«واقعاً واکسن اثر داره؟»
«مادر واقعاً واکسن اثر داره؟ دور از چشم بچههام اومدم واکسن بزنم. بچهها اعتقادی به واکسن ندارند و میگویند اگر واکسن بزنی چند ماه بعد میمیری. مادر حالا اگر هم مردم تو را بخدا به آنها نگویید واکسن زده بودم.»
به گزارش منیبان، روزنامه ایران نوشت: «ماسک را برمیدارد و نفس عمیقی میکشد. با دست عرق پیشانی را پاک میکند و نگاهی به جمعیت میاندازد. نگرانی را میشود در چشم او دید؛ مثل خیلیهای دیگر. مرد میانسالی سرگرم مطالعه اخبار با موبایل است. چند لحظه بعد با صدای بلند میگوید امروز هم ۶۱۰ نفر بر اثر کرونا فوت کردند. حالا کی نوبت ما بشه خدا میداند. خورشید وسط آسمان رسیده و چند نفر با کارت واکسن خودشان را باد میزنند. یکی از وسط صف متوجه مسئول تزریق میشود که برای نفس گرفتن بیرون آمده است. با صدای بلند میگوید: «خانم دکتر خسته نباشید! خدا قوت! تو این گرما از صبح به مردم واکسن میزنید و حسابی خسته میشوید.»
سری به علامت تشکر تکان میدهد و ماسک را به صورت میزند و داخل سالن برمیگردد. اسامی یک به یک خوانده میشوند تا روی صندلی روبهروی واکسیناتور بنشینند. سوزن سرنگ که داخل شیشه واکسن میرود سؤالات شروع میشود: «خانم این واکسنه یا آب مقطر؟ حالا واقعاً این سینوفارمی که تزریق میکنید مال پکنه یا ووهان؟ چرا یک شیشه را برای دو نفر تزریق میکنید؟ مگر نباید همه واکسن داخل شیشه را به من بزنید؟» سؤالات تمامی ندارند و خانم دکتر با حوصله سعی میکند به همه آنها جواب دهد. تزریق انجام میشود و مرد آستینش را پایین میکشد و از در خروج بیرون میرود و نفر بعدی روی صندلی مینشیند.
این گوشهای از حال و روز این روزهای مراکز تزریق واکسن است؛ جایی که از صبح زود خیلیها کارت به دست برای تزریق واکسن صف میکشند. داخل سالن هم واکسیناتورها مثل هر روز خودشان را برای یک روز پرکار و پراسترس آماده میکنند. یکی از آنها رکورددار تزریق واکسن در یک روز است. او در یک روز به ۷۰۰ نفر واکسن زده و میگوید برای این که زنجیره ویروس کرونا قطع شود و مردم به زندگی عادی برگردند حاضر است بیشتر از این هم کار کند.
لیلا پورخلیل رشید مسئول زنجیره سرد (سرما) واکسن در مرکز بهداشت شمال تهران از ۲۱ بهمن سال گذشته تا حالا در این مرکز مشغول کار است. او معتقد است آموزش مردم و اطمیناندادن به آنها در زمینه واکسن خیلی مهم است: «بهمن سال گذشته که واکسیناسیون آغاز شد من و همکارانم با همه وجود شروع به کار کردیم. روزهای اول که قرار بود کادر درمان با واکسن اسپوتنیک واکسینه شوند پیداکردن داوطلب مشکل بود. هیچ اطلاعات و مقاله و نوشتهای در مورد این واکسن منتشر نشده بود و اخبار منفی که در فضای مجازی منتشر میشد باعث شده بود کمتر کسی داوطلب تزریق باشد. ما واکسیناسیون را با کادر درمان بیمارستان های لبافینژاد و امام حسین(ع) شروع کردیم. روزهای اول با ۵ یا ۱۰ نفر شروع شد و بهتدریج تعداد تزریق بالا رفت. به هر حال پرسنل کادر درمان و مردم ترس و نگرانی داشتند و ما با وجود این که در معرض ابتلا به کرونا بودیم سعی میکردیم با آرامش به کادر درمان به آنها واکسن تزریق کنیم. بعد از چند ماه با افزایش تعداد واکسن و واکسینهشدن کادر درمان و پرسنل بهداشت از ۱۵ اردیبهشت امسال واکسیناسیون گروههای سنی آغاز شد.»
لیلا پورخلیل رشید از استرس و نگرانی سالمندان و تجمع آنها در مراکز واکسیناسیون و دشواری کار تزریق میگوید: «روزهای اول با توجه به بالابودن آمار مرگ و میر با ازدحام زیاد سالمندان برای تزریق واکسن مواجه شدیم. استرس و نگرانی داشتند. هم میخواستند واکسن بزنند و هم نگران عوارض بعد از تزریق واکسن بودند. قبل از تزریق با آنها حرف میزدم و اطمینان میدادم جای نگرانی نیست. خوشحالی آنها بعد از آرامشدن، خستگی را از تنم خارج میکرد. خارج از گروههای سنی هم کسانی بودند که اصرار میکردند واکسن بزنند و متقاعدکردن آنها به این که فعلاً در اولویت واکسن نیستند سخت و دشوار بود. حالا اینها را بگذارید کنار مشکلات مکانهایی که مردم را واکسینه میکردیم. نبود فاصلهگذاری و خرابشدن تهویه سالن و یکپارچهنبودن سامانه ثبت واکسن کرونا مشکلاتی است که با آن مواجه بودیم و هستیم. ۶ ماه است که زندگی عادی را کنار گذاشتهام، نه استراحت داریم، نه تعطیلی. تاسوعا و عاشورا و همه تعطیلات هم اینجا کار میکردیم و هنوز هم تا آخرین ویال واکسن کار تزریق را انجام میدهیم.
