کتک کاری شرمآور زن و مرد جوان در خیابان
دعوای زوج جوان در خیابان اسرار دستبرد مسلحانه آنها را فاش کرد.
به گزارش منیبان؛ در یکی از خیابان های تهران صدای درگیری زن و مرد جوانی در داخل خودروی پراید شنیده می شد که رهگذران با دیدن کتک کاری این دو فرد سعی داشتند آنها را به آرامش دعوت کنند.
اما موفق نمی شوند و در همین هنگام خودروی گشت پلیس که در حال عبور از آن منطقه بود به سمت خودروی آنها می آید تا ببینید علت چیست.
زن جوان به محض دیدن خودروی پلیس فریاد می کشد: «شوهرم دزد است بیایید دستگیرش کنید.»
ماموران با شنیدن این جمله به سمت آنها می رود و در بازرسی اولیه از جیب های مرد جوان یک اسلحه کشف می کنند و مشخص می شود اسلحه قلابی است.
مرد جوان و همسرش هر دو راهی کلانتری می شوند تا مشخص شود داستان چیست.
مرد و زن جوان اعتراف می کنند که سارق هستند. آنها می گویند دو سال است ازدواج کردند و زندگی مجللی دارند.
نقشه سرقت را چه کسی کشید؟
همسرم. او مرا به این وضعیت دچار کرد. از بس که زیادهخواه بود و چشم و همچشمی میکرد. مدام میگفت فلانی سرویس طلا دارد اما من ندارم و ... . من یک کارمند ساده بودم اما همسرم دلش یک زندگی لاکچری میخواست و خودش هم پای مرا به دنیای مجرمان باز کرد به این امید که یک شبه راه صد ساله را برویم و پولدار شویم اما پلیس پس از دومین سرقت دستگیرمان کرد.
ایده سرقت چطور به ذهنش رسید؟
یا پای فیلم و سریالهای خارجی و اکشن بود یا جستوجو در فضای مجازی. احتمالا یا از یک فیلم الگو برداشته یا در دنیای مجازی پیدا کرده است.
چند مورد سرقت انجام دادید؟
فقط 2 مورد.
از شگرد سرقتهایتان بگو؟
معمولا خانههای ویلایی را شناسایی میکردیم و بعد زنگ را میزدیم. همسرم میگفت خیر هستیم و میخواهیم برای افراد نیازمند بستههای معیشتی تهیه کنیم. زمانی که در باز میشد وارد خانهها شده و با تهدید اسلحه دست به سرقت میزدیم.
همه به راحتی به شما اعتماد میکردند و در به رویتان باز میشد؟
نه اینطور نبود. مگر میشود به همین راحتی باشد. گاهی پیش میآمد زنگ 10، 20خانه را میزدیم تا اینکه بالاخره یکی راضی میشد در را باز کند. گاهی هم هیچکس در را باز نمیکرد و ما دست خالی به خانه برمیگشتیم.
به کسی آسیب نرساندید؟
نه اصلا. فقط تهدیدشان میکردیم. اسلحه هم که قلابی بود اما با اصلی تفاوت زیادی نداشت. آن را از یک اسباب بازی فروشی خریده بودم. وقتی وارد خانهها میشدیم آن را به سمت صاحب خانهها نشانه میگرفتیم تاآنها بترسند و تسلیم شوند.
اما در نهایت خودتان را لو دادید؟
همسرم باعث شد تا لو برویم. او به محض دیدن پلیس فریاد کشید و اسرار سرقت را فاش کرد.
چرا دعوایتان شده بود؟
میخواستیم طلاها را بفروشیم. همسرم میخواست خودش این کار را انجام بدهد میگفت من ساده لوحم و طلافروش