با این همه افتخار، محبوبیت، شهرت و در عین عزت نفس و غرور، متواضع بود و شاید بتوان زندگی او را در این شعر بامداد شاعر خلاصه کرد: گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع شکوه‌ناکِ فروتنی.

به گزارش منیبان، عصر ایران نوشت: «همین دو - سه روز پیش بود که فرهاد مجیدی، سرمربی تیم فوتبال استقلال تهران - قهرمان این فصل لیگ برتر - در واکنش به خبرنگار تلویزیون گفت: «به شما پاسخ نمی‌دهم. شما که تصویر وریا غفوری - کاپیتانم را - سانسور می‌کنید. از چند جا فشار آوردند در برنامۀ فوتبال برتر شرکت کنم اما من فرزند ناصر حجازی‌ام.»

ناصر حجازی اما که بود که در دنیای فوتبال جدای افتخارات ورزشی به عنوان نماد «زیر بار نرفتن» و تن‌ندادن و کرنش‌نکردن معرفی می‌شود؟ برای پاسخ به این پرسش امروز - دوم خرداد ۱۴۰۱ - زمان مناسبی است چون یازدهمین سالگرد درگذشت ناصر حجازی است که اگر چنگال چنگار او را از ما نگرفته بود کیک تولد ۷۳ سالگی‌اش را باید می‌بُرید.

پیشنهاد ویژه

۱۱ سال پس از وداع تلخ با آن قامت خدنگ و سیمای سینمایی نقل برش‌هایی از زندگی او خالی از لطف نیست؛ مردی که با روزگار هم باید می‌جنگید و جدال او تنها محدود به مستطیل سبز فوتبال و در حفاطت از قفس توری نبود و دست آخر محکوم به جدال با سرطان لعنتی شد و این آخری او را از پا درآورد. آبی بود اما نزد هواداران پرسپولیس نیز محترم چون ستارۀ ملی بود و فراتر از باشگاه و البته به سبب کرنش‌نکردن و به ساز دیگران نرقصیدن. هر که باشند...

۱. هنگامی که در خیابان‌های شهر یا در جاده‌ها برای تبلیغ کالاهای تجاری تصویر ستارگان فوتبال را می‌بینیم می‌توان به یاد آورد که چگونه همین را از ناصر حجازی دریغ داشتند و ناگزیر شد برای پروژه‌ای تبلیغی راهی کشور همسایه شود و حالا خوشبختانه این امکان برای همه فراهم شده است. از بازیگر و داور یک مسابقه استعدادیابی تا بازیکن فوتبال یا بازیگر سریال. گویی تنها برای حجازی ممنوع بود!

۲. در اوج شکوفایی و جوانی او و در حالی که دروازه‌بانان گاه تا ۴۰سالگی بازی می‌کنند مصطفی داوودی، رییس وقت سازمان تربیت بدنی، برای ملی‌پوشان سقف سنی ۲۷ سال گذاشت و بعد هم که تخفیف داد و به ۲۹ سال رساند به خاطر این بود که سن حجازی از ۲۹ گذشته بود! هدف این بود که ناصر در تیم ملی نباشد! کار به جایی رسید که مرد شمارۀ یک دروازه فوتبال ملی ناچار به مهاجرت به بنگلادش شد و اگر حالا محمدان بنگلادش را مثل باشگاه‌های مشهور دنیا می‌شناسیم، به خاطر همان دوران حضور ناصر حجازی است.

۳. ترک باشگاه و وطن و مهاجرت از سر ناگزیری به بنگلادش برای ناصر حجازی‌ای که قرار بود سال ۵۷ به انگلستان برود از هر که دیگر غیر او یک افسردۀ کامل می‌ساخت اما خود ساخته‌تر از آن بود که ببازد و عاشق‌تر به همسر و خانواده که کوتاه بیاید. پس جنگید و پیروزمندانه بازگشت بار دیگر بر نیمکت مربیگری استقلال هم نشست؛ هر چند سرمربیگری تیم ملی را تا آخر از او مضایقه کردند و یک بار به طعنه گفت: «همۀ ملت ایران یک دوره سرمربی تیم ملی شدند الا من!»

