43 سال زندان فقط بخاطر چشم و هم چشمی
سارق منازل اسلامشهر در دادگاه به تحمل 43 سال حبس محکوم شد.
به گزارش منیبان؛ سرقت منزل در اسلامشهر در سال 90 در جریان دستور پلیسی قرار گرفت.مدتی بعد عامل سرقت منزل دستگیر شد و مشخص شد باند سرقت منزل،شش نفر بودند که یکی از آنها با درآمد پول دزدی از سرقت منزل خانه خریده بود! اما بعد از دستگیری سارقان مجبور به رد اموالی شدند که از سرقت منزل کسب کرده بودند و دادگاه سردسته باند را به تحمل 43 سال حبس محکوم کرد.
وکیل بند و همیار زندان است! انگار در هر جایی قرار بگیرد باید سمتی چیزی داشته باشد! از آن آدم هایی است که کاریزمای مدیریت دارد. فن بیانش خوب است و با اینکه سن و سال بالایی ندارد اما ظاهرا بقیه زندانی ها حرفش را گوش می دهند. این را زمانی می فهمم که وارد بند زندان می شوم و او زندانیان واحد اشتغال را برای انجام مصاحبه به صف می کند!
نامش مجید است و 29 سال بیشتر ندارد. از این 29 سال عمری که از خدا گرفته 10 سال را در زندان و حبس سپری کرده است.
وقتی از او می پرسم اعتیاد دشته یا نه، انگار توهین بزرگی به او کرده باشم می گوید که تا حالا قلیان هم نکشیده است. مجید نمونه روشنی از استعدادی است که به بیراهه رفته است.چنین فردی با این هوش بالای برون فردی، دو راه بیشتر ندارد؛ یا اینکه نخبه شود و یا اینکه به یک تبهکار تبدیل شود. محیط تربیتی مجید، بستر استعداد او را در جهت منفی سوق داد و کارش به اینجا کشید که الان هست : ده سال حبس در زندان و حکم 43 سال حبس !
سرقت منزل به خاطر چشم و هم چشمی
چند سال است اینجایی؟
10 سال ! 7 قرار بازداشت به اتهام سرقت داشتم که در مجموع به تحمل 43 سال حبس محکوم شدم. اما در خواست ادغام جرایم داده ام و اگر موافقت شود نهایتا پنج سال دیگر اینجا می مانم.
از شیوه سرقت منزل بگو.
ما 5 نفر بودیم که زاغ خانه های خالی محله خودمان در اسلامشهر را چوب می زدیم و وقتی مطمئن می شدیم که کسی در خانه نیست،وارد خانه می شدیم و پول و طلا و اشیای قیمتی را سرقت می کردیم.بعد هم اموال را می فروختیم.یکی دو تا از دوستانم اعتیاد داشتند که تمام سهم خودشان را از اموال سرقتی خرج اعتیاد کردند اما من یک خانه خریدم که بعدا برای جلب رضایت شاکیان پرونده همان خانه را فروختم و رد مال کردم.
چه شد که به فکر سرقت از منزل افتادی؟
چشم و هم چشمی! دست پدرم به دهانش می رسید و مشکل مالی نداشتم. اما در جمع دوستان همیشه دلم می خواست از بقیه همسالانم کم نیاورم! پدر یکی از دوستانم نمایشگاه ماشین داشت و من هم دلم می خواست ماشین های آخرین مدل سوار شوم و ویراژ دهم. دلم می خواست عینک خارجی به چشمم بزنم و ساعت گران قیمت به دستم ببندم. پدرم می توانست زندگی آبرومندی برای ما تهیه کند اما نمی توانست این چیزهایی که گفتم برایم بخرد.برای همین تصمیم گرفتم کاری کنم که بتوانم زود به ثروت دست پیدا کنم.
چند خواهر و برادر داری؟
یک خواهر و دو برادر داشتم که یکی دو سال بعد از زندانی شدن من، یکی از برادرهایم خودکشی کرد.هیچ وقت هم نفهمیدیم دلیل خودکشی او چه بود.
چقدر درس خواندی؟
تا دوم دبیرستان درس خواندم.بعد یک روز با همسایه مان دعوایم شد و درگیر کل کل با او شدم.برای همین دیگر سرکار نرفتم! در یک پرس کاری مشغول کار شدم که کفاف خرج دلخواه من را نمی داد!
چه اتفاقی در یک خانواده می افتد که یکی از بچه هایشان سر از زندان در می آورد و یکی دیگر خودکشی می کند؟
ما از حال همدیگر زیاد خبر نداشتیم.نمی دانستم در سر برادرم چه می گذرد که این کار را کرد.
چطور دستگیر شدی؟
ماموران پلیس من را شناسایی کرده بودند.در عملیات تعقیب و گریز پلیس سه گلوله خوردم و راهی بیمارستان شدم و بعد به زندان منتقل شدم.
مهارت فنی بعد از سرقت منزل
روزهایت را در زندان چطور می گذرانی؟
در سالن اشتغال زندان،کارهای فنی را انجام می دهم.اگر کولر و تلویزیون و دستگاه ها خراب شوند من تعمیرشان می کنم.در این سال ها کارهای فنی زیادی یاد گرفتم که بعد از آزادی می توانم برای خودم کارگاه بزنم. بعد از ظهرها از شبکه مدار که مخصوص زندانیان است فیلم و سریال می بینم.
اگر به گذشته برگردی چه چیزی را عوض می کنی؟
چشم و هم چشمی را ! اگر آن نبود سرقت هم نبود؛ با سرقت آزادی از من گرفته شد.آزادی خیلی خوب است.