در نشستی با موضوع تاریخچه تخریب قبور ائمه در حجاز و عتبات مطرح شد؛

ناگفته‌هایی از حملۀ ارتش ایران به حجاز برای دفع حملات وهابیان در حدوددو سده پیش

شامگاه جمعه‌9 شهریور 1403 در خانۀ «گفتارها» در شبکۀ اجتماعی کلاب‌هاوس، نشستی با عنوان «تاریخ تخریب قبور معصومان در حجاز و عتبات» با سخنرانی آقای سید علی موجانی، دیپلمات و تاریخ‌نگار، برگزار شد.

ناگفته‌هایی از حملۀ ارتش ایران به حجاز برای دفع حملات وهابیان در حدوددو سده پیش
پیشنهاد ویژه

به گزارش منیبان، در جلسۀ این هفتۀ خانۀ گفتارها که با اهتمام و پیگیری مجید تفرشی، مدیر و مؤسس خانۀ گفتارها و اجرای محمدرضا مهاجری همراه بود، سید علی موجانی، به مذاکرات محرمانه بین دولت‌های ایران و عثمانی در زمان فتحعلی شاه اشاره کرد که در نتیجۀ آن سپاهی از ایران برای دفع خطرات و حملات وهابیان به سمت شبه جزیره گسیل شد. موجانی با تمجید از سیاست نادرشاه که به دنبال رفع اختلافات مذهبی در جهان اسلام بود، ظهور وهابیت را مانع اجرای ایدۀ نادرشاه دانست و گفت هم‌زمانی قدرت گرفتن محمدبن‌عبدالوهاب با روند تثبیت قدرت در ایران و برگزاری نشست بغداد با علمای جهان اسلام، شائبۀ نفوذ قدرت‌های استعماری را در ذهن می‌پروراند؛ اگرچه هنوز سند متقنی در این زمینه وجود ندارد.

از جمله تألیفات علی موجانی، می‌توان به کتاب‌های تقاریر نجد، بازسازی تاریخ فراموش‌شده عتبات عالیات، ریشه‌های تجدید حیات خلافت اسلامی (داعشی) و تاثیر ژئوپلتیک آن و گفتگوی تمدنی تاریخی ایران و ترکیه اشاره کرد.

در ادامه خلاصه‌ای از بیانات اقای سید علی موجانی خواهد آمد. علاقه‌مندان می‌توانند برای اطلاع از تمامی مباحث طرح‌شده به آرشیو خانۀ گفتارها در کلاب‌هاوس مراجعه نمایند و پوشۀ کامل صوتی این جلسه را نیز بشنوند.

 

سقوط اصفهان، روی کار آمدن نادر شاه و سیاست وی جهت وحدت جهان اسلام

شاید بتوان گفت که ریشۀ حوادثی که در نتیجۀ آن بقاع حرمین شریفین در حجاز و عربستان تخریب شد و بعد به عراق ادامه پیدا کرد و گسترش بیشتری یافت، به سقوط اصفهان در سال 1135 هجری قمری (1722 میلادی) برمی‌گردد. در حقیقت با آمدن افغان‌ها به اصفهان و فتح ایران، در این سال، تغییری اساسی در موازنۀ منطقه‌ای ایجاد شد. یک دولت شیعی مقتدر که در مقابل دولت عثمانی (که جامعۀ اهل سنت را نمایندگی می‌کرد) ایستاده بود و توازنی را ایجاد کرده بود، فرو پاشید و خبر این سقوط به‌سرعت منتشر شد و اثرات ژئوپلیتیک خود را بر منطقه گذاشت.

یک سال پس از سقوط اصفهان و دولت شیعۀ صفوی، محمدبن‌عبدالوهاب که جوانی 16 ساله است، مدینه را ترک و به منطقۀ احصاء (منطقۀ شیعه‌نشین در شرق عربستان) می‌آید و در آنجا بین شافعی‌ها و شاید شیعیان، زندگی خودش را در اواخر دوران نوجوانی می‌گذراند و تحصیل می‌کند. او در حدود 18 سالگی، از نفی زیارت قبور صحبت می‌کند و در نامه‌ای خطاب به پدرش در نجد اشاره می‌کند که باید این امر پایان یابد.

