عروس را کشتم چون عاشق داماد مشهدی بودم!
صبح روز گذشته، دختر 17 سالهای در شعبه ویژه پروندههای جنایی مقابل میز عدالت ایستاد و در حالی که وانمود میکرد دچار عذاب وجدان شده است، در حضور قاضی ویژه قتل عمد مشهد به افشای یک جنایت تکان دهنده پرداخت.
به گزارش مُنیبان؛ این دختر جوان که تاکنون تحت تعقیب پلیس و دستگاه قضایی بود، به قاضی دکتر صادق صفری گفت: با خانوادهام اختلاف داشتم به همین دلیل به من بی مهری میشد مدتی قبل از قوچان به مشهد آمدم و از سوی خانوادهام نیز طرد شدم.
در این جا سرگردان بودم و در خیابانها پرسه میزدم تا این که حدود سه ماه قبل در منطقه خواجه ربیع مشهد با جوان موتورسواری به نام «هادی - ط» آشنا شدم. این دوستی خیابانی ادامه یافت تا این که «هادی» مدعی شد با نامزدش اختلافات شدیدی دارد و قرار است او را طلاق بدهد.
به همین دلیل از من خواست تا با هم به خانهاش برویم. من هم که دختری فراری بودم و جا و مکان درستی نداشتم به امید ازدواج و رهایی از این وضعیت اسفبار، با او همراه شدم. هادی مرا به منزلی در منطقه «دهنو» در انتهای بولوار وکیل آباد برد.
این دختر نوجوان گفت: هادی 21 ساله بود و نامزدش 27 سال داشت و او ادعا میکرد به دلیل همین اختلاف سنی که با همسرش دارد، مدام با هم درگیر هستند و هرگز نمیتواند با او زندگی مشترکش را آغاز کند! او در طبقه بالای ساختمان محل سکونت پدرش زندگی میکرد و مرا هم به همان منزل برد. در این میان «خدیجه» متوجه ارتباط دوستی خیابانی من و هادی شد اما سکوت میکرد و نمیتوانست به نامزدش اعتراض کند چرا که «هادی» او را تهدید به طلاق کرده بود!
من هم از این فرصت استفاده کردم و رابطهام با «هادی» شیطانی شد. از سوی دیگر «هادی» با بیان این که قصد ازدواج با مرا دارد، نامزدش را در تنگنای طلاق قرار داده بود ولی دو روز مرا در خانهاش نگه داشت تا این که آن دختر (نامزد هادی) طاقت نیاورد و به من گفت: «زندگیام را متلاشی نکن!»
همین موضوع به مشاجره و درگیری بین ما منجر شد تا جایی که به من ناسزا گفت و توهین کرد. من هم که از این حرفها عصبانی شده بودم، در حالی با حالت قهر از خانه بیرون آمدم که چشمم به ظرف حاوی بنزین افتاد که «هادی» برای موتورسیکلت از آن استفاده میکرد. در یک لحظه خشم سراسر وجودم را فرا گرفت. ظرف بنزین را به داخل خانه بردم و در حالی روی نامزد هادی ریختم که او دراز کشیده بود! سپس فندک را روشن کردم که ناگهان شعلههای آتش گر گرفت و زبانه کشید.
من هم بلافاصله پا به فرار گذاشتم و از آن خانه بیرون زدم. بعد از چند روز وقتی فهمیدم «خ» بر اثر آتش سوزی جان خود را از دست داده است، خیلی ترسیدم و مخفیانه زندگی میکردم تا پلیس مرا شناسایی نکند. در همین روزها به پارک ملت رفتم و تلاش میکردم از سربازانی که آن جا میآمدند به نوعی از سرنوشت «هادی» مطلع شوم چرا که فهمیده بودم او را در منطقه طرقبه شاندیز دستگیر کردهاند اما جرئت نداشتم خودم را معرفی کنم! تا این که بالاخره از این همه فرار و سرگردانی و زندگی مخفیانه در حالی خسته شدم که عذاب وجدان هم به سراغم آمده بود و نمیتوانستم با این وضع به زندگیام ادامه بدهم به همین دلیل تصمیم گرفتم خودم را تسلیم قانون کنم و به دادسرا آمدم تا حقیقت ماجرای قتل عروس آن خانواده را بیان کنم.
به دنبال اعترافات تکان دهنده این دختر 17 ساله، بی درنگ قاضی دکتر صفری دستور داد تا پس از تحویل چادری به متهم این پرونده جنایی که پوششی تقریبا مردانه داشت، وی برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گیرد.
با انتقال عامل قتل عروس جوان به پلیس آگاهی، بررسی تخصصی درباره اظهارات و اعترافات وی زیر نظر سرهنگ نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) آغاز و مشخص شد که «هادی» پس از وقوع جنایت توسط نیروهای انتظامی دستگیر و در حالی با دستورات ویژه بازپرس شعبه سوم دادسرای عمومی و انقلاب طرقبه شاندیز راهی زندان وکیل آباد مشهد شده است که «مرضیه-ر» (متهم به جنایت) نیز تحت تعقیب قرار داشت.
از سوی دیگر نیز ادامه تحقیقات کارآگاهان به سرپرستی سرهنگ «مرادی» بیانگر آن بود که حدود سه ماه قبل وقتی حادثه آتش سوزی رخ داد، امدادگران اورژانس پیکر سوخته «خ» را به بخش سوختگی بیمارستان امام رضا(ع) مشهد انتقال دادند اما او بر اثر عوارض ناشی از سوختگی جان سپرد و بدین ترتیب پروندهای جنایی در حالی تشکیل شد که هادی و اطرافیانش درباره چگونگی وقوع آتش سوزی مدعی شده بودند که عروس خانواده به دلیل انفجار گاز دچار آتش سوزی شده است!
این در حالی بود که پس از بازداشت «هادی» با دستورات محرمانه قضایی و بازجوییهای تخصصی از وی، ماجرای این جنایت هولناک فاش شد. بررسیهای بیشتر در این باره با نظارت مستقیم قاضی صفری ادامه دارد.