ماجرای نامه اوباما به رهبری و فراخواندن ظریف| J. K کیست؟
محمدجواد ظریف از جمله کسانی بود که دفتر رهبری به او توجهی ویژه داشت و از کسانی بود که در جریان نامهنگاری رهبران ایران و آمریکا قرار گرفت.
به گزارش منیبان، به نقل از سایت حسن روحانی، آنچه میخوانید جستاری در زمینه، زمانه و کارنامهٔ حسن روحانی در ۱۰۰ روز اول ریاستجمهوری است که به قلم محمد قوچانی در شماره ۴ مجله «آگاهی نو» تحت عنوان «تراژدی امید» منتشر شده است.
۱- حسن روحانی که رئیسجمهور شد به اسنادی دست یافت که نشان میداد با وجود گارد بسته جمهوری اسلامی برای مذاکرات هستهای، مذاکرات فوق سری و محرمانهای میان ایران و آمریکا با وساطت عمان از سال ۱۳۹۱ شروع شده است.
طراح و مبتکر این مذاکرات علیاکبر صالحی وزیر امور خارجهٔ دوم محمود احمدینژاد بود که پیش از آنکه اصولگرا تلقی شود، تکنوکرات بود. علیاکبر صالحی که خود سابقه کار در سازمان انرژی اتمی را داشت در نخستین دیدار با حسن روحانی خبر از مذاکرات محرمانه ایران و آمریکا با میانجیگری دولت عمان داد. شاید به همین علت حسن روحانی تصمیم گرفت علیاکبر صالحی را در دولتش حفظ کند و او را به ریاست سازمان انرژی اتمی منصوب کرد. صالحی در دولت سیدمحمد خاتمی نماینده ایران در آژانس جهانی انرژی اتمی بود و با توجه به سوابقش در ریاست دانشگاه صنعتی شریف شخصیتی علمی محسوب میشد. از لحاظ سیاسی نیز تکنوکراتی میانهرو و چه بسا غیرسیاسی تلقی میشد که با همهٔ دولتها در هاشمی و خاتمی تا احمدینژاد کار کرده بود و مقام رهبری نیز نگاهی منفی به او نداشتند.
مهمترین نکتهٔ مذاکرات عمان این بود که این گفتوگوها بدون رضایت محمود احمدینژاد و با مخالفت سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی و از همه مهمتر با اطلاع و اشراف آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی انجام میشد و علیاکبر صالحی مجری آن بود.
صالحی در نخستین گزارش به رئیس جدید جمهوری اسلامی جزئیاتی از مذاکرات عمان را به روحانی ارائه کرد. روحانی میگوید با وجود آنکه قبل از آن عضو شورای عالی امنیت ملی هم بود هیچ اطلاعی از این مذاکرات نداشت اما از اینکه با نظر رهبری کار تا این سطح پیش رفته است خوشحال شد. صالحی به روحانی نامهای از جان کری وزیر امور خارجه آمریکا در دولت اوباما نشان داد که در آن اشارهای به مسالهٔ حق غنیسازی هستهای ایران دارد؛ نامهای که البته رسمی نبود.
روایت محمدجواد ظریف از مذاکرات عمان اما جالب است. ظریف هم مانند روحانی پس از تصدی وزارت امور خارجه و تحویل پرونده هستهای از شورای امنیت ملی به وزارت امور خارجه در جریان مذاکرات عمان قرار گرفت که این خود نشاندهنده سطح امنیتی و حفاظتی این مذاکرات است.
اما اجازه رهبری به وزارت امور خارجه برای مذاکره با واسطهٔ عمان با آمریکا برای ظریف غیرمنتظره نبود. او ضمن آنکه اقدام علیاکبر صالحی را «اقدامی بسیار شجاعانه» به خصوص با وجود کارشکنی و مخالفات سعید جلیلی و محمود احمدینژاد میداند اما سابقهٔ این نوع کارها را به سالهای ۱۳۸۷ و ۱۳۸۸ باز میگرداند.