یک دهه بعد از این، وقتی محمدبن‌عبدالوهاب 28 ساله می‌شود، دوران بی‌ثباتی ایران پایان می‌یابد و نادر در دشت مغان قدرت ایران را عملا به دست می‌گیرد و برای تثبیت مذهب تشیع در کنار چهار مذهب دیگر اهل سنت اقدام می‌کند. (1148ق، 1735م) من در آرشیو عثمانی به اهمیت کار نادر واقف شدم. در آنجا سندی یافتم که در آن صدر اعظم برای سلطان عثمانی نوشته بود خطر نادر برای سلطنت عثمانی از خطر کل دولت صفویه بیشتر است؛ چرا که نادر به تقابل و نزاع شیعه و سنی پایان داده است و درخواست کرده که تشیع به عنوان یک مذهب رسمی اسلام شناخته شود و اگر این اتفاق بیفتد، قدرت سیاسی خلافت عثمانی با چالش اساسی روبه‌رو خواهد شد و دیگر نمی‌توانیم ایدئولوژی و مذهب خود را به ایرانی که به مذاهب اهل سنت احترام می‌گذارد، گسترش دهیم.

در این شرایط دولت عثمانی دیگر امکان تشجیع سربازان را نداشت و نمی‌توانست به آن‌ها بگوید شما به یک جنگ مذهبی علیه شیعیان می‌روید. این شرایط ویژه حتماً در قلمروی عراق عجم و عراق عرب و سایر مناطق اثرگذار است.

یک دهه بعد که نادر در حال تثبیت قدرت خویش است و در نشست بغداد اندیشه‌اش را با علمای اهل سنت مطرح می‌کند، محمدبن‌عبدالوهاب در نجد یک فرد 36 ساله می‌شود که به مقام قضاوت هم رسیده است. برای اولین بار گزارشی در اسناد دولت عثمانی هست که در آن یکی از شرفای مکه گزارش داده این شیخ نجدی (تعبیر شیطان نجدی را هم برای او به کار برده است) همراه با 165 نفر شروع به تحرکاتی کردند؛ از جمله اینکه بنای روی قبر زیدبن‌خطاب، یکی از صحابۀ پیامبر، را در جبلیۀ نجد تخریب کردند. این اولین اقدام آنان در سال 1845 میلادی است.

با کنار هم گذاشتن این اخبار درمی‌یابیم سیاست نادرشاه در ایجاد یک وفاق مذهبی در دنیای اسلام اثرگذار بوده است. هم‌زمان با همین حوادث سفیری از طرف دولت ایران در عثمانی مشغول مذاکره است تا بتواند در ازای پذیرش مذاهب اربعه در ایران، رکن پنجم مذاهب نیز در مکه ایجاد شود و عملاً می‌بینیم این درخواست مورد موافقت قرار می‌گیرد. فراموش نکنیم که اگر این اتفاق نیفتاده بود، مناسبات همان گونه که برای چند سدۀ پیاپی ادامه داشت، برقرار می‌ماند، اما با پذیرفته شدن این موقعیت برای شیعیان، به همان اندازه که سقوط صفویه توازن قوای ژئوپلیتیک منطقه را به هم زد، پذیرش تشیع از طرف دولت عثمانی و دادن یک رکن برای مقام قضاوت یا فقاهت در مکه به یک عالم شیعی هم آن توازن سنتی در منطقۀ حجاز  و بین کل مسلمین را با یک چالش اساسی روبه‌رو کرد.

پس می‌توانم بگویم بخشی از رفتارهای اتفاق‌افتاده در این بازۀ زمانی را باید از این سلسله تحولات متأثر دانست. البته اگر هم بخواهیم بدبینانه نگاه کنیم، باید بگوییم هم‌زمان با اولین فتوای شیخ محمدبن‌عبدالوهاب برای تخریب بقاع متبرکه در نجد، اولین دفتر نمایندگی بریتانیا در بصره ایجاد می‌شود.

روند قدرت گرفتن وهابیان

در حین مذاکراتی که سفیر ایران در استانبول برای به رسمیت شناخته شدن مذهب شیعه انجام می‌دهد (متأسفانه از جزئیات این مذاکرات باخبر نیستیم)، مقامات مکه هم از خطرات گسترش این جمعیت 165 نفری علاقه‌مند به محمدبن‌عبدالوهاب سخن می‌گفتند. در سال 1757م اتفاق بزرگی می‌افتد؛ وهابیان از مسقط الرأس، روستای کوچکی در وسط نجد، به منطقۀ سدیر می‌رسند و این منطقه را به تصرفات خود می‌افزایند؛ بنابراین دو بخش از چهار بخش تقسیمات اداری نجد در قلمروی اینان قرار می‌گیرد.

