قتل هولناک دختر فداکاری مقابل چشمان پدر بیمارش/ همسایه کنجکاو راز قتل را فاش کرد
همسایه کنجکاو، اسرار قتل دختری را که از پدر بیمارش نگهداری میکرد، فاش کرد.
به گزارش منیبان به نقل از همشهری، چند روز قبل یکی از ساکنان آپارتمانی در شمال تهران با پلیس تماس گرفت و گفت چند روزی میشود از پدر و دختر همسایه بیخبر است. وی توضیح داد: در همسایگی ما پدر و دختری زندگی میکنند که پدر خانواده بیماری آلزایمر دارد و دخترش از او نگهداری میکند. چند روزی میشود که دختر خانواده را ندیدهام.صدایی از آپارتمان آنها به گوش نمیرسد. چندبار هم زنگ آپارتمان آنها را زدم اما هیچکس باز نکرد. من که نگران شده بودم حتی با موبایل دختر خانواده تماس گرفتم اما خاموش است و حالا نگرانیام بیشتر شده است. چون هر بار که در را میزنم بهنظرم از داخل خانه صدای پدرش شنیده میشود که ناله میکند و قادر نیست در را باز کند.
پس از این تماس، مأموران پلیس با دستور قضایی راهی محل حادثه شدند و با شکستن قفل در قدم به داخل آپارتمان پدر و دختر گذاشتند. آنها به محض ورود چشمشان به جسد دختر خانواده افتاد که روی کاناپه رها شده بود. کمی آنطرفتر از جسد، پدر سالخورده و بیمار او دیده میشد که زنده بود اما نمیتوانست حرفی بزند. در این شرایط ماجرا به قاضی محمد حسین زارعی، بازپرس ویژه قتل اعلام شد. او به همراه تیمی از مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران در محل حادثه حضور یافت.
بررسیها نشان میداد که دختر جوان بر اثر خفگی به قتل رسیده است. بههمریختگی خانه حکایت از سرقت وسایل ارزشمند داشت. در ادامه تحقیقات مشخص شد که مقتول از مدتها قبل با پدرش زندگی میکرده و چون او سالخورده و مبتلا به بیماری آلزایمر بوده از وی نگهداری میکرده است. از سوی دیگر سالم بودن قفلهای در نشان از این داشت که قتل از سوی یک آشنا صورت گرفته است. بنابراین تیم جنایی تحقیقات خود را روی آشنایان این پدر و دختر متمرکز کرد و در همان ابتدا مشخص شد که مردی میانسال هر ازگاهی به این خانه رفتوآمد داشته است.
مرد میانسال حدودا ۴۷ساله بود که از سوی یک شرکت خدماتی استخدام شده و برای مراقبت از پدر بیمار و انجام کارهای او به خانه پدر و دختر میرفته است. براساس تحقیقات انجام شده از سوی تیم جنایی مشخص شد که پس از آخرین باری که این مرد به خانه پدر و دختر رفته، همسایهها دختر خانواده را ندیده بودند. همین کافی بود تا نام مرد آشنا در لیست افراد مظنون قرار بگیرد و دستور بازداشت او صادر شود.
جستوجو برای بازداشت مرد مظنون آغاز شده بود تا اینکه وی چند روز قبل در خانه یکی از بستگانش دستگیر شد. مرد میانسال در بازجوییها چارهای جز اقرار به قتل ندید و درباره انگیزهاش گفت: مدتی قبل مقتول مرا استخدام کرد تا گاهی به خانه آنها بروم و کارهای پدرش را انجام بدهم. معمولا هفتهای یکبار به خانه آنها میرفتم، نظافت میکردم و پدر بیمار او را به حمام میبردم.
هربار که برق طلاهای مقتول را میدیدم وسوسه سرقت آن به جانم میافتاد اما بیخیال میشدم تا اینکه آخرین بار شیطان درونم رخنه کرد و نتوانستم خودم را کنترل کنم. وی ادامه داد: آن روز خیلی پریشان و بههمریخته بودم. مدتها بود که دچار مشکلات مالی فراوانی شده بودم. تصمیم گرفتم طلاهای مقتول را سرقت کنم. درحالیکه او روی کاناپه نشسته و حواسش به من نبود به سمتش هجوم بردم و با روسری خفهاش کردم.
پس از قتل طلاها، پول، سکه و لوازم ارزشمند را سرقت کردم و از محل گریختم.وی ادامه داد: پس از قتل از ترسم جرأت نمیکردم به خانهام بروم و سرگردان بودم. از سوی دیگر بهشدت عذاب وجدان داشتم تا اینکه در نهایت پلیس مخفیگاهم را شناسایی کرد و دستگیر شدم.