آرزو‌های زیادی داشتم و مدام با رویاهایم زندگی می‌کردم. دلم می‌خواست هرچه زودتر پولدار شوم و هرچیزی را که می‌خواهم برای خودم تهیه کنم به همین دلیل درس و مدرسه را رها کردم و در یک آرایشگاه زنانه مشغول کار شدم. آن جا بود که تصمیم گرفتم

به گزارش منیبان؛ این‌ها بخشی از اظهارات دختر ۱۷ ساله‌ای است که در پی شکایت مادرش به کلانتری هدایت شده بود. این دختر نوجوان که قرار بود با دستور قضایی به بیمارستان روان پزشکی مشهد منتقل شود، درباره قصه زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: ۱۲ سال قبل زمانی که من ۵ ساله بودم، پدرم از دنیا رفت و مادرم سرپرستی من و خواهر ۱۰ ساله ام را عهده دار شد.

در همان دوران کودکی به خوبی درک می‌کردم که مادرم در خانه‌های مردم کار می‌کند تا زندگی ما را بچرخاند. در این شرایط خواهر بزرگم از من نگهداری می‌کرد. «نوشین» دختری بسیار مهربان، قانع و صبور بود به طوری که نه تنها امور خانه داری را در غیاب مادرم انجام می‌داد بلکه همواره مواظب من بود تا کار‌های خطرناک انجام ندهم. آن روز‌ها شرایط بسیار سختی داشتیم چرا که مجبور بودم مانند خواهرم لباس‌های کهنه‌ای را بپوشم که مادرم از خانه‌های مردم می‌آورد.

پیشنهاد ویژه

نوشین هیچ اعتراضی نداشت و با ذوق و شوق آن‌ها را می‌پوشید، ولی من نمی‌توانستم از غذا‌ها یا میوه‌هایی استفاده کنم که به مادرم می‌دادند. خلاصه تحمل این وضعیت برایم بسیار دشوار بود، به همین دلیل وقتی بزرگ‌تر شدم و تحصیلات مقطع ابتدایی را به پایان رساندم، درس و مدرسه را رها کردم تا خودم را از این بدبختی‌های زندگی بیرون بکشم چرا که آرزو‌های زیادی را در سر می‌پروراندم.

برای آن که حرفه‌ای بیاموزم در یک آرایشگاه زنانه مشغول کار شدم، اما محیط سالن آرایش به هیچ وجه مناسب من نبود چرا که زنان متاهل وقتی به آرایشگاه می‌آمدند از موضوعاتی سخن می‌گفتند که حس کنجکاوی مرا تحریک می‌کرد، ولی من که دلم می‌خواست زودتر پولدار شوم و پیشرفت کنم، به شغل آرایشگری ادامه دادم. این درحالی بود که تلاش می‌کردم مانند برخی از مشتریان آرایشگاه وارد فضا‌های مجازی شوم و با پسران جوان ارتباط پیدا کنم.

در این روز‌ها بود که نقشه تیغ زدن پسر‌های پولدار را طراحی کردم. وقتی با پسری در فضای مجازی آشنا می‌شدم با طنازی و ابراز علاقه از او می‌خواستم برایم گوشی تلفن، کیف، کفش یا لوازم دیگری را بخرد که به آن‌ها نیاز داشتم چرا که پوشیدن لباس‌های شیک و نو برایم عقده شده بود. به همین دلیل وقتی چیز‌هایی را که می‌خواستم به دست می‌آوردم، دیگر ارتباطم را با آن پسر جوان قطع می‌کردم و به تماس هایش پاسخ نمی‌دادم.

بالاخره تا جایی در این مرداب کثیف فرو رفتم که حضور در شب نشینی و مهمانی‌های مختلط برایم به یک عادت تبدیل شده بود. آرام آرام در همین شب نشینی‌ها آلوده موادمخدر و مصرف مشروبات الکلی شدم، ولی باز هم دست از این رفتار‌های زشت نکشیدم و تنها می‌خواستم به آرزو‌های پوچی برسم که خودم نیز نهایتی برای آن قائل نبودم.

مصرف سیگاری (حشیش) بر روح و روانم تاثیر گذاشته بود تا جایی که دچار بیماری‌های عصبی شدم و با پرخاشگری و فحاشی، خانواده ام را آزار می‌دادم. حتی تحمل شنیدن نصیحت‌های مادرم را نیز نداشتم و با او به شدت بدرفتاری می‌کردم. دو بار خودزنی کردم، اما خیلی زود پشیمان شدم به گونه‌ای که مادرم دیگر نتوانست این رفتار‌های وحشتناک مرا تحمل کند و با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت که حالا هم من این جا هستم.

این دختر نوجوان در اجرای دستور قضایی و با هماهنگی سرهنگ خواجه پور رئیس کلانتری آبکوه به بیمارستان روان پزشکی ابن سینای مشهد انتقال یافت تا مراحل درمان وی آغاز شود.

کدخبر: 75815 تاریخ انتشار