مروری بر اخبار گذشته؛
اعتراف عجیب یک پسر؛ من افسانه را از چنگ دوستم نجات دادم !
اعتراف پسر جوانی که دختر جوان را از دست دوست شیطان صفتش نجات داد.
به گزارش منیبان؛ با این که نمیخواستم در این حد مرتکب گناه بشوم، اما تحت تاثیر حرفهای تحریک آمیز دوستم نقشهای کشیدیم و دختر بیچاره را به بهانه گفتگو و تصمیم گیری برای ازدواج به خانه باغ کشاندم.دختر نوجوان در چنگ ما گرفتار شده بود و راه گریزی نداشت. او اشک میریخت و التماس میکرد رهایش کنیم. اما من و دوستم برای رسیدن به نیتهای پلید خود به مرحلهای از پستی و رذالت رسیده بودیم که از انجام گناه و معصیت ابایی نداشتیم.
جوان ۲۲ ساله در مرکز مشاوره پلیس گفت: دختر ۱۶ ساله مثل ابر بهاری اشک میریخت و درست در آخرین لحظه، یعنی زمانی که دوستم به سراغش رفت و با تهدید و توسل به زور قصد داشت کشان کشان او را به داخل اتاق انتقال دهد ناگهان یک قطعه عکس از داخل کیف دستی اش روی زمین افتاد و من آن را برداشتم. وقتی به عکس نگاه کردم دیدم این دختر و همکلاسی هایش در کلاس مدرسه عکس یادگاری گرفته اند و مسئلهای که وجدانم را از خواب معصیت بیدار کرد این بود که خواهر کوچکم نیز در این عکس و در بین دانش آموزان دیده میشد.چند ثانیهای به چشمان خواهرم که از روی عکس به من خیره شده بود نگاه کردم و باور کنید صدایش را شنیدم که میگفت خاک بر سرت کنند، تو داداش من نیستی و ناموس نمیشناسی، چون افسانه بهترین دوستم است و باید مثل ناموس خودت از او دفاع کنی.نگاهم را که از عکس برداشتم دختر نوجوان را در حال گریه دیدم و تصورم این بود که خواهرم اسیر هوسهای شیطانی دوستم شده است. با دیدن این صحنه خون در رگ غیرتم به جوش آمد و با عصبانیت به سوی دوستم حمله ور شدم. من افسانه را از چنگ او نجات دادم و همراه این دختر از خانه باغ فرار کردیم. اما دوستم همچنان در تعقیب ما بود و با تهدید چاقو برایم خط و نشان میکشید.چون راه گریزی به نظرم نمیرسید و از طرفی نمیخواستم مشکلی برای دوست خواهرم به وجود بیاید با دیدن خودروی گشتی پلیس کمک خواستم و ماموران انتظامی دوستم را دستگیر کردند. الان وجدانم راحت است و فقط طلب استغفار میکنم.
منبع: رکنا
این خبر مربوط به دی ماه 1398 بوده و صرفا جهت عبرت آموزی بازنشر شده است.