شرافت عاشورا به روایت زینب رسید
نویسنده: سید محمد مبین
عاشورا می توانست در تاریخ حذف شود، می توانست ۱۴۰۰ سال بعد این همه عاشق را نبیند، می توانست در طول ۱۴۰۰ سال این میزان تاثیر در تاریخ بشری نگذارد، می توانست یک حکایت معمولی باشد از یک نبرد، اما شرافت عاشورا با روایت زینب (س)، نسل به نسل، سینه به سینه، تاریخ به تاریخ منتقل شد تا ۱۴۰۰ سال پس از آن قیام شرافتمندانه علیه ظلم و بی عدالتی، عاشورا همچنان مرکز ثقل تاریخ بماند.
زینب، راوی درد بود ولی فقط درد را روایت نکرد، او دردهای زیادی در سینه داشت، درد مادری جوان که مقابل انحراف در دین سکوت نکرد و مظلومانه شبانه در بستر ابدی خوابید، درد پدری عادل که جهل زمانه فرقش را شکافت تا او هم همچون زهرایش شباهنگام دفن شود، درد برادری صبور که خیانت مزورانه، جگرسوزش کرد و غریبانه در بقیع آرام گرفت.
این دردها هر انسانی را از پا می اندازد اما زینب صبور بود برای یک روایت بزرگتر، روایتی که تاریخ را تکان می دهد و بشریت را به حیرت وا می دارد، روایت عاشورا، به گزارش زینب، دقیق ترین، مهمترین و تاثیرگذارترین روایتی است که تاریخ را در نوردیده و تا امروز جاری بوده، گاه رودخانه ای شده و آبیاری کرده و گاه سیل شده و بنیان ظلم برانداخته است.
زینب از دردهایش گفته، از درد طفلانش، از درد فرزند برادرش حسن، از درد یاران حسین، از دردی طفلی شش ماهه که گلوی کوچکش به سینه پدر دوخته شده، از درد جوان حسین که اربا اربا شد، از درد برادری که علمدار برادر بود، دست هایش را داد، چشمانش را داد، پاهایش را داد ولی علمش را نه، از درد برادری که چشم در چشمش سرش را بردیدند، از درد دختران و زنانی که در مسیر اسارت کتک خوردند، تحقیر شدند، تخریب شدند ولی نشکستند. زینب همه این دردها را جزء به جزء روایت کرده اما اینها همه روایت های زینب نیستند.
همه این دردها که نه قلم توان نوشتنش را دارد، نه چشم توان دیدن، نه زبان توان گفتنش را دارد و نه گوش توان شنیدن، مقدمه ای است برای آن روایت بزرگتر، روایتی که تاریخ را لحظه به لحظه تکان داده و بشریت را مدهوش این شرافت کرده است.
نقطه آغاز روایت آنجایی است که ابن زیاد به قصد تحقیر از زینب می پرسد: " کار خدا را نسبت به برادرت و خاندانت چگونه دیدی؟" مادری که بار مصیبت بر دوش می کشد، داغ برادر و فرزند و برادرزاده دارد، سوگوار زنان و دختران شکنجه دیده است، قد علم می کند، رسا و شیوا می گوید:" هیچ ندیدم مگر به زیبایی"، زینب می شود راوی شرافت که هیچ در آن نیست جز زیبایی.
او مقابل یزید قد علم می کند و چنان خطابه ای می گوید که بنیان حکومت یزید به لرزه می افتد، زینب، هم علی است، هم فاطمه، هم حسن است و هم حسین، او همه خصایص خاندان رسول الله (ص) را یک جا جمع کرده، در کربلا صبوری می کند و در شام نمی شکند، در کربلا سنگ صبور می شود و در شام مکمل قیام برادر، چنان سخن می گوید و چنان نقطه به نقطه جنایت لشکریان یزید را نقل می کند که نه کسی توان انکار دارد و نه کسی جسارت انحرافش.
شرافت کربلا را شریفه ای نقل می کند که همه ماجرا را دقیق دیده، دقیق روایت کرده، دروغی به روایتش نیفزوده و واقعیتی را از روایتش نکاسته، او هر آنچه بوده را صراحتا بیان کرده تا ۱۴۰۰ سال هیچ کس نتواند حتی لحظه ای از کربلا را منحرف کند.