محمدجواد ظریف به یاد میآورد که در سال ۱۳۸۷ روزی به دفتر مقام رهبری فراخوانده شد. در حالی که هیچ سمت رسمی نداشت و از همه مسئولیتهایش در دولت محمود احمدینژاد کنار گذاشته شده بود. یکی از مقامات عالی دفتر رهبری متن پاسخ مقام رهبری به نامهٔ رئیسجمهور آمریکا باراک اوباما خطاب به آیتالله خامنهای را در اختیار ظریف قرار داد و از او خواست آن را نه تنها به زبان انگلیسی ترجمه کند بلکه اگر دیدگاهی هم دارد بیان کند. برای ظریف وسایل پذیرایی را هم فراهم آوردند و گفتند تا پایان ترجمه نامه همان جا بماند.
اوباما در نامهاش پیشنهاد کرده بود فردی از سوی او (که ظاهرا ویلیام برنز بود) و فردی از سوی آیتالله خامنهای تعیین شوند تا با اختیارات تام گفتوگو میان دو کشور را پیش ببرند.
ظریف میگوید پس از پاسخ مقام رهبری به رئیسجمهور آمریکا، باراک اوباما نامهٔ دومی نوشت که ظریف در جریان آن هم قرار گرفت و رهبری ایران در حال تهیه پاسخ به این نامه بود که حوادث سال ۱۳۸۸ رخ داد. بدتر از آن حوادث تلخ که سیاست داخلی ایران را مشوش ساخت شعار مشکوک برخی تظاهرکنندگان در تهران بود که خطاب به رئیسجمهور آمریکا میگفتند: «اوباما/ اوباما یا با اونا یا با ما.»
شعار که پیامی مشکوک به یک دولت خارجی بود و متاسفانه اوباما و به خصوص وزیر خارجهاش هیلاری کلینتون با خطای تحلیلی و راهبردی در دام افتادند و در سیاست داخلی ایران دخالت لفظی و کلامی کردند. از جمله هیلاری کلینتون در تحلیلی سراسر غلط گفت ظاهرا حکومت ایران از حکومت دینی در حال تبدیل شدن به حکومتی نظامی است! حرفی که در سال ۱۳۹۲ با انتخاب روحانی نادرستی آن به اثبات رسید. اما به صورت طبیعی رهبری ایران که بنا به سابقهٔ انقلابی و وظیفه قانونیاش مخالف هر گونه دخالت خارجی در سیاست داخلی ایران بود موضع سختی در برابر آمریکا گرفت. ظریف آن زمان هم طرف مشورت قرار گرفت و تلاش کرد به جای پاسخی تند اصلا به نامه دوم اوباما به رهبری پاسخی داده نشود.
چند سال قبل آیتالله خامنهای در یک سخنرانی عمومی ماجرای این دو نامه پاسخ ایران به آمریکا و تحلیل غلط دولت آمریکا از حوادث سال ۱۳۸۸ را با مردم در میان گذاشت؛ اما شاید هیچ کس هرگز نداند آن شعار مشکوک چگونه در جریان تظاهرات جنبش سبز بیان شد؟ شاید بتوان از میان برندگان برنامه برهم زدن مذاکرات ایران و آمریکا در همه سالهای پس از انقلاب از ماجرای مکفارلین تا برجام به ردپای صهیونیستها و سعودیها و دیگر دولتها رسید. شاید بتوان گفت مخالفت محمود احمدینژاد با مذاکرات عمان زمینه مساعدی برای این نقش فراهم ساخت چراکه سالها بعد صالحی فاش کرد احمدینژاد به او گفته است من نه تنها با مذاکرات عمان مخالفم بلکه به تو هم توصیه میکنم وارد این بازی نشو. این بازی خطرناک است و تو هم آسیب خواهی دید. به هر حال از این گمانهزنیها و فرضیههای سیاسی هم عبور کنیم آنچه مسلم است این است که در حوادث سال ۱۳۸۸ بحران سیاست داخلی به سیاست خارجی تسری یافت و نه فقط به وحدت ملی که به امنیت ملی ایران آسیب زد و اصلاحطلبان و اصولگرایان ناخواسته در زمینی بازی کردند که در نهایت به ضرر منافع ملی ایران شد. مهمترین آن از دست رفتن شانس حل پرونده هستهای ایران بود که با فرصتطلبی و بیصداقتی دولت دموکرات آمریکا از دست رفت.