۴. معرفی ناصر حجازی به عنوان دروازه‌بان افسانه‌ای تاریخ فوتبال ایران هرگز نفی درخشش دروازه‌بانانی چون احمدرضا عابدزاده در سال‌های پس از انقلاب و خصوصا در آن دو دیدار تاریخی تیم ملی مقابل استرالیا و آمریکا در سال‌های ۷۶ و ۷۷ خورشیدی نیست اما تاریخ فوتبال ایران که با این دو بازی شروع نمی‌شود!

شاید این غفلت نه به خاطر علایق باشگاهی که به دلیل آن باشد که بسیاری از خبرنگاران ورزشی و نویسندگان نسل جدید سال‌های پیش از انقلاب و درخشش ناصر حجازی به عنوان دروازه‌بان را به خاطر نمی‌آورند و طبعا در اینترنت هم به عنوان مهم‌ترین منبع نمی‌یابند یا تنها با حجازی مربی آشنایند. بعضا شاید آرشیو کیهان ورزشی را هم تورق نکرده باشند.

یکی از انگیزه‌های نوشتن نکات ورزشی تاریخی پیشااینترنتی در این پایگاه همین یادآوری است در روزگاری که فضای مجازی غلبه دارد.

۵. ویژگی دیگر تاریخ دوران دروازه‌بانی ناصر حجازی این بود که بارها با اینکه مصدوم بود مربیان مختلف او را به دروازه‌بان‌های دیگر ترجیح می‌دادند. این دروازه‌بان‌ها خود هر کدام نام‌های بزرگی بودند حتی در قیاس با دروازه‌بانان کنونی اما ناصر حجازی در مصدومیت نیز بر آنان ترجیح داده می‌شد. در بازی‌های آماده‌سازی ۱۹۷۰ و در یک بازی درون تیمی در قالب دو تیم قرمز و سفید که تماشاگران بسیاری نیز حاضر بودند در نیمه اول توپ‌های فوق‌العاده‌ای را از جلال طالبی، پرویز میرزاحسن، اکبر افتخاری و غلام وفاخواه گرفت و باعث شد بازیکن تیم قرمزپوش تیم ملی عصبی شود و ضربه شدیدی به ناصرحجازی وارد آورد و او را مصدوم کند.

با این حال او را با مصدومیت در مسابقات حاضر کردند؛ در حالی که تمرینات کافی نیز نداشت. مربی آن زمان ایگور نتو، اهل شوروی بود که گفت ناصر حجازی را ولو با تمرین ناکافی و حتی مصدومیت ترجیح می‌دهد.

یا در جای دیگر فرانک اوفارل در فینال بازی‌های آسیایی ۱۹۷۴ که ایران با اسرائیل به فینال راه یافته بود،‌ حجازی را با دست شکسته ترجیح داد و منصور رشیدی و بهرام مودت را کنار گذاشت؛ چرا که اسرائیل به سبک انگلستان بازی می‌کرد - سانتر از جناحین - و حجازی دروازه‌بانی گیرنده بود نه دفع‌کننده غیر از موارد اضطراری و حتی تا قوس ۱۸ قدم نیز بیرون می‌آمد و توپ را می‌گرفت.

مثال دیگر دربارۀ باور به بی‌جانشینی او اینکه یک بار حشمت مهاجرانی اصرار او را که برای دریافت پاداش صعود دید و دانست به خاطر تعهد به خانواده و تأهل مُصر است (زود ازدواج کرده و شیفتۀ همسر خود بود که در پیشرفت ناصر نقش شایانی ایفا کرد.) مهاجرانی پاداش حجازی را از جیب خود پرداخت و به بعد موکول نکرد تا آزرده نشود. هم با روحیات او آشنا بود و هم می‌دانست جانشین ندارد. مهم‌تر این که اصرار او را نشان تعهد به خانواده می‌دانست نه پول‌دوستی.

۶. بسیار اخلاق‌مدار بود. در سال ۱۳۵۲ با این که دو هفته قبل از پایان مسابقات، قهرمانی تاج قطعی شده بود ولی می‌خواستند بعد از مسابقۀ داربی با پرسپولیس جشن قهرمانی را برگزار کنند و تیمسار حجت رییس سازمان تربیت بدنی - همان که ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ اعدام شد - این جام را به کاپیتان تاج، علی جباری تحویل دهد. تاج با تمام قوا در آن بازی شرکت کرد اما برندۀ بازی پرسپولیس بود با نتیجۀ دو بر یک. در پایان بازی جعفر اشرف کاشانی کفش‌های خود را آویخت و از فوتبال خداحافظی کرد. هنگامی که او را روی دوش دور استادیوم می‌چرخاندند ناصر حجازی جشن قهرمانی تاج را رها کرد و اگر در عکس‌های جشن قهرمانی در آن سال جای او خالی است به این خاطر است زیرا داشت جعفر اشرف کاشانی را روی دوش می‌گرداند. رسم رفاقت به جا آورد و در جشن خداحافظی این بازیکن شرکت کرد تا خاطره‌ای زیبا برای آقای کاشانی بسازد.

