آن قدر در خوشگذرانی با پول های آن زن غریبه غرق شده بودم که متوجه گذر زمان نشدم تا این که روزی یکی از دوستانم با من تماس گرفت و از مرگ پدرم به دلیل بیماری کرونا خبر داد، اما جمله بعدی او وحشت بیشتری از مرگ پدرم بر جانم انداخت.