بلای شومی که ازدواج دوم پدرم بر سر این پسر آورد
سارق حرفهای داستان زندگیاش را بازگو میکند و میگوید از هم پاشیده شدن خانوادهاش باعث شد خلافکار شود.
به گزارش منیبان؛ فرامرز یک سارق حرفهای است. او سالهای زیادی است که سرقت میکند و بارها بازداشت شده است. او این بار به اتهام سرقت وسایل داخل خودرو دستگیر شده است.
فرامرز از زندگی شخصیاش میگوید:
*چرا این همه سرقت میکنی؟
زندگیام از این راه میگذرد.
*چرا شغل مناسبی انتخاب نکردی؟
از بچگی در همین مسیر بودم و بعد هم دیگر نشد کار دیگری بکنم.
*چند سال است سرقت میکنی؟
خیلی سال است. من یکی از سارقان سابقهدار هستم.
*از خانوادهات بگو.
خانواده که ندارم. پدر و مادرم فوت کردهاند. زن و بچه هم ندارم، دو خواهر و یک برادر دارم که از آنها هم زیاد خبر ندارم.
*چرا؟
برادرم معتاد است، زنش را طلاق داده و کارتنخوابی میکند. خواهرانم هم با بچههایشان زندگی میکنند از شوهرانشان جدا شدند چون شوهرانشان خلافکار بودند، دیگر جایی برای مشکلات من ندارند.
*خودت چرا ازدواج نکردی؟
هیچ وقت پیش نیامد. من هیچ وقت شغل و خانه درست و حسابی نداشتم. مدتهای زیادی هم مواد میکشیدم به همین خاطر هیچ وقت نشد به زندگی و زن و بچه فکر کنم.
*چند سال اعتیاد داشتی؟
تقریباً 30 سال معتاد بودم ولی بعد تصمیم گرفتم ترک کنم.
*یعنی حالا پاک هستی؟
بله 10 سال است دیگر مواد نمیکشم.
*چه شد که خانوادهات اینطور از هم پاشید؟
پدرم باعث شد. وقتی بچه بودم یک روز متوجه شدیم او یک زن دیگر بجز مادرم دارد. پدرم تریاکی هم بود، اداره کردن دو زن سخت بود. مادرم دیگر آن زن سابق نشد حتی با ما هم دیگر مهربان نبود. پدرم بیشتر وقتش را با زن دومش میگذراند و اینطوری شد که هر کدام از ما از آن خانه فراری شدیم و...
*حالا که میانسالی را گذراندهای نمیخواهی به زندگی آرام روی آوری؟
دلم میخواهد این کار را بکنم. تصمیم گرفتم توبه کنم. امیدوارم بتوانم یک کار پیدا کنم و از این فلاکت بیرون بیایم.