۷‌. از او به عنوان یکی از ۱۰ دروازه‌بان برتر جهان در زمان خود نیز یاد کرده‌اند اما موقعیت فوتبال ایران اجازه پیشرفت بیشتر به اونداد. حجازی می‌گفت همیشه می‌خواهم دروازه‌بان دروازه‌ای باشم ساخته از طلا با تورهای زربافت تا اجازه ندهم هیچ توپی از آن عبور کند و به آن آسیب برساند. به خاطر همین باور از گل‌خوردن در بازی دوستانه نیز رنج می‌کشید.

اسفند سال ۱۳۴۸ و نزدیک نوروز ۴۹ برای بازی‌های جام دوستی یک بازی بی‌نظیر از ناصر حجازی ثبت شد. بازی با تیم زسکای مسکو که از قوی‌ترین باشگاه‌های اروپا محسوب می‌شد و حجازی آن بازی را یک‌تنه نگاه داشت و به قول مربی تیم حریف ۱۰ موقعیت مسلم گل‌زنی را گرفت؛ در تیمی که بازیکن بزرگ و کاپیتان تیم ملی شوروی (چسترنف) حضور داشت. بعد از آن بازی و عصر جمعه دو گل از تیمی از مجارستان خورد و با اینکه در هیچکدام از دو گل مقصر نبود عکس مشهوری از اوست که به تیر دروازه با لباس مشکی تکیه داده و غمگین است. عکاس صحبت او را زیر عکس‌ نقل کرده است: «باقر خان! جواب بچه‌های محل را چی بدهم؟ من نباید گل می‌خوردم.»

از عکس‌های زیبای دیگر همین عکاس او را نشان می‌دهد که توپ را در حالت شیرجه گرفته و بدنش موازی زمین است.

۸. از تفاوت‌های او با بسیاری از بازیکنان آن نسل این است که به تحصیل بسیار اهمیت می‌داد؛ به گونه‌ای که از پرویز دهداری می‌خواهد به خاطر درس و امتحان زبان، اردو را مدتی ترک کند. دهداری با روحیات شدید انضباطی به او اجازه نمی‌دهد ولی رنجبر با اختیار و مسئولیت خود به حجازی اجازه می‌دهد برای امتحان زبان، اردو را ترک کند و برگردد.

این خاطره هم نه از خود او که از یکی از دانش‌آموزان آن دوران جالب است که گاه به عنوان ممتحن در بعضی از مدارس مشهور از جمله گروه فرهنگی مرجان شرکت می‌کرد با این که اصلاً عضو آن مدرسه یا معلم آنجا نبود. مدرک لیسانس در آن زمان بسیار ارزش داشت؛ به خصوص اینکه در میان فوتبالیست‌ها مدارکی پایین‌تر از این نیز کمیاب بود.

۹. حجازی دروازه‌بان اول تیم ملی بود. در جوانی و از تیم امید همواره دروازه‌بان اول بود. دو قهرمانی در جام ملت‌های آسیا، یک قهرمانی در بازی‌های آسیایی، شرکت در المپیک که بسیار مهم بود و جام جهانی فوتبال و همراه تیم تاج قهرمانی جام تخت جمشید و جام باشگاه‌های آسیا افتخارات کوچکی نبود. در زمان مربیگری نیز با استقلال قهرمان ایران و نایب‌قهرمان آسیا شد. از نگاه فدراسیون آمار نیز او دومین دروازه‌بان برتر تاریخ آسیاست و از نگاه سایت‌های بسیار معتبر  نیز رتبه‌های بسیاری بالایی داشت.

ناصر حجازی و غلامرضا تختی تنها چهره‌های ورزشی‌ هستند که نام آنها در مجموعه کتاب در دست چاپ «مفاخر و نام‌آوران ایران‌زمین» در کنار نام‌هایی چون «‌ابوعلی‌سینا، سعدی، فردوسی، عطار، امیرکبیر، کمال‌الملک، جلال‌ آل احمد، پروین اعتصامی، محمود حسابی، علی شریعتی و جعفر شهیدی» قرار گرفته است.

