یکی از اسرای دفاع مقدس میگوید: بعثیها از محمد رضایی میخواستند اطلاعات بگیرند اما او حرف نمیزد به قدری او را شکنجه کردند که فقط نالههای ضعیف یازهرا(س) و یا ابوالفضل(ع) او را میشنیدیم.
به هنگام شکنجه با فروکردن صابون در دهانش محمد رضایی را به شهادت رساندند و برای آنکه اقدام خود را توجیه کنند، پیکرش را بر روی سیمخاردارهای اردوگاه انداخته و تیرباران کردند و اعلام کردند که وی قصد فرار داشته و به همین دلیل مورد اصابت تیر نگهبانان قرارگرفته است.