برای حدود یک دهه خبری از تحولات داخلی این منطقه نداریم؛ اما آگاه هستیم که محمدبن‌عبدالوهاب در یک ارتباط خانوادگی، با والیان این منطقۀ نجد که از خاندان سعودی هستند، مرتبط می‌شود و این وصلت زمینۀ یک اتحاد بین اندیشۀ وهابی و قدرت خاندان سعودی (حکام نجد) را فراهم می‌کند.

اتفاق دیگر، تحولی است که در عراق شکل می‌گیرد؛ عراق تا قبل از این، یکی از قلمروها و سنجاق‌های دولت عثمانی بوده است و والی عراق، سلیمان پاشا، در سال 1776م می‌میرد و با مرگ او، دولت ممالیک که در عراق حاکم بوده است، سقوط می‌کند. از این زمان یک اتفاق مهم در تقسیمات ادارای دولت عثمانی نسبت به عراق ایجاد می‌شود؛ موقعیت عراق از یکی از اجزای مملکت عثمانی تبدیل به موقعیت وزارت می‌شود؛ حاکم عراق، وزیر مقیم هم در استانبول است. تا قبل از این، ارتش و قوای حربی دولت عثمانی، زیر نظر باب عالی بود؛ از زمان تشکیل وزارت عراق، این ارتباط قطع می‌شود و حاکم (وزیر) بر امور دیوانی مسلط است و امور حربی که قبلاً در اختیار باب عالی بود، منفک شده و در اختیارات وزیر مقیم در بغداد قرار می‌گیرد.

مورخان عراقی می‌گویند از این دوره هست وزرای بغداد به فکر تصرف زمین‌های کشاورزی فرات تا بصره می‌افتند که قبلاً تحت نظارت باب عالی بوده است. به همین اندازه که قدرت سیاسی و نظامی در عراق متمرکز می‌شود، قدرت مالی و دیوانی هم به بغداد می‌آید. از این زمان است که ما شاهد یک تنش پیوسته و نامعلوم در روابط مرزی خود با دولت عثمانی هستیم که هیچگاه پایان نیافت. تهدید ایران از سوی وزیر بغداد برای باب عالی، به منزلۀ یک تهدید پیوسته است؛ در حالی که شرایط داخل ایران اصلاً اینگونه نبود که قدرت یک تحرک نظامی بالا داشته باشد. از زندیه به بعد قدرتی نداشتیم که بتوانیم در مناطق غربی عملیاتی انجام دهیم و بغداد را متصرف شویم.

وزیر بغداد به دنبال یک سلطنت یا دولت مستقل است. این وضعیت چند دهه بعد در مصر هم اتفاق می‌افتد و دولت خدیوی در مصر شکل می‌گیرد و در اینجا هم شاهد انفکاک در دولت عثمانی هستیم؛ یک نوع خودمختاری روی می‌دهد. درگیر شدن وزیر بغداد با ایران، برای اینکه این تهدید را به باب عالی نشان دهد، موجب می‌شود تمشیت امور در جنوب (منطقۀ نجد و حجاز) به میزان قابل ملاحظه‌ای مورد بی‌توجهی قرار بگیرد.

از این زمان یک اتفاق دیگری هم می‌افتد که خط تماس را کلاً قطع می‌کند؛ عملیات صادق خان زند به سمت بصره که باعث می‌شود آنچه در نجد شکل گرفته بود، تقویت شود و گسترش یابد و بتواند قلمروهای مختلفی را بگیرد.

وقتی آغا محمدخان در ایران به قدرت رسید و سلسله قاجاریه آغاز شد، پای فرانسوی‌ها به بوشهر باز شد؛ یک هیئت فرانسوی به نجد رفت و ملاقاتی با سعود، پدر عبدالعزیز، که داماد محمدبن‌عبدالوهاب است، انجام می‌دهد. موقعیت اثرگذار منطقۀ نجد در تغییر فضا و اثرگذاری آن بر قدرت سیاسی دولت عثمانی، مورد توجه دولت فرانسه و انگلستان بود.

