- آرشیو اخبار 1
- اجتماعی 2
عروس خانم به خانه مجردی فردین میرفت!
فقط لج و لجبازی بزرگ ترها و برخی آداب و رسوم غلط که دستاویزی برای غرور و خود بزرگ بینی خانواده هایمان بود، که زندگی مرا در آستانه فروپاشی قرار داده است.
به گزارش منیبان؛ دختر 20 ساله با بیان این که خانواده من و نامزدم اصرار دارند هنوز زندگی مشترکمان را آغاز نکردیم از یکدیگر طلاق بگیریم، درباره این ماجرای تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: آخرین فرزند یک خانواده هفت نفره هستم و پدرم با سرایداری در یکی از ادارات دولتی هزینه های زندگی ما را تامین می کند.
همه خواهران و برادرانم ازدواج کرده اند و زندگی خوبی دارند. من هم در مقطع دبیرستان تحصیل می کردم که سه سال قبل «فردین» به خواستگاری ام آمد. او هم همشهری ما بود اما به دلیل این که در یک شرکت ساختمانی کار می کرد، ساکن مشهد شده بود.
خلاصه با نظر بزرگ ترها من و فردین پای سفره عقد نشستیم و بدین ترتیب روزگار شیرین نامزدی ما آغاز شد اما به خاطر فاصله زیاد سبزوار تا مشهد نامزدم نمی توانست کارش را رها کند و برای دیدار من به شهرمان در اطراف سبزوار بیاید، به همین دلیل زمانی که من با اجازه پدرم با اتوبوس به مشهد می آمدم، حدود دو هفته در کنار فردین می ماندم و به امور خانه داری می پرداختم چرا که نامزدم در حال ساختن یک منزل مسکونی برای خودش بود و نمی توانست بسیاری از امور شخصی مانند شست و شو، نظافت و پخت و پز را انجام دهد ولی این موضوع آرام آرام به اختلافاتی زیرپوستی بین خانواده های ما تبدیل شد چرا که پدرم اعتقاد داشت من نباید در دوران نامزدی روزهای بیشتری را در مشهد بمانم و موجبات نگاه های طعنه آمیز و سرزنش گونه دیگران را فراهم آورم.
از سوی دیگر نیز فردین مجردی زندگی می کرد و اصرار داشت روزهای بیشتری را در مشهد سپری کنم. این گونه بود که به طور غیرمستقیم به نامزدم اشاره می کردم که باید زودتر زندگی مشترکمان را آغاز کنیم تا من با خیال راحت به مشهد بیایم اما در همین روزها ناگهان پسرعمه فردین در یک سانحه رانندگی فوت کرد و ما به ناچار جشن عروسی را تا بعد از برگزاری مراسم سالگرد پسرعمه او به تاخیر انداختیم.
به همین دلیل من مجبور شدم یک سال دیگر با وجود همه دلخوری ها و سرزنش های تحقیرآمیز به مشهد رفت و آمد کنم تا نامزدم حداقل برای انجام برخی موضوعات خانه داری در تنگنا قرار نگیرد ولی هنوز یک هفته از برگزاری مراسم سالگرد نگذشته بود که متاسفانه پسردایی من نیز دار فانی را وداع گفت. به همین دلیل این بار نیز بنا به خواسته خانواده من برگزاری جشن عروسی یک سال دیگر به تعویق افتاد تا حرمت خانواده ها حفظ شود.
خلاصه دوباره رفت و آمدهای من به مشهد در حالی ادامه یافت که ماجرای مدت زمان حضور من در مشهد به اختلافاتی آشکار تبدیل شده بود و من بر سر دوراهی قرار گرفته بودم تا این که یک روز مادرم از شهرستان تماس گرفت و از من خواست برای جلوگیری از حرف های طعنه آمیز مردم زودتر از همیشه به منزلمان بازگردم، برای همین مشاجره ای بین من و نامزدم شروع شد چرا که او معتقد بود من باید چند روز دیگر هم در کنارش بمانم! این درگیری لفظی در حالی شدت گرفت و به توهین و ناسزا کشید که من به نامزدم گفتم «بارها از تو خواستم با برگزاری یک جشن ساده و مهمانی مختصر زندگی مشترکمان را آغاز کنیم اما تو همواره می گفتی که مادرت ناراحت می شود و آن را عملی ناپسند و زشت می شمارد!»
با این جملات ناگهان همسرم از کوره در رفت و از شدت خشم و عصبانیت سیلی محکمی به صورتم نواخت و پس از توهین به خانواده ام، مرا از خانه بیرون انداخت. از سوی دیگر من هم که از رفتار نامزدم به شدت دلگیر شده بودم اشک ریزان به کلانتری آمدم و از او شکایت کردم و ...
شایان ذکر است، وقتی فردین با شکایت همسرش به کلانتری احضار شد و مقابل مشاور کلانتری قرار گرفت، باعذرخواهی از نامزدش گفت: آن لحظه از شدت عصبانیت متوجه رفتارم نشدم و تازه فهمیدم که نامزدم به خاطر طولانی شدن مدت زمان نامزدی تا چه اندازه اذیت شده و سرزنش های زیادی را تحمل کرده است و ...
در عین حال وقتی خانواده های این زوج جوان در جریان شکایت عروس قرار گرفتند، به شدت اصرار کردند تا آن ها از یکدیگر طلاق بگیرند چرا که خانواده عروس معتقد بودند مردی که به صورت همسرش سیلی بزند و کتک کاری کند نمی تواند در آینده همسر خوبی باشد. از سوی دیگر نیز خانواده فردین اعتقاد داشتند عروسی که با یک سیلی همسرش را به کلانتری بکشاند لیاقت زندگی با او را ندارد و ...
درخور ذکر است، با صدور دستوری از سوی سرگرد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) تلاش مشاوران زبده برای حل مشکل این زوج آغاز شد.