج میدید. در این مورد فقط به یک استثنا باید اشاره کنم و آن یک مقام اطلاعاتی سفارت فرانسه بود که پیشبینی میکرد رژیم شاه در عرض یکسال آینده سقوط خواهد کرد. اظهارنظر این مقام سفارت فرانسه به سرعت در محافل دیپلماتیک تهران پخش شد و در میهمانیها و مراسمی که فرصت ملاقات برای دیپلماتهای خارجی دست میداد، این موضوع مورد بحث و گفتوگو قرار میگرفت.» سولیوان در اینجا خود نیز معترف است که بررسیهای آنان در سفارت آمریکا نیز تغییر رژیم در آیندهای نزدیک را محتمل نمیدانسته است: «از بررسیهایی که خود ما در سفارت درباره حوادث جاری بهعمل میآوردیم به این نتیجه رسیدیم که شاه دچار مشکلات جدی است و یکی از عوامل عمده این مشکلات برنامههای شتابزده او برای صنعتیکردن کشور و عوارض ناشی از آن است. با وجود این ما این حوادث را مقدمه انقلاب نمیدانستیم.»
وعدههای حقوق بشری کارتر و حمایت او از شاه برای سرکوب مردم
کارتر در انتخابات ریاستجمهوری ۱۹۷۶ آمریکا طراحی سیاستخارجی خود را بر محور «حقوق بشر» اعلام کرده بود و با همین شعار توانست در آن انتخابات به پیروزی برسد و پس از آن اعلام کرد کشورهای ناقض حقوق بشر شامل کمکهای ایالات متحده نخواهند شد و در این میان حکومت پهلوی در ایران یکی از کشورهای متهم به نقض حقوق بشر بهواسطه بسته بودن فضای سیاسی و سرکوب مخالفان بود. سولیوان طبق آنچه نوشته است بخشی از تابستان ۵۷ را برای مرخصی به ایالات متحده سفر میکند. او میگوید که بحث اصلی در واشنگتن در قبال ایران، واکنش دولت ایالات متحده در برابر توقعات شاه از آمریکا برای سرکوب مخالفان بوده است. سولیوان مینویسد در ایامی که برای مرخصی به آمریکا رفته است، اختلافنظرهای قدیمی در واشنگتن درباره کمکهای نظامی و تسلیحاتی به ایران شدیدتر شده است. حتی پس از بازگشت سولیوان از آمریکا به ایران و با گستردهتر شدن اعتراضات علیه شاه، علیرغم همه ادعاهایی که دولت آمریکا درباره حقوق بشر داشت، در ماههای پایانی حکومت پهلوی، کارتر حمایت همهجانبهای از شاه در قبال سرکوب اعتراضات مردمی میکند. سولیوان در خاطرات خود پس از شرح ماجرای جمعه سیاه در ۱۷ شهریور، توضیح میدهد که حمایت کارتر از شاه چگونه باعث دلگرمی و قوت قلب وی شده و توانسته او را آرام کند: «در همان ایام در آمریکا کنفرانس سران سه کشور آمریکا، مصر و اسرائیل در کمپدیوید در جریان بود. اخبار مربوط به وقایع ایران در جریان این مذاکرات بهدست پرزیدنت کارتر رسید و رهبران دو کشور دیگر هم از آن مطلع شدند. انور سادات [رئیسجمهور مصر] که از دوستان نزدیک شاه بود، تصمیم گرفت از همانجا به شاه تلفن کند و مراتب همدردی و پشتیبانی خود را از شاه به وی اطلاع دهد. به فاصله کمی پس از این تلفن پرزیدنت کارتر هم به شاه تلفن کرد. از جزئیات سخنان رئیسجمهوری در این مکالمه تلفنی اطلاعی ندارم، ولی بعدا به من ابلاغ شد که رئیسجمهور در این گفتوگوی تلفنی مراتب پشتیبانی خود را از شاه اعلام کرده... بازرگانان آمریکایی که در همین روزهای بحرانی از ایران دیدن میکردند، بعدازظهر روزی که این مکالمات تلفنی با شاه صورت گرفت به حضور شاه پذیرفته شدند. این گروه پس از باریابی به حضور شاه، برای شرکت در یک مجلس پذیرایی به محل اقامت من در سفارت آمدند و جریان ملاقات و گفتوگوهای خود را با شاه بازگو کردند. آنها گفتند که شاه چند دقیقه دیرتر از وقت تعیینشده، آنها را به حضور پذیرفته و در توضیح خبر گفته است که مشغول صحبت با پرزیدنت کارتر بوده است. شاه ظاهرا پس از این تلفن سبک