زمان کوتاهی پس از آن، ناپلئون بناپارت در مصر عملیات نظامی انجام می‌دهد. بدین ترتیب، خط تماس دیگری که می‌توانست به امور مکه برسد، قطع می‌شود. برای موسم حج، از طرف شمال دو خط عبور برای حجاج وجود داشت؛ خط عراق و خط مصر که حجاج با کشتی وارد عربستان می‌شدند. محمل شریف، نذوراتی که همه ساله از طرف سلطان عثمانی وارد مکه می‌شده، اول به مصر می‌آمده و بعد به مکه می‌رفته است. در این مقطع زمانی مسیر مصر هم به مکه قطع می‌شود. پس فرصت مناسبی ایجاد می‌شود برای جمعیت اندک وهابی که بتوانند با نزاع در داخل قلمروی شبه جزیرۀ عربستان، دامنۀ قدرت خود را گسترش دهند و بتوانند خودشان را به حرمین شریفین برسانند.

همچنین وقتی ناپلئون در عکا شکست می‌خورد و برمی‌گردد، بین والی شام و فلسطین (احمد جزار پاشا) با وزیر عراق اختلاف می‌افتد. در واقع والی عکا هم می‌خواهد موقعیتش مشابه موقعیت والی بغداد شود. بنابراین توجه و تمرکز دولت عثمانی به شبه جزیرۀ عربستان کاملاً از دست رفته است و فضا برای تحرک جمعیت وهابی که حرمین شریفین را بی‌دفاع می‌بینند، آماده است.

حملۀ ناپلئون به مصر سبب شد حج هم برای دو سال متوقف شود و لذا وضعیت اقتصادی شرفای حجاز هم که وابسته به حج و کاروان‌های تجاری بود، به‌شدت آسیب دید.

در سال 1206ق هم محمدبن‌عبدالوهاب می‌میرد و هم وزارت ماوراء بحار بریتانیا تصمیم می‌گیرد هدایایی برای حکام جدیدی که در منطقۀ نجد هستند، بفرستد. از این زمان، شاهد این هستیم که قوای وهابی هم به مکه حمله می‌کنند، هم به بصره؛ هم منطقۀ احصاء را می‌گیرند و هم عمان را تهدید می‌کنند. در ایران، هم آغا محمدخان قاجار می‌میرد. در مصر و شامات هم ناپلئون شکست می‌خورد.

 

حملۀ وهابیان به کربلا و آغاز کنش‌های دولت ایران

از 1214-1215ق که آغاز عهد فتحعلی شاه است، شاهد حملات فرامرزی از ناحیۀ وهابیان هستیم که ابتدا بحرین را تصرف می‌کنند و بعد به جنوب عراق حمله کردند؛ نحف را در سال 1215ق چهار ماه محاصره کردند. در آن زمان مرجع اعلای نجف، شیخ جعفر کاشف الغطاء بود که با حصاری که دولت ایران، معتمد الدوله، درست کرده بود، سعی می‌کند مانع سقوط شهر شود. نجف سقوط نکرد، اما سال بعد در ایام عید غدیر، که مردم عراق بر اساس سنت، از کربلا به سمت نجف پیاده می‌رفتند، در شب عید غدیر که مردم شهر کربلا را ترک کرده بودند، به شهر کربلا حمله می‌شود. با قریب به 12 هزار نیرو که از نجد آمده بودند. شهر کربلا سقوط کرد.

به روایت اسناد، نزدیک به 5 هزار نفر قتل عام می‌شوند. حرم امام حسین، غارت می‌شود و مجموعۀ تمام خزائن حسینی همراه با پول مردم و مجاورین جمع‌آوری می‌شود و وهابیان با خودشان می‌برند. این سرقت، اولین مجموعه غنائمی است که این‌ها بدست آوردند. گنبد و منارۀ حرم را تخریب کردند؛ صندوق تربت را سوزاندند، و شهر را در کمتر از یک روز و نیم با این فجایعی که رخ داد، ترک کردند و به نجد بازگشتند.

بعد از این اتفاق دولت ایران تصمیم گرفت برای دفاع از حرمین به عراق حمله کند. اینجاست که شاهد عملیات، تجمیع سپاه و آمدن فتحعلی شاه به چمن سلطانیه هستیم که البته به دلایلی بی‌نتیجه ماند و قوای ایران به کربلا و نجف حمله نمی‌کنند.

