علی ربیعی - سخنگوی دولت دوازدهم

روز جمعه پنجم فروردین، رضا براهنی درگذشت.

به رغم واکنش‌ و داوری‌های مختلف از دو سر طیف که در مورد او پس از مرگش صورت گرفت، معتقدم یک داوری منصفانه در مورد هر شخصیتی باید با مراجعه به متن اجتماعی و اثر فرد در بازه زمانی خود و ارزش‌آفرینی وی در آن دوران پرداخته شود. متاسفانه ما عادت کرده‌ایم هر فردی را تنها با مطلق‌انگاری ذهنی خود، مورد سنجش قرار دهیم؛ از سفید سفید تا سیاه سیاه....

پیشنهاد ویژه

در این یادداشت، مرگ زنده‌یاد براهنی را بهانه قرار داده‌ام تا از منظری دیگر یک مسئله فرهنگی و اجتماعی را در متن اجتماعی ایرانِ امروز، مورد واکاوی قرار دهم.  

 ۱_  بی‌تردید دهه چهل شمسی بی‌نظیرترین دوره تاریخی ایران از جنبه‌ی هماوردهای اندیشه‌ای و نظری است که تا اواخر دهه پنجاه آثار آن امتداد یافته است.

 جدال نظری‌ چالش‌گرای روشنفکری چپ در مقابل نظریه‌پردازی‌های ثبات‌گرای لیبرالی تا نظریه‌پردازان اسلامی با مشرب‌های فکری مختلف، فضای بی‌نظیری از نظریه‌پردازی گرفته تا شعر، ادبیات، هنر، سینما و.... را در بر می‌گرفت. بدون‌شک زضا براهنی، با نقدهای برجسته خود یکی از صاحب‌نظران مطرح این دوران محسوب می‌شود که همواره نوشته‌های قابل اعتنایی داشت.  

 اکثریتی در این میان مسیر درست خود را یافتند‌؛ نسلی که انقلابی شد و در امتداد آن، در دفاع از میهن در جنگ مشارکت کرد و نیز در مقابل افراطی‌گری‌های تروریستی ایستاد نسل برآمده از همین هماوردهای اندیشه‌ای در  دو دهه پیش‌گفته بود.

۲_ نگرانی من امروز در خصوص نسل‌هایی هست که در بیش از سه دهه با سیاست‌های فرهنگی بهداشتی (هاسپیتالیزه) شکل گرفته‌اند و حتی‌الامکان آنان را از چالش‌های نظری برحذر داشته‌ایم. حتی آنها را از قرائت‌های دینی مقداری متفاوت نیز دور نگه داشته‌ایم. امروز شاهدیم که بچه‌های دهه هفتاد و هشتاد گویی به نسل بی‌نظریه تبدیل شده‌اند.

۳_ هیچ نسلی بدون قهرمان ذهنی زیست نمی‌کند و بدون اندیشه نخواهد ماند. قهرمانان ذهنی همانند دیدگاههای فکری در میان هماوردهای آدمهای بزرگ در  زمان خود به وجود می‌آیند. زمانی نوشته بودم: " در جامعه‌ای که کَسی، کَس نشود جامعه بیمار است".

۴_ مرگ براهنی بهانه‌ای شد تا نقدی بر سیاست‌های فرهنگی به اصطلاح "نزاهت‌گونه" و بخشنامه‌ای داشته باشم. این سیاست‌ها سبب می‌شود فیلمی مثل "مارمولک" پس از بیست سال با سانسور در سیما دیده شود. 

این تفکر سبب می‌شود اساتیدی که  حتی در چارچوب‌های متعارف، به نوعی دیگر سخن می‌گویند کرسی‌ای در دانشگاه نداشته باشند. رسانه‌های رسمی و بزرگ فقط یک صدا را به گوش جامعه می‌رسانند و این دیدگاه حتی به قلمرو هنر، موسیقی، شعر و آواز هم تسری می‌یابد. 

هیچ نسلی بی‌نظریه و بی‌قهرمان نمی‌ماند و این چنین می‌شود که در پس یک انقلاب بزرگ، نسل‌هایی پدید می‌آیند که قهرمانانشان در بیرون از مرزها و در نازل‌ترین سطح فرهنگی جامعه قابل تعریف است.

کدخبر: 74044 تاریخ انتشار