زن عجیبی که روح مردگان را میبیند!+ عکس
اولین بار وقتی دختربچه ای 4 ساله بودم یک روح دیدم ، روح پدربزرگم که تازه فوت کرده بود ؛ دیدن و صحبت کردن با روح مردگان علاوه بر مشهور شدن برای من مشکلاتی نیز به همراه داشته است.
به گزارش منیبان؛ یکی از اخبار داغ روز در مورد زنی بود که صحبت هایی هرچند ترسناک ولی جلب بودند ، حرفهایی که ثابت می کردند او با ارواح مردگان صحبت می کند و انها را می بیند.
"کلیری برود" زن جوانی است که ادعا می کند از دوران کودکی تا کنون ارواح مردگان را می دیده و با آنها ارتباط برقرار می کرده است ، گفته های او موجب کنجکاوی برخی شده بود تا انیکه در گفتگویی در این مورد بیشتر توضیح داد .
"کلیری" می گوید:وقتی 4 ساله بودم به همراه مادر و مادربزرگم به گورستان رفته بودیم ، کمی از آنها جدا شدم و روی سبزه ها مشغول بازی بودم که ناگهان متوجه شدم صدای پدربزرگ تازه درگذشته ام را می شنوم ، او را دیدن که به طرف من می آمد ؛ خاطرم هست که اصلا نترسیدم با اینکه می دانستم او مرده است و این ابتدای دیدن ارواح برای من بود.
روح پدربزرگم مقابل من ایستاد و به من گفت که خیلی مرا دوست دارد و از من خواست تا پیام "دوستت دارم "اوی" را به مادربزرگم برسانم. از انجایی که برای بازگشتن به بازی عجله داشتم فوری با او خداحافظی کردم و به بازی ادامه دادم.
چند دقیقه بعد مادر و مادربزرگم مرا صدا زدند تا به خانه برویم ،پیش مادربزرگم به سمت خانه قدم می زدم که ناگهان یاد پیغام پدربزرگ افتادم ؛ فوری به مادر بزرگ گفتم که پدر بزرگ پیامی برایش فرستاده او که حرف مرا جدی نگرفته بود پرسید چه پیامی و من پیام را گفتم ؛ مادر بزرگم ایستاد ، خشکش زده بود تازه فهمیدم که چه اتفاقی افتاده است .
نامی که پدر بزرگ برای پیام دوستت دارم خطاب به مادر بزرگ به کار برده بود اسمی بود که تنها او می دانست و کسی با آن نام مادر بزرگ را خطاب نمی کرد برای همین مادر بزرگ شوکه به من نگاه کرد و پرسید پدربزرگ کجا و کی این پیام را به تو داد ؟ من هم ماجرا را برای او تعریف کردم .
آن روز تنها مادربزرگ حرف مرا باور کرد اما مادرم و دیگران تصور می کردند من دچار خیالات شده ام.
چند سال بعد در دوران نوجوانی ام باز هم این اتفاق تکرار شد ، مردی بلند قد هرشب اطراف خانه ی ما وسایل حیاط را جابه جا می کرد ، ابتدا هیچ کس به این جابه جایی دقت نمی کرد تا اینکه یک شب او را بازهم دیدم و روز بعد برای مادرم تعریف کردم ؛ او برای آنکه مرا متقاعد به اشتباهم بکند تا از این افکار دور شوم گفت امشب همه چیز را کنترل می کنیم تا مطمئن شویم.
نیمه های شب باز هم مرد قد بلند را دیدم و صبح روز بعد مادرم متوجه تغییراتی در حیاط شد ولی بازهم باور نکرد که من ارواح مردگان را می بینم.
اتفاقات این چنینی برای من بسیار تکرار می شود به طوریکه چندین بار در مراسم خاکسپاری با روح فرد فوت شده صحبت کرده ام و دیگران با تعجب مرا دیوانه خطاب کرده اند.
گاهی اوقات نشانه هایی می دهم و رازهایی را می گویم که فرد نزدیک به متوفی شوکه می شود و حرفهای مرا باور می کند برای همین گاهی برخی افراد با تصور اینکه من رمال و یا جادوگر هستم از من درخواست های عجیب می کنند.
این زن بعد از بازگو کردن داستان های جالب دیگر گفت :به من اعتماد کنید و صداقت گفته های من را باور داشته باشید چرا که بارها و بارها صحبت ها و رازهایی که به خانواده فرد متوفی گفته ام آنها را شگفت زده ساخته است.