شده و ضمن صحبت با نمایندگان شرکتها و بازرگانان آمریکایی سرحال بوده است. به هرحال تلفن رئیسجمهور آمریکا به شاه در آن شرایط بهترین تقویت روحی برای او بهشمار میرفت.» حمایت کارتر از شاه برای تشکیل دولت نظامی و سرکوب اعتراضات پس از تظاهرات ۱۳ آبان، یکی دیگر از مواردی است که سولیوان به آن اشاره میکند که باعث شد شاه برای مقابله خشونتبار با مردم قوتقلب پیدا کند: «از دفتر شاه به من تلفن شد. شاه میخواست هرچه زودتر با من ملاقات کند... [در ملاقات با شاه] او گفت که عصر امروز [۱۳ آبان] با هلیکوپتر بر فراز شهر پرواز کرده و افزود که برای او چارهای جز استقرار یک دولت نظامی باقی نمانده است. بعد از آن شاه از من پرسید آیا میتوانم بهفوریت با واشنگتن تماس گرفته و از حمایت آمریکا از این تصمیم او اطمینان حاصل کنم؟ من پاسخ دادم که چون پیشبینی این وضع را میکردم، نظر واشنگتن را در این مورد جویا شدهام و رئیسجمهور و دولت آمریکا از این اقدام پشتیبانی خواهند کرد. شاه از این موضوع خوشحال و آسودهخاطر شد و سفارش ویسکی برای من داد... بین شاه و شهبانو هم یک مکالمه تلفنی صورت گرفت. با اینکه من هنوز فارسی نمیفهمیدم، از مجموع حرفهایی که شاه خطاب به همسرش میگفت احساس کردم شهبانو از عواقب تشکیل یک دولت نظامی نگران است و شاه دلایل اتخاذ این تصمیم را به او توضیح میدهد و ضمن حرفهایش متوجه این نکته هم شدم که میگفت آمریکا هم از تصمیم او حمایت میکند.»
ابلاغ دستور خروج شاه از ایران و التماس او برای اقامت در آمریکا
با وجود حمایتهای گسترده دولت آمریکا، کارتر چارهای جز تصمیم برای خروج شاه از ایران و حمایت از دولت بختیار در دی ۵۷ نمیبیند. سولیوان این ماجرا را اینگونه روایت میکند: «تغییرات سیاسی در تهران سرعت و شتاب بیشتری گرفته بود. کابینه بختیار تشکیل شده و مباحثات پارلمانی برای تایید دولت او آغاز شده بود. در همین ایام پیامی از واشنگتن دریافت داشتم مبنیبر اینکه در اولین فرصت شاه را ملاقات کنم و به او بگویم که دولت ایالات متحده آمریکا، مصلحت شخص شاه و مصالح کلی ایران را در این میبیند که هرچه زودتر ایران را ترک گوید. تصمیم شاه به خروج از ایران قبل از وصول این پیام از طریق وسایل ارتباط جمعی منتشرشده، ولی شاه رسما آن را اعلام نکرده بود و هنوز هم تردیدهایی در این مورد وجود داشت. ابلاغ چنین پیامی از طرف سفیر یک کشور به رئیس مملکتی که در آن ماموریت دارد، کار سادهای نیست. شنیدن این پیام هم برای شاه چیز عجیب و غیرمنتظرهای نبود. او با دقت و آرامش به پیامی که او را به ترک کشورش دعوت میکرد، گوش داد و وقتی که حرفهای من تمام شد، رو به من کرد و با لحنی کموبیش ملتمسانه گفت: «خیلیخوب. اما کجا باید بروم؟» پیامی که من از واشنگتن دریافت کرده بودم به این نکته اشارهای نداشت. ناچار در پاسخ گفتم در این خصوص دستوری دریافت نکردهام ولی بهعنوان اظهارنظر خودم گفتم: «ملک شخصی شما در سوئیس چطور است؟» شاه بلافاصله این نظر را رد کرد و گفت از نظر امنیتی خوب نیست. سپس قبل از اینکه من پیشنهاد دیگری را عنوان کنم، گفت: «ما در انگلستان هم ملکی داریم، ولی هوای آنجا خیلی بد است.» شاه پس از بیان این مطلب سکوت اختیار کرد و با چشمانی پر احساس به من خیره شد. لحظهای بعد گفتم: «آیا میل دارید برای ارسال دعوتنامهای از آمریکا اقدام کنم و ترتیب مسافرت شما را به آمریکا بدهیم؟» شاه یکمرتبه از جای خود حرکت کرد و با هیجانی شبیه حرکت یک پسر کوچک گفت: «اوه... شما این کار را برای من میکنید؟!»
