چهره دیدنی ناصرالدینشاه از ظاهر ملکهها و شاهدختهای اروپا!+ عکس
خاطرهای که در اینجا میخوانید مربوط به روزهای یکشنبه 26 خرداد سال 1257 شمسی است. در این زمان ناصرالدین شاه در جریان دومین سفر خود به فرنگ در فرانسه به سر میبرد.
به گزارش منیبان به نقل از فرادید، ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمیکرد. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما میگذارند. دومین سفر ناصرالدین شاه به اروپا در فروردین سال 1257 شمسی آغاز شد؛ او در این سفر ابتدا به روسیه رفت و سپس عازم کشورهای مجارستان، آلمان، فرانسه و اتریش شد. در اینجا خاطرۀ حضور او در فرانسه و رفتن او برای تماشای یک مسابقۀ اسبدوانی را میخوانید.
اسب دوانی بود، در لونشان بادبولون، ساعت یک و نیم بعد از ظهر خود مارشال آمد منزل ما و همراه او به کالسکه روبازی نشسته راندیم . . . جمعیت زیادی میرفت و میآمد تا رسیدیم به لونشان . . . رفتم بالاخانه، نشستم جلوی بالاخانه توی چمنها، دست راست و چپ از آدم سیاه شده بود.
صندلیها گذاشته بودند. مارشال، زن مارشال، ایزابل ملکه سابق اسپانیول که حالا هم مادر پادشاه اسپانیول است، زن بسیار چاق گنده فربه مثل گاو است، چشمهای گود، واقعا به این فربهی زن ندیدهام . . . در ایام سلطنتش در اسپانیول خیلی راحتی و خوشگذرانیها کرده است. معروف است. یک دام دونوری داشت، یعنی کنیز و همصحبت که خیلی متشخصه بود، جوان بود و زن نوکرش بود که آن نوکر هم از بزرگان است . . . اما این کنیز هم آنقدر چاق و فربه بود که حساب نداشت، اگر ملکه و کنیزش را به یک کالسکه کوچکی میبستند سه نفر را خوب میکشیدند.
ایلچی اسپانیول که مرد بسیار بدگل بدریش پیر ابروسیاهی بود آنجا بود . . . زنش هم نشسته بود، زن بدرنگ پیر بدگلی بود، اما یک دختری داشت که در حسن و وجاهت مثل نداشت، چشم و ابروسیاه، خوشزلف، خوشگیس، خوشدهن و دندان، خلاصه به افسوس گذشت . . .
پرنسس غرامان دختر رئیس اکسپوزیون بلژیک که مثل یک ماه نشسته بود، زلف پریشان، سر گیسها لوله کرده، حقیقت به تعریف نمیآید، جای افسوس است. پرنسس کلانتن دختر لوئی فیلیپ زن پرنس ساکسکوبورغ بر خلاف اولی زن پیر نجسی بود . . . خیلی بودند، همه معرفی شدند، با همه صحبت شد، دو زن ایتالیایی بودند، بسیار بسیار خوشگل که از زنهای همراه دوکدوسی هستند، همه رو به آنها صحبت میکردند، حتی ما هم حمله برده قدری صحبت کردیم . . .