در سال ۲۰۱۸ نیز در یک نظرسنجی، بهترین دروازه‌بان تاریخ تمام ادوار جام ملت‌های آسیا انتخاب شد.

۱۰. برخی بر او خرده می‌گیرند که چرا گاه‌وبیگاه وارد سیاست می‌شد. حال آن که اظهار نظرها و انتقادها اجتماعی بود و حق همه. نظر سیاسی خود را هم طبعاً ابراز می‌کرد ولی مراد خُرده‌گیران بیشتر کاندیداتوری و  مشخصا ثبت نام در انتخابات ریاست‌جمهوری است؛ کمااینکه در اوج بیماری او آقای سعید راد، بازیگر سینما و علاقه‌مند فوتبال، در مصاحبه با همشهری‌ماه - اسفند ۱۳۸۸ - گفت: «سیاست، جای هنرمندان و ورزشی‌ها نیست. ما قواعد این بازی را بلد نیستیم و حذف‌مان می‌کنند و شاید خود ما هم در سرنوشتی که برای ما رقم می‌خورد مقصر باشیم. بیماری حجازی دلخراش است اما جای یک ستارۀ ورزش، سیاست نیست.» این در حالی است که حجازی با ثبت نام در انتخابات ریاست‌جمهوری در واقع هجوم سیاسی‌ها به فوتبال را به سُخره گرفته و مقابله‌به‌مثل کرده بود و بیش از سیاست، دغدغۀ اجتماع داشت و با اظهار نظرهای سیاسی به «تحقیر» واکنش نشان می‌داد و مطلقاً در پی کسب قدرت نبود و از این منظر شبیه محمدرضا شجریان عمل کرد و تازه در جوانی هزینه‌های سیاست را پرداخته بود و بیش از همه به خاطر کرنش‌نکردن.

و یازدهمین مورد در یازدهمین سالگرد: در مورد کرنش‌نکردن و درگیری با برخی مقامات رژیم گذشته چند خاطره می‌توان نقل کرد. با این یادآوری که ناصر حجازی مانند فرانتس بکن‌باوئر و یوهان کرایف معتقد بود چهره‌های مشهور و به قول امروزی‌ها سلبریتی‌ها نزد مردم جایگاه بالاتری از چهره‌های سیاسی دارند و نیازی نیست در مقابل آنان کرنش کنند یا به دنبال عکس یادگاری با آنها باشند.

تیم ملی فوتبال ایران در جام ملت‌های آسیا ۱۹۷۲ بانکوگ قهرمان شده بود و برای بازی مقدماتی المپیک و برگشت در مقابل کره شمالی در تهران خود را آماده می‌کرد. تیمسار وثیق، رئیس پلیس تهران و سرپرست تیم ملی فوتبال که البته ورزشکار هم بود بر سر بستن کراوات با حجازی برخورد تندی می‌کند. ناصر حجازی در جواب می‌گوید حق آزادی او در نوع لباس‌پوشیدن را نمی‌تواند سلب کند. تیمسار تصمیم به اخراج حجازی می‌گیرد ولی محمد رنجبر که به «رئیس» شهرت داشت هشدار می‌دهد اگر حجازی نباشد تیم ما هم نخواهد بود. رنجبر خود البته به اصرار بر انضباط شهرت داشت ولی این سخن حجازی را بی‌انضباطی ندانست.

دوم اینکه در عکسی که در آرشیوها هم موجود است هنگام خداحافظی تیم ملی برای جام جهانی ۱۹۷۸ بوینس آیرس تنها بازیکنی که در حضور فرح و رضا پهلوی (ولیعهد وقت) حضور نداشت ناصر حجازی بود. باقی همه بودند! فارغ از افتخارات بی‌نظیر اما او انسانی متفاوت بود. به تعبیر آنتونی رابینز «تفاوت است که تفاوت می‌آورد.»

با این همه افتخار، محبوبیت، شهرت و در عین عزت نفس و غرور، متواضع بود و شاید بتوان زندگی او را در این شعر بامداد شاعر خلاصه کرد: گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع شکوه‌ناکِ فروتنی...

بازنویسی و پیراسته شدۀ متنی که دو سال پیش در همین تارنما منتشر شده بود.

کدخبر: 85292 تاریخ انتشار