- آرشیو اخبار 1
- ورزشی 2
فرهاد مجیدی؛ زیرک و باهوش یا یک ترسوی تمام عیار؟
فرهاد اگر باور داشته که فضای حاکم بر فوتبال ایران به هر دلیل اجازه تداوم پیشرفت را نمیدهد و به این خاطر تصمیم به خداحافظی گرفته باشد، او را باید باهوش نامید یا اینکه ترسو لقب داد؟
به گزارش منیبان؛ تکرار شدن برخی اتفاقات، هرگز سبب عادی شدنشان نمیشود و از میزان فشار یا بزرگی شوک ناشی از آنها نمیکاهد. این را فرهاد مجیدی با خداحافظی دوبارهاش از هواداران استقلال ثابت کرد. سلطان جداییهای نابهنگام و غافلگیر کننده، اینبار در قامت مربیِ ناجی، بدون آنکه توضیح اضافهای بدهد، به شایعات روزهای اخیر مهر تایید زد تا مجدداً اظهارنظرها و نقدها در سطوح مختلف به شدت وجود خارجی پیدا کند. تفسیر درست و منطقی این ماجرا اما چیست؟ آیا در این زمینه باید هوادارِ نظریه احترام به تصمیمات و عقاید و علایق فردی شد و به فرهاد حق داد که برای زندگی و سرنوشتش ارزش قائل باشد یا لازم است پای وظیفه اخلاقی او در قبال طرفداران میلیونی استقلال را وسط کشید و به این سبب، حرکت او را محکوم کرد؟
چه کسی میتواند جامعه هواداری را روشن کند که انتقاد از مجیدی، آیا قضاوت کردن او تلقی می شود یا گوشزد کردن مسئولیت اجتماعی او؟ مرز بین این دو را اصلا میتوان مشخص کرد؟ هوادار قطعاً که حق ناراحتی دارد اما انتظار چه؟ آیا حق این را دارد که بدون اطلاع از آنچه در ذهن تصمیم گیرنده بوده، گلایهاش را با تلخی یا اهانت درآمیزد؟
از مجیدی آیا باید توقع توضیح و تشریح دلایلش در رابطه با ترک تیم قهرمان را داشت یا در این رابطه باید به صحبت مهران مدیری اتکا کرد که عنوان می کند: «توضیح دادن نشانه ضعف است. انسان مقتدر هرگز چیزی را برای کسی توضیح نمی دهد؟». چگونه میتوان در شرایط کنونی تصمیم اخیر مجیدی را تفسیر کرد؟
فرهاد اگر باور داشته که فضای حاکم بر فوتبال ایران به هر دلیل اجازه تداوم پیشرفت را نمیدهد و به این خاطر تصمیم به خداحافظی گرفته باشد، او را باید باهوش نامید یا اینکه ترسو لقب داد؟ سوالمان را باز هم تکرار میکنیم؛ مرز بین شهامت و تیزهوشی با بزدلی یا بیمهری را چه کسی میتواند مشخص کند؟ هواداری که تا همین چند هفته قبل از روند حرکتی و نحوه بازی تیم مجیدی انتقاد می کرد اما چند هفتهای است که با صدای بلند او را «شاه فرهاد» خطاب می کند، آیا تاب این را داشت که ناکامی احتمالی استقلال در ادامه راه را ببیند، دم برنیاورد و به سرمربی تیمش معترض نشود؟
شاید بپرسید چه کسی گفته در ماههای پیش رو حتماً قرار بوده آبی ها افول کنند که از این دریچه به قضیه مینگرید؟ ما هم در جواب می گوییم مگر همین هوادار اعتقاد نداشته و ندارد که طی سالهای اخیر «نمیخواستند» استقلال قهرمان شود؟ خب اگر مجیدی مطلع شده باشد دستهای پشت پرده قرار است مجدداً ترمز آبی ها را بکشد چه؟ آیا طرفداران متعصب استقلال آن زمان نمیگفتند تو که میدانستی میخواهند بهخاطر فرهاد مجیدی، چوب لای چرخ تیم بگذارند، چرا خودت زودتر نرفتی؟ اینها همه احتمالاتی است که در ذهن شکل میگیرد، آن هم با مرور اتفاقاتی که در فوتبالمان رخ داده است.
آیا غیر از این است که خیلی ها می گویند آجرلو رییس آینده فدراسیون خواهد بود و بیشتر از چند ماه دیگر در استقلال حضور نخواهد داشت؟ کیست که نداند تمایلات و سلیقه های سیاسی همواره در تعیین مدیران عامل و هیات مدیره استقلال و پرسپولیس، سهم پررنگی دارد؟ پس از یک دوره مدیریتی آرام و موفق، پایان تابستان قرار است دوباره چه نسخه ای برای استقلال پیچیده شود؟ با تمام این تفاسیر آیا منطقی است مجیدی را متهم به بی تعصبی یا ترس از عدم توانایی در تداوم موفقیت کرد؟
اگر به طرز احمقانهای دستِ بالا هدف گذاری کنید و در آن شکست بخورید، این شکست به همان اندازه بزرگ خواهد بود و فراتر از هر موفقیتی قرار خواهد گرفت. این را جیمز کامرون می گوید و شاید با تصمیم اخیر مجیدی کاملا مناسبت داشته باشد. اصلاً و ابداً نمیتوان عنوان کرد فرهاد بهخاطر پول به استقلال پشت کرده و به امارات رفته، دلیلش را هم من و شما خوب میدانیم. از نظر فنی و فوتبالی هم او به کارش اعتقاد دارد و قطعاً در شرایط عادی با بستن تیمی قدرتمند، میتوانست به توفیقاتش بیفزاید، بنابراین ما که اعتقاد داریم هوش و آیندهنگری مجیدی باعث شده این تصمیم را اتخاذ کند.
خیلی از مسائل را نمیتوان باز کرد، لذا نباید فقط و فقط فرهاد را محکوم نمود و پای بیمعرفتی یا ترسو بودن و شانه خالی کردن را وسط کشید. البته هستند افرادی که بهجای اعتقاد به نظر امثال جیمز کامرون، طرفدار ایده فردی چون وینستون چرچیل هستند که میگفت اگر به سوی جهنم هم میروید، به مسیر خود ادامه دهید! اینها قطعاً معتقدند فرهاد با علم به تمام مشکلات احتمالی و جریانات غیر فوتبالی محتمل، باید میماند و تا لحظه آخر مبارزه میکرد. البته اگر اینگونه باشد، باز هم در طرف مقابل میتوان به نظریه کلوین کلاین اعتقاد و باور داشت که عنوان میکرد مردم میپرسند بهترین نقشی که تا بهحال بازی کردهاید، کدام است و من پاسخ میدهم، بعدی!
باز هم بگوییم؟ بیل کازبی میگوید من نمیدانم کلید موفقیت چیست اما خوب میدانم که کلید شکست، تلاش برای راضی نگه داشتن همه است... . آری، از منظرهای مختلف میتوان مجیدی را نقد و تفسیر کرد اما به واقع کدامین درست و منطقی و اصولی است؟ گذر زمان مشخص میکند او امروز درست عمل کرده یا نه، گرچه به زعم ما کفه اولی همین الان هم سنگینتر است...