دعوت رسمی دولت آمریکا از شاه برای اقامت در آمریکا
نکته جالب آن است که دولت کارتر بلافاصله درخواست شاه برای اقامت در آمریکا را میپذیرد. پذیرشی که سولیوان هم از آن متعجب بود. او در اینباره مینویسد: «پس از بازگشت از کاخ [شاه] گزارش جریان ملاقات خود را با شاه به واشنگتن مخابره کردم و امکان دعوت شاه را به آمریکا استفسار کردم. سرعت پاسخ واشنگتن به این پیام تعجبآور بود، زیرا در فاصله کمتر از ۲۴ ساعت پیام مفصلی از واشنگتن دریافت کردم که ضمن آن نوشته شده بود: «والتر آننبرگ، سفیر سابق آمریکا با کمال میل از شاه ایران در ملک اختصاصی خود در نزدیکی منطقه پالم اسپرینگ کالیفرنیا پذیرایی خواهد کرد.» در این پیام اضافه شده بود که وضع این منطقه از نظر امنیتی هم عالی است و از فرودگاه تا این نقطه نیز شاه با یک هلیکوپتر نظامی مسافرت خواهد کرد. به من اجازه داده شده بود که شاه را از طرف رئیسجمهوری آمریکا دعوت کنم و در ضمن برنامه سفر و تعداد همراهان او را سوال کرده به واشنگتن اطلاع بدهم.»
چرا شاه به آمریکا نرفت؟
علیرغم موافقت رسمی آمریکا با حضور شاه در این کشور، اما محمدرضا پهلوی ۲۶ دیماه پس از خروج از کشور برای ۲۴ ساعت به مصر رفت و پس از تمدید چند روزه حضور خود در این کشور، نهایتا اوایل بهمن راهی مراکش شد و تا مدتها در آنجا حضور داشت. سولیوان درباره چرایی عدمسفر شاه به آمریکا مینویسد: «شاه اقامت خود را در مصر تمدید کرد و با اینکه برنامه اولیه او اقامت یکروزه در «اسوان» و سپس پرواز به آمریکا بود، پس از یک اقامت نسبتا طولانی در مصر بهجای آمریکا، رهسپار مراکش شد و در آنجا هم مدت زیادی ماند. با تماسهای غیرمستقیمی که با اطرافیان شاه داشتیم چنین بهنظر میرسید که علت اقامت در مصر و سپس توقف در مراکش به امید حرکتی از طرف نیروهای نظامی ایران و دعوت از وی برای تصاحب مجدد تاج و تخت بود. اطرافیان شاه حتی پس از پیروزی انقلاب به او نوید میدادند که مردم و باقیمانده نیروهای نظامی بهزودی دربرابر خشونت و اقدامات افراطی رژیم جدید قیام خواهند کرد و در این شرایط مصلحت نیست او از دنیای اسلام خارج شود و شانس بازگشت خود را با مسافرت به آمریکا و فراموش شدن در یک نقطه دورافتاده از میان ببرد.»