چند ماه بعد، حمله به اُحُد انجام می‌شود؛ در آنجا هم صندوق ضریح حرم حضرت حمزۀ سیدالشهدا را می‌سوزانند و احد را خراب می‌کنند. بعد هم با سایر امکانی که تاریخ اسلام را در بطن خود دارند، حمله می‌شود؛ حمله به آرامستان قدیمی جده و حمله به مدینه.

در این زمان دولت وقت ایران تصمیم می‌گیرد نامه‌ای برای والی نجد، عبدالعزیز که بزرگ خاندان سعودی است، ارسال کند (1217ق). متن این نامه اکنون در دسترس نیست اما خبر داریم که در این نامه دولت ایران مراتب نارضایتی عمیق خود را از اقدامات کربلا اعلام کرده است. شاید در بطن این نامه، تهدیدی هم وجود داشته است.

در همین سال، فرزند عبدالعزیز که فرماندۀ عملیات کربلا بود، به نام سعود بن عبدالعزیز که در تاریخ عربستان به سعود الکبیر معروف است، به مکه حمله کرد و آن را اشغال کرد. در سال بعد طائف را تصرف کرد. با فاصلۀ کمی جده را هم تصرف کرد و به دریای سرخ نزدیک شد. در سال 1218ق (1803م) در برآوردی که مقامات دولت عثمانی دارند، قوای وهابی به عدد 160 هزار نفر رسیده است.

باید در نظر داشت که وهابیت در فضایی شکل گرفت که بعد از سقوط اصفهان و سیاست نادر، یک همگرایی بین مذاهب اصلی اتفاق افتاد. اگر این همگرایی ادامه پیدا می‌کرد، دنیای اسلام سرنوشت دیگری داشت؛ اما آن چیزی که به این انسجام لطمه زد، وهابیت بود. آیا می‌توان گفت یک برنامه‌ریزی از سوی قدرت‌های استعماری برای پیدایش این پدیده وجود داشته است؟ سندی برای آن نداریم، اما این هم‌زمانی شک‌برانگیز است.

در آغاز قرن نوزدهم، دو تا ترور صورت می‌گیرد که وضعیت را تغییر می‌دهد. ترور اول، ترور عبدالعزیز است که توسط یک ایرانی کربلایی در لباس کُردی که در نماز عصر پشت سر او نماز می‌خوانده است، کشته می‌شود. چند ماه بعد سلطان مسقط که به او امام مسقط می‌گفتند، حمد‌بن‌سعید، توسط یکی از وهابیان کشته می‌شود و قلمروی وهابی‌ها به سمت مشرق، یعنی منطقۀ عمان گسترش پیدا می‌کند. این سال، سال مهمی است؛ چون به مدینه حمله صورت می‌گیرد و بقیع تخریب می‌شود. داخل مقبرۀ پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم رفتند و نفائس و خزائن موجود در آنجا را نیز غارت کردند.

در سال 1220ق (1805م) حملۀ جدیدی را سراغ داریم که برای دومین بار خارج از جغرافیای شبه جزیره است. به بصره حمله کردند و آن را سوزاندند. از این زمان، حملات به منطقۀ نجران و حدیده که در یمن امروزی واقع است، هم شروع می‌شود. به شمال هم حمله کردند و تا نزدیک دیوانیه (جنوب نجف) رفتند. حتی تا نزدیک دمشق هم پیش رفتند. اهدافشان، غارت و از بین بردن اماکن مقدس روی قبور بود. هیچ نیروی مقاومی هم در برابر این‌ها نیست؛ زیرا در ایران هنوز دولت قاجار به آن قدرت مطلوب نرسیده و از طرف دیگر با روسیه درگیر است.