من و همکارانم حاضریم برای قطعکردن زنجیره کرونا با همه توان مردم را واکسینه کنیم. البته با گروههای سنی بالاتر مشکل و چالش کمتری داشتیم چون نظمپذیرتر هستند اما هر چه گروههای سنی کمتر میشود چالش ما هم بیشتر میشود. صبر و حوصلهشان کمتر است و قبل از تزریق درباره واکسن سؤال میکنند. حتی زمان تزریق اگر دردی احساس نکنند میپرسند واقعاً واکسن زدید یا نمایشی بود؟ گاهی اوقات از ما میخواهند نوشتههای روی ویال واکسن را نشان دهیم تا مطمئن شوند آب مقطر نیست. متأسفانه خیلیها اطلاع ندارند هر ویال واکسن برکت و آسترازنکا ۱۰ دوز است یا اسپوتنیک ۵ دوزی و سینوفارم دو دوزی است و همه یک ویال باید به چند نفر تزریق شود.
خیلی از همکاران ما این مدت دوباره به کرونا مبتلا شدند. مثلاً در مرکز ساعی همه پرسنل بهداشت که کار واکسیناسیون را انجام میدادند مبتلا شدند و برای این که واکسیناسیون با وقفه مواجه نشود یک تیم جدید جایگزین شدند. البته معتقدم مهمترین موضوع آموزش و متقاعدکردن مردم در زمینه واکسن است و رسانهها بیشتر باید در این زمینه به مردم اطلاعرسانی کنند.»
وقتی پدربزرگ با جعبه شیرینی یا مادربزرگ با یه دستهگل برای تشکر کنارت مینشیند خستگی آن روز را فراموش میکنی. این را مهناز رسولی یکی از واکسیناتورها میگوید. سوزن سرنگ را داخل شیشه ویال فرو میکند و برای تزریق آماده میشود: «آمار بالای مرگ و میر و افزایش تعداد مبتلایان باعث ترس و نگرانی میشود و اگر مردم حرفی میزنند به آنها حق میدهیم. از ۵ فروردین کار واکسیناسیون را شروع کردیم و در این مدت فقط دو روز به خاطر مشکوکبودن به کرونا مرخصی بودم. علاوه بر ازدحام مردم در مراکز واکسیناسیون مشکل مهم ما یکپارچهنبودن سامانه تزریق واکسن است. یعنی اگر در استان مازندران یا دانشگاه علوم پزشکی ایران دوز اول واکسن را تزریق کند نمیتواند در مراکز دانشگاه شهید بهشتی دوز دوم را تزریق کند چون مشخصات آنها در سامانه دیگری ثبت شده و برای سفر خارج از کشور با مشکل مواجه میشود. البته معاونت غذا و دارو قول دادهاند این مشکل را برطرف کنند. لحظهای که واکسن تزریق میکنیم و این که نگرانی مردم کمتر میشود حس خوبی است که هر روز تجربه میکنیم. برخوردهای مردم هم جالب است. البته واکسیناسیون وظیفه ما است و سلامتی مردم برای ما خیلی مهم است. یکی از روزها پدربزرگ و مادربزرگی که با نوههایشان برای تزریق واکسن آمده بودند شیرینی و گل هدیه دادند و از ما تشکر کردند. این لحظه را فراموش نمیکنم.»
بعد از بازنشستگی با شیوع کرونا دوباره داوطلب کار شد و حالا دو سال است که هم تست پی سی آر میگیرد و هم واکسن میزند. میگوید هر کاری باشد انجام میدهم و احساس میکنم روز اولی است که مشغول کار شدهام. افشار آزاد یکی از پیشکسوتان مرکز بهداشت است که آموزش را در کنار تزریق واکسن سرلوحه کار قرار داده است: «۳۰ سال در مرکز بهداشت کار کردم و تجربههای زیادی در زمینه پیشگیری و کنترل بیماریهای واگیردار مثل سرخک و فلج اطفال دارم. بعد از بازنشستگی وقتی کرونا شیوع پیدا کرد احساس کردم وقت استراحت نیست. با مسئولان مرکز تماس گرفتم و برای کمک به کادر بهداشت داوطلب شدم. دو روز بعد تماس گرفتند و بعد از این که مطمئن شدند سر قولم هستم در قالب طرح شهید سلیمانی همکاریام را آغاز کردم. تا قبل از شروع واکسیناسیون کار نمونهگیری پیسیآر انجام میدادم و در کنار آن در زمینه ویروس کرونا و نحوه پیشگیری از آن اطلاعرسانی میکردم.
بعد از ورود واکسن هم با توجه به تجربهای که داشتم به تیم واکسیناسیون ملحق شدم. باور کنید هر رفتاری که با دیگران داشته باشیم به خود ما منعکس میشود. با وجود خستگی، کمردرد و دستدرد باز هم قبل از تزریق واکسن با دادن اطلاعات لازم به مردم آرامش میدهم و معتقدم دعای خیر مردم باعث شده تا حالا به کرونا مبتلا نشوم.»
از مرکز واکسیناسیون بیرون میروم. از صف طولانی صبح خبری نیست و آنهایی که باقی ماندهاند به نوبت برای واکسیناسیون وارد سالن میشوند. زنی با دیدن یکی از پرسنل بهداشت میپرسد: «مادر واقعاً واکسن اثر داره؟ دور از چشم بچههام اومدم واکسن بزنم. بچهها اعتقادی به واکسن ندارند و میگویند اگر واکسن بزنی چند ماه بعد میمیری. مادر حالا اگر هم مردم تو را بخدا به آنها نگویید واکسن زده بودم.» مرد لبخندی میزند و شروع میکند به توضیحدادن. برمیگردم و متوجه میشوم من هم دارم لبخند میزنم.»