محمدجواد ظریف البته از دوران دیپلماسی هستهای در دولت محمود احمدینژاد خاطرات زیادی دارد. از اینکه آن دولت واقعیت و ماهیت قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت سازمان ملل متحد را به حاکمیت منتقل نکرده بود که در ارجاع آن به فصل ۷ منشور ملل متحد به سازمان ملل اجازه تلویحی اقدامات نظامی علیه ایران را میداد.
اما واقعیت مذاکرات وین چه بود؟
سلطان قابوس پادشاه عمان از دوران یاری ایران (در عصر محمدرضا پهلوی) به گمان خود را مدیون ایران میداند و در برابر دشمن پشت سرش (عربستان سعودی) به سوی کشور پیش رو (ایران) دست دوستی دراز میکند. محمدرضا پهلوی در برابر چریکهای مارکسیست ظفار از سلطان عمان حمایت کرد و عمان را از تبدیل شدن به کشوری مانند عراق، سوریه، مصر و لیبی و الجزایر نجات داد.
در واقع در نیمه دوم قرن بیستم دو نوع حکومت عربی در آسیای غربی و شمال آفریقا وجود داشت: دولتهای محافظهکار پادشاهی مانند عربستان سعودی، شیخنشینهای خلیج فارس و عمان و اردن و دولتهای انقلابی جمهوری که از مصر با کودتا علیه ملکفاروق شروع شد و با کودتاهای سوسیالیستی در عراق، سوریه و لیبی ادامه یافت.
ایران هم در آن زمان با جنبشهای چپ مواجه بود و به همین سبب به دولت عمان علیه شورشیان ظفار کمک میکرد در حالی که افرادی از فدائیان خلق و مجاهدین خلق ایران هم به شورشیان و چریکهای ظفار کمک میکردند. حمایت ایران البته از عمان فقط در برابر چپها نبود بعدا حمایت از عمان در برابر عربستان سعودی معنای حمایت از این دولت در برابر راستها را هم نشان داد.
باری به هر علت سلطان قابوس در سال ۱۳۹۱ نامهای به محمود احمدینژاد مینویسد و در آن پیشنهاد باراک اوباما برای مذاکره را اعلام میکند. اما احمدینژاد به این نامه اهمیتی نمیدهد. او در پی جلب نظر برزیل و ترکیه و میانجیگری آنها بود! علیاکبر صالحی اما پیشنهاد را به مقام رهبری منتقل میکنند؛ رهبری با شرایطی پیگیری نامه را تائید میکند. اول آنکه گفتوگوها فقط دربارهٔ برنامه هستهای ایران با هدف به دست آوردن حق غنیسازی ایران باشد.
دوم آنکه مذاکره در سطح پایینتر از وزیران خارجه یا مقامات بالا باشد. در نهایت از سوی ایالات متحده آمریکا ویلیام برنز و از سوی ایران خاجی از دیپلماتهای وزارت امور خارجه راهی عمان شدند و ملاقات مفصلی انجام دادند. آمریکاییها در این مذاکرات اعلام میکنند که آمادگی دارند تحت شرایطی با غنیسازی اورانیوم در ایران موافقت کنند. پس از چند بار رفتوبرگشت سلطان قابوس متنی را پیشنهاد میکند. متنی که علیاکبر صالحی میگوید خط جان کری است و با امضای J. K به صورتی تلویحی با حق غنیسازی ایران موافقت میکند. صالحی همین سند را به روحانی پس از انتخابات نشان داد و گفت ما از آمریکاییها حق غنیسازی را گرفتهایم اما ظریف میگوید جان کری این توافق را رد میکند و ظریف به شوخی به او میگوید پس J. K کیست؟ نکند من هستم: جواد خوانساری [محمدجواد ظریف، خوانساری است!]