در عثمانی هم دولتی که در عراق باید یک دولت نیمه‌مستقل باشد، قدرت خود را تثبیت نکرده است و همچنین قدرت یک‌پارچۀ حاکمیت عثمانی را هم به چالش کشیده و اجازه نمی‌دهد نیروی اعزام کند. اسناد و گزارش‌های فراوانی هست که والی بغداد با ورود نیروهای مستقر در آناتولی شرقی به سمت جنوب مخالفت کرده است و می‌گوید اگر مناطق کردستان تخلیه شود، ایران به آن حمله می‌کند. بنا بر این می‌شود که برای سرکوب وهابیان از عشایر عراق استفاده گردد. به مسائل شام و مصر هم قبلاً اشاره شد. (سودای قدرت والی شام و ایجاد دولت خدیوی در مصر). این دوران، دوران ضعف مطلق قدرت سیاسی دولت عثمانی در انسجام امور ایالات وابسته به آن است.

اعزام قوای نظامی ایران به جنوب برای مقابله با وهابیان

با کمال تأسف، بر اساس برخی منابع فارسی که چاپ هم شده، بخشی از نیروهای وهابی به جنوب ایران هم حمله کردند. در این سال‌ها در منطقۀ بستک و لار و حتی بوشهر و شیراز، شاهد نسخ خطی از آثار شیخ محمدبن‌عبدالوهاب هستیم. لذا منابع قاجاری گزارش می‌دهند که در چند نوبت، قوایی برای سرکوب برخی ناراضیان مذهبی که احتمالاً وهابی هستند و در منابع اشاره شده که عقاید خلاف دین دارند، به جنوب ایران اعزام شدند. هم‌زمان سلطان مسقط هم بخشی از قلمروی خود را از دست داده، از فتحعلی شاه درخواست رسمی می‌کند که نیرو اعزام کند.

شاه ایران تصمیم می‌گیرد نماینده‌ای به دربار عثمانی بفرستد تا دربارۀ این موضوع گفت‌وگو کند. منابع عثمانی می‌گویند سفیری که نامش را ننوشتند، از طرف حکومت عثمانی آمد به تهران و در گوشه‌ای از حرم حضرت عبدالعظیم حسنی با فتحعلی شاه مذاکراتی محرمانه انجام داد. (1221ق- 1806م) این گزارش‌ها نشان می‌دهد بین تهران و استانبول، بدون دخالت و اثرگذاری بغداد که از زمان سلیمان پاشا شروع شده بود، دارد گفت‌وگو آغاز می‌شود.

در نتیجۀ این گفت‌وگو دولت ایران تصمیم می‌گیرد قوایی برای سرکوب وهابیان نجد اعزام کند. در سال 1809م، سپاهی از ایران می‌رود که در کمال تعجب، در تاریخ جنگ‌های نظامی ایران به آن توجه نشده است. سپاهی از ایران به فرماندهی صادق خان دولوی قاجار، توسط والی فارس، حسینعلی میرزا، اول به سمت بستک و جهانگیریه می‌رود و بعد در ادامۀ تعقیب وهابیانی که در منطقۀ لار و بستک هستند، وارد قطیف، بحرین، عمان و حتی عمق نجد می‌شود. این اولین عملیات فرامرزی ما است که در داخل شبه جزیره انجام شده و سبب شده قدرت وهابی‌ها که خیلی رو به گسترش بود، با یک مانع روبه‌رو شود. ظاهراً در این زمان بین دولت ایران و حاکمان نجد توافقی می‌شود و قرار می‌شود وهابیان از تعرض به سمت شمال و مناطق مسقط دست بردارند. البته سلطان مسقط از قوای بحریۀ بریتانیا هم تقاضای کمک کرد و آن‌ها هم سال بعد وارد شدند و در عمل عمان توانست خودش را حفظ کند.

با این همه، یک سال و نیم بعد، از طرف امام مسقط با دولت ایران تماسی گرفته می‌شود و هیئتی به شیراز می‌آیند تا در آنجا اتاق جنگی ایجاد کنند برای دومین عملیات فرامرزی ما در خاک عربستان. این بار هم در اوایل سال 1811م قوای ایران به فرماندهی محمدصادق خان قاجار دوباره وارد خاک عربستان می‌شوند و وهابی‌های اطراف مسقط را سرنگون می‌کنند و تا درون نجد هم اینان را تعقیب کردند، ولی ادامه ندادند.

