مادر شوهر با شرط عجیب عروس قاتلش را بخشید!
12 مهر سال87 به مأموران پلیس یکی از شهرهای اطراف اراک خبر رسید که مردی جوان به طرز مشکوکی در خانهاش جان باخته است.
به گزارش منیبان؛ همسر این مرد مدعی بود که شوهرش دچار حمله قلبی شده است، اما مادر داماد میگفت که پسرش مشکل قلبی نداشته و کاملا سالم بوده است. این اظهارات باعث شک مأموران به ماجرا و آغاز تحقیقات شد.
زندگی 2ساله
بررسیها نشان میداد که زوج جوان حدود 2سال قبلتر با یکدیگر ازدواج کرده بودند.زن جوان در تحقیقات گفت: صبح روز حادثه از خواب که بیدار شدم، دیدم همسرم کنارم نیست. از اتاق که بیرون رفتم، دیدم در قسمت راهرو و درست مقابل دستشویی افتاده است. هرچه صدایش زدم، جوابم را نداد و من وحشتزده به اورژانس زنگ زدم. با حضور اورژانس مشخص شد که شوهرم جان باخته است. مرگ او بهشدت مرا شوکه کرد. ظاهرا او دچار حمله قلبی شده بود.
نظریه پزشکی قانونی
با توجه به مشکوک بودن مرگ مرد جوان، قاضی دستور داد جسد وی برای تعیین علت اصلی مرگ به پزشکی قانونی منتقل شود. از سوی دیگر، مأموران همسر وی را بهصورت نامحسوس زیر نظر گرفتند تا شاید سرنخی در این پرونده به دست بیاورند. مدتی بعد، پزشکی قانونی اعلام کرد که مرگ مرد جوان بهدلیل مسمومیت دارویی و سم سیانور بوده است. همین کافی بود تا دستور بازداشت زن جوان صادر شود، اما او پس از دستگیری اصرار بر بیگناهی داشت.
رازگشایی
زن جوان 9ماه تمام در بازداشتگاه سکوت کرده بود و میگفت نقشی در مرگ شوهرش نداشته است، اما تمام شواهد علیه وی بود تا اینکه او در نهایت قفل سکوتش را شکست و پرده از راز قتل شوهرش برداشت. شوهرم کارمند پدرم بود و برای او کار میکرد. چون به خانه ما رفتوآمد داشت، عاشقش شدم و وقتی از من خواستگاری کرد، با وجود مخالفت پدرم قبول کردم. زندگی من و مهران شروع شد، اما مدتی بعد متوجه تغییر رفتارش شدم.مهران اصلا به من اهمیتی نمیداد و مدام سرش توی گوشی موبایلش بود و به او شک کرده بودم. هرچه به او اعتراض میکردم، فایدهای نداشت تا اینکه تهدیدش کردم که اگر به این رفتارهای سردش ادامه بدهد، از او طلاق میگیرم، اما در کمال ناباوریام مهران قبول کرد. این موضوع موجب خشم شدید من شد، تا جایی که تصمیم گرفتم به زندگی او پایان بدهم، اما فکرش را نمیکردم که دستم رو شود. وی ادامه داد: من به بازار رفتم و سیانور به همراه چند داروی خوابآور خریدم. سپس داروها را در غذای شوهرم حل کردم و او پس از خوردن غذای مسموم به کام مرگ رفت.
اشد مجازات
نسترن که در زمان حادثه(سال87) 24ساله بود، پس از اقرار به جنایت و بازسازی صحنه قتل، روانه زندان شد. سپس در دادگاه کیفری پای میز محاکمه رفت و با شکایت مادرشوهرش که تنها ولی دم پرونده بود، به اشد مجازات، یعنی قصاص محکوم شد. هرچند به رأی اعتراض کرد، اما قضات دیوان، مهر تأیید بر این رأی زدند. حکم، قطعی و قابل اجرا بود، به طوری که نسترن 2بار پای چوبه دار رفت، اما هر بار مادرشوهرش در آخرین لحظات، حکم مرگ او را اجرا نکرد و به او فرصت زندگی داد.
تصمیم بزرگ
تلاشها برای جلب رضایت از ولی دم ادامه داشت تا اینکه با وساطت و پادرمیانی جمعی از بازیگران و خیرین مستقر در تهران مادرشوهر از قصاص عروسش گذشت و او را به شرط ساخت مدرسه در یکی از روستاهای استان مرکزی بخشید.هر دو مرتبه که عروسم پای چوبه دار رفت، هرچه با خودم کلنجار رفتم، نتوانستم حکم قصاص را اجرا کنم. نکته عجیب ماجرا این بود که هر دو مرتبه، شب قبل از اجرا، خواب پسرم را دیدم. در خوابهایم او آشفته بود و صبح که رفته بودم اجرا، انگار ندایی در قلبم میشنیدم که جان عروسم را نگیرم، چون آنکه جان میدهد خودش هم جان میگیرد و دلم نمیخواست من جان انسانی را بگیرم و خانوادهاش را داغدار کنم، هرچند او جان پسرم را گرفته بود و هنوز بعد از گذشت 16سال غم نبودنش برایم سنگین است. خانواده عروسم اما نقشی در این اتفاق نداشتند و آنها بارها مقابل خانه من آمدند و التماس کردند تا او را ببخشم. در نهایت تصمیم خود را گرفتم، چون میدانم عروسم از اشتباه بزرگی که مرتکب شده بهشدت پشیمان است و تا آخر عمرش عذاب وجدان خواهد داشت. تصمیم گرفتم عروسم را به شرط ساخت مدرسه به اسم پسرم در روستا ببخشم. خانواده عروسم قبول کردهاند و در تدارک خرید زمین و ساخت مدرسه در آن هستند. احساس میکنم با این کار روح پسرم همیشه در آرامش است. با گذشت مادر مقتول، زن جوان از قصاص رهایی یافت تا پس از گذشت 16سال از زندان آزاد شود.