از اختلاف دیدگاه بر سر اینکه آمریکاییها حق غنیسازی ایران را در عمان به رسمیت شناختند یا نه بگذریم. آنچه مهم است شروع این مذاکرات در ابتدای سال ۹۱ است. برخی گفتهاند پیشنهاد اولیه از طریق فردی به نام «سوری» که رئیس کشتیرانی ایران بوده ارائه شده است.
حتی محمدجواد ظریف هم میگوید که زحمت اصلی این کار را علیاکبر صالحی میکشد که به مقام رهبری میگوید فرصتی برای اتمام حجت به آمریکا بدهیم. رهبری در پاسخ دستور میدهند مذاکرات نباید مستقیم باشد با واسطه (عمان) و جداگانه باشد در واقع مذاکرات به صورت ۱+۲ شکل میگیرد. رهبری همچنین دستور میدهد که رئیسجمهور مسئول مذاکرات باشد اما احمدینژاد مخالفت میکند و میگوید محصول این مذاکرات فدا شدن ماست.
سفر اول به عمان در بهار سال ۱۳۹۱ صورت میگیرد. از ایران چهار مقام وزارت امور خارجه آقایان خاجی، زیبب، بهاروند و نجفی به همراه نمایندهای از وزارت اطلاعات حضور مییابند و از آمریکاییها، یونی تالاور مقام ارشد شورای امنیت ملی آمریکا در کنار ویلیام برنز حاضر میشوند. اولین پیشنهاد ایران، آخرین پیشنهادش هم بود: به رسمیت شناختن حق غنیسازی… آمریکاییها تعجب میکنند و میگویند: ما برای مذاکره محتوایی نیامدهایم. فعلا بر سر شکل مذاکره به نتیجه برسیم. سفر بعدی به عمان در زمستان سال ۱۳۹۱ صورت میگیرد اما نتیجهای از آن حاصل نمیشود.
در همه این سالها دبیر شورای عالی امنیت ملی با مذاکرات مخالف بود و حتی دو بار نشست مشترک جلیلی و صالحی در دفتر رهبری نتوانست از اختلافات بکاهد.
از سوی دیگر انتخابات ایران در راه بود و مقام رهبری که بر نقش رئیسجمهور در سیاست خارجی تاکید داشتند نمیخواستند بدون نظر دولت مذاکرات انجام شود. شاید ایشان موضع دولت آمریکا را هم پیشبینی میکردند و میخواستند مانند همه انتخابات ایران از موضع محکم و با رای بالا با آمریکا سخن گفته شود. فرصتی که در سال ۱۳۸۸ با اختلافات داخلی از بین رفت.
با ظهور حسن روحانی در بهار ۱۳۹۲ و پیروزی او در انتخابات ریاستجمهوری، مقام رهبری به علیاکبر صالحی دستور داد کل پرونده نیمهکاره عمان را تحویل رئیس جدید جمهوری اسلامی بدهد.
روحانی نیز با قرار دادن صالحی در سازمان انرژی اتمی، ظریف در وزارت امور خارجه و تغییر سعید جلیلی در شورای عالی امنیت ملی، احیای مذاکرات را در دستور کار قرار داد.
روحانی اکنون به آنچه میخواست رسیده بود؛ با وجود حذف او از روند مذاکرات هستهای چند اتفاق مهم رخ داده بود:
اول آنکه اهمیت مذاکرات هستهای به خصوص پس از صدور قطعنامه شورای امنیت علیه ایران درک شده بود.