بلافاصله محمدعلی پاشا، خدیو مصر هم تصمیم می‌گیرد برای آزادی مکه و مدینه وارد عمل شود که متأسفانه نبود اسناد و مدارک در آرشیوهای دو کشور یا غیر قابل دسترس بودن این مدارک، باعث می‌شود نتوانیم به‌یقین بگوییم که یک توافق بین تهران و قاهره و استانبول وجود داشته است. قوای مصری وارد عربستان شدند و وهابیان از مکه و مدینه هم اخراج شدند. چند ماه بعد قوای مصری به سمت نجد رفتند و عبدالله بن سعود را دستگیر کردند و نیروی همراهش را در حدود چهار هزار نفر، به اسارت گرفتند. عبدالله (سومین امیر سعودی) را در قاهره محاکمه و اعدام کردند. بدین ترتیب دورۀ اول حاکمیت خاندان سعودی که موسوم است به دولت سعودی اول، از بین می‌رود و نجد و حرمین در اختیار قوای مصری و تحت قلمروی اداری قاهره و دولت خدیوی مصر قرار می‌گیرد.

بعدها با ضعف محمدعلی پاشا، این بار از ناحیۀ شام و فلسطین و عکا و بیروت، قوایی می‌آیند و در مدینه مستقر می‌شوند. 

از سال 1216 تا تقریبا 1230ق ما شاهد تخریب تمام اماکنی هستیم که به عنوان آثار اولیه اسلامی شناخته می‌شدند. همچنین تخریب کربلا و بصره و قبور صحابه در شام.

خسارت سنگینی که پدیدۀ وهابیت ایجاد کرد، این بود در درجۀ اول، ارتباط مسلمین را با حافظۀ تاریخی خودشان قطع کرد. با تخریب این اماکن تاریخی، حلقۀ عاطفی و علقۀ بین انسان‌های آن نواحی به میزان قابل ملاحظه‌ای کاسته شد.

موجانی در بخش سوم سخنانش در مورد راهکارهای جبران خسارات وارد شده توسط وهابیان بحث کرد؛ همچنین اشاراتی هم داشت به تشکیل کمیسیون حرمین شریفین که در سال‌های ابتدایی حکومت رضا شاه، بین علما و حکومت ایجاد شد تا اقداماتی برای بازپس‌گیری مدیریت حرمین شریفین از سعودی انجام دهند. زمانی که مرحلۀ دوم تخریب بقیع در سال 1344ق، در زمان روی کار آمدن ملک عبدالعزیز، مؤسس دولت سوم سعودی، انجام گرفت و در نتیجۀ آن آنچه از بقیع مانده بود و بیت الاحزان و چاه منسوب به حضرت زهرا علیها‌السلام، تخریب شد.

موجانی در این بخش به خدمات مرحوم عبدالرحیم حائری معروف به عبدالرحیم صاحب فصول (علامۀ صاحب الفصول) هم که در مذاکره با عبدالعزیز حاکم سعودی و بنیان‌گزار سلسله پادشاهی سعودی در مکه، در تعیین محدودۀ قبور ائمۀ مدفون در بقیع و ایجاد تسهیلات در زیارت قبور متبرکه شیعه در مدینه نقش ایفا کرد، اشاره نمود.

مجید تفرشی هم در سخنان کوتاهی، تشکیل کمیسیون حرمین شریفین را آخرین نمود اتحاد رضا شاه با جامعۀ مذهبی عنوان کرد که پس از آن رابطۀ او با جامعۀ مذهبی به تیرگی مایل شد و اوج این افتراق را در واقعۀ مسجد گوهرشاد و ماجرای کشف حجاب شاهد بودیم.

تفرشی در ادامه افزود که سنت تخریب بناها و اماکن مهم دینی، تاریخی و ملی صرف‌نظر از داشتن انگیزه افراطی‌گری و فرقه گرایی دینی و ایدئولوژیک، یک سنت تخریب‌گر ضدفرهنگی از سوی متعصبان نیز بوده که بعضا مسیحیان علیه مسلمانان، مسلمانان علیه مسیحیان، وهابیان علیه شیعیان، یهودیان علیه مسیحیان و مسلمانان و همچنین سلسه‌های جدید علیه حکومت‌های قبلی رخ داده و در طول سده های اخیر در ادوار مختلف و دگرگونی‌های سیاسی، شاهد این تخریب فرهنگی و نابودی تمدنی در ایران و محیط پیرامونی اطراف ایران بوده‌ایم.


ت ت
کدخبر: 233655 تاریخ انتشار
در رسانه های دیگر بخوانید
ارسال نظر

پربیننده‌ترین