تا این که یک روز فهمیدم غلام علی، چون پولی برای بازی ندارد بر سر دخترم شرط بسته است که در صورت باخت هایده را به عقد پسر معتاد طرف مقابل در بیاورد که از مدتی قبل به خواستگاری آمده بود، اما من به دلیل اعتیادش مخالفت کردم.