دوم آنکه ایران ناکارآمدی مذاکرات با واسطهها اعم از اروپاییها (انگلیس، فرانسه، آلمان)، شرقیها (چین، روسیه، هند) قدرتهای نوظهور (ترکیه، برزیل، آفریقای جنوبی) و حتی همسایگان عرب (عراق و عمان) را پذیرفته بود و در عالیترین سطوح اجازه مذاکره غیرمستقیم با آمریکا از سوی رهبری صادر شده بود.
سوم، روحانی رئیس شورای عالی امنیت ملی شده بود و لاریجانی در کنارش بود و ظریف هم به عنوان وزیر امور خارجه مسئول پرونده هستهای ایران شده بود و از همکاری علیاکبر صالحی نیز برخوردار بود.
چهارم، با رای بالای مردم به حسن روحانی و با توجه به شعارهای روحانی در مناظرهها و برنامههای تلویزیونی موضوع و حل مساله هستهای ایران به مطالبه اجتماعی بدل شده بود.
پنجم، با توجه به ۲۴ سال نمایندگی روحانی از سوی مقام رهبری در شورای امنیت ملی و ۱۶ سال دبیری این شورا و تنفیذ رای ریاستجمهوری روحانی از سوی آیتالله خامنهای حمایت رهبری از رئیسجمهور جدید یک نقطه قوت دولت محسوب میشد. در برابر دولت و رئیسجمهور سابق که در دوره دوم اعتماد رهبری را از دست داده بود و حتی با مذاکرات عمان مخالفت شده بود.
ششم، بزرگان دو جناح از ناطق نوری تا سیدمحمد خاتمی و هاشمی از روحانی حمایت میکردند.
هفتم، دولتی در آمریکا بر سر کار بود که مایل به حل مسالهٔ هستهای ایران بود. اوباما از اشتباه گذشتهاش در سال ۱۳۸۸ درس گرفته بود و هیلاری کلینتون از وزارت امور خارجه کنار رفته بود.
مجموع این شرایط سبب شد روحانی اولین برنامهاش در سیاست خارجی را حل مسالهٔ هستهای ایران قرار دهد.
۲- کارگزار این دیپلماسی محمدجواد ظریف بود. دیپلماتی که میتوان او را فرزند انقلاب اسلامی دانست. ظریف در خانوادهای سنتی و مذهبی و تا حدودی میانهرو و حتی محافظهکار زاده شد. از جوانی به ایالاتمتحده آمریکا رفت و دوران دانشجویی را با کارآموزی سیاسی آمیخت. در نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد تجربه آموخت و به استخدام وزارت امور خارجه ایران درآمد. داستان ظریف را باید در کتابی جداگانه نوشت اما آنچه روشن است این که او هرگز چپگرا یا اصلاحطلب به معنای تشکیلاتی کلمه نشد بلکه در مجموع به عنوان تکنوکراتی راستگرا، محافظهکار و لیبرال تلقی میشد که در مقابل سیاستمداران چپگرا، انقلابی و رادیکال قرار میگرفت. مقصود از سیاستمداران انقلابی در این زمان البته بیشتر جریان چپ بود تا راست. چپهایی که با بالا رفتن از دیوار سفارت آمریکا در تهران وارد سپهر سیاسی کشور شدند و بعدا جبهه مشارکت را تشکیل دادند. افرادی مانند موسویخوئینیها و سیدعلیاکبر محتشمیپور همواره با ظریف مشکل داشتند و حتی محتشمیپور او را به جاسوسی برای آمریکا متهم کرده بود که البته سند مورد ادعای او توسط ک.گ.ب تهیه شده بود. ظریف البته همواره مورد توجه سیدمحمد خاتمی بود. در دوره ریاستجمهوری او نماینده ایران در سازمان ملل متحد شد و خود ظریف میگوید در دیماه سال ۱۳۹۱ هم حسن روحانی و هم سیدمحمد خاتمی نامزدی احتمالی خود در انتخابات سال ۱۳۹۲ را با محمدجواد ظریف طرح کردند و به او پیشنهاد تصدی وزارت امور خارجه را داده بودند. ظریف میگوید خاتمی در دولت دومش (۱۳۸۰) هم پیشنهاد کرد ظریف وزیر امور خارجه شود.
اما نکته مهمتر اعتماد آیتالله خامنهای به محمدجواد ظریف بود. ظریف از جمله کسانی بود که دفتر رهبری به او توجهی ویژه داشت و همانطور که قبلا درباره نامهٔ اوباما نوشتیم ظریف از کسانی بود که در جریان نامهنگاری رهبران ایران و آمریکا قرار گرفت. در مقاطع دیگر نیز ظریف نظرات خود را به رهبری منتقل میکرد. از جمله در مهرماه سال ۱۳۹۱ مجموعهای از اقتصاددانان و سیاستمداران معتدل و مستقل از جمله مسعود نیلی و محمدجواد ظریف گزارشی به مقام رهبری نوشتند و شرایط سخت اقتصاد و سیاست خارجی کشور را توضیح دادند و در آن نوشتند که قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران فقط با قطعنامهای دیگر قابل مهار است. این نامه محرمانه و خیرخواهانه بود و هرگز منتشر نشد. از این رو رهبری به ظریف در مقام وزیر امور خارجه اعتماد داشت و شاید به همین علت یکی از اولین وزیران قطعی کابینه روحانی شخص محمدجواد ظریف به عنوان وزیر امور خارجه بود. در اولین سهشنبه پس از انتخاب روحانی او با رئیسجمهور دیدار کرد و پیشنهاد کرد محمود واعظی وزیر امور خارجه شود. روحانی پاسخ داد که واعظی را برای مقامی دیگر در نظر دارد. جالب اینجاست که کمیته سیاسی انتخاب وزیران به ریاست محمود واعظی هم محمدجواد ظریف را به عنوان وزیر خارجه به رئیسجمهور پیشنهاد کرده بود و حتی هنگامی که پارهای از نهادهای امنیتی به شک و شبهه در مورد ظریف پرداختند محمود واعظی دفاعی جانانه از محمدجواد ظریف کرد که گرچه در درجه اول رقیب او محسوب میشد اما در نهایت رفیق ظریف بود. ظریف هم برای اداره وزارت امور خارجه با محمود واعظی مشورت کرد و آنگاه متمرکز بر حل مساله هستهای شد.
در دومین فرصت ظریف طرحی برای حل مساله هستهای نوشت و به رئیسجمهور ارائه کرد.
۳- سال ۱۳۹۱ در جلسهای در ساختمان سفید نهاد ریاستجمهوری در نشست شورای عالی امنیت ملی محمود احمدینژاد به اعضا گفت: روسها پیام دادهاند که غربیها در تدارک حمله به ایران هستند. یکی از کسانی که در جلسه بود حسن روحانی بود.
سه سال بعد در سال ۱۳۹۴ حسن روحانی در مقام رئیسجمهور به فرانسه رفت. فرانسوا اولاند رئیسجمهوری فرانسه در جلسهٔ خصوصی به حسن روحانی رو کرد و گفت: «من به شما تبریک میگویم که کشورت را نجات دادی.» روحانی با تعجب پرسید مگر چه اتفاقی قرار بود رخ دهد؟! اولاند ادامه داد: «در سال ۱۳۹۱ گروه ۱+۵ تصمیم گرفت به اتفاق به ایران حمله کند اما انتخابات ریاستجمهوری و پیروزی شما باعث تردید همه شد.»
روحانی فکر کرد که اولاند سخنی برای تحسین روحانی و در اتاق دربسته گفته است اما پس از پایان جلسه در مصاحبه مطبوعاتی رسمی با حضور همه خبرنگاران این موضوع را تکرار کرد و به همه گفت! اولاند به روحانی گفته بود که ما در ۱+۵ به این نتیجه رسیده بودیم که دیگر دیپلماسی جواب نمیدهد. نمیدانیم سخن فرانسوا اولاند درست بود یا بلوف اما واقعیت این بود که برخلاف انتظار غرب، دیپلماسی برگشته بود.