همسرم که چارهای نداشت به همراه فرزندانم از خانه بیرون رفت و من با آن زن غریبه خلوت کردم، ولی هنوز نیم ساعت از این ماجرا نگذشته بود که نیروهای انتظامی به منزلم آمدند و ما را دستگیر کردند. آن جا بود که متوجه شدم همسرم این موضوع را به پلیس گزارش داده است.
ساعت 11 شب 16 آذر، مأموران کلانتری 120 سیدخندان در تماس با بازپرس کشیک قتل پایتخت از مرگ مشکوک مرد میانسالی در بیمارستان خبر دادند.
از روزی که پای سفره عقد نشستم، مادرم همواره کنار گوشم زمزمه میکرد که «دختر با لباس سپید عروس به خانه بخت میرود و باید با کفن سپید نیز از خانه شوهرش بیرون بیاید» من هم نصیحت مادرم را آویزه گوشم قرار دادم و تصمیم گرفتم با همه ناملایمات زندگی مبارزه کنم و شریک خوبی برای همسرم باشم...
همسرم که چارهای نداشت به همراه فرزندانم از خانه بیرون رفت و من با آن زن غریبه خلوت کردم، ولی هنوز نیم ساعت از این ماجرا نگذشته بود که نیروهای انتظامی به منزلم آمدند و ما را دستگیر کردند. آن جا بود که متوجه شدم همسرم این موضوع را به پلیس گزارش داده است.
پدرم راننده یکی از خودروهای سنگین است و برای انجام امور خلافش همواره به استانهای شرقی و جنوب کشور مسافرت میکند، اما برای آن که ماموران انتظامی به او مشکوک نشوند و بتواند به راحتی به قاچاق بپردازد با زنان خیابانی ارتباط برقرار میکند و با آنها به سفر میرود. مادرم نیز همیشه در برابر رفتارهای زشت پدرم سکوت میکند تا زندگی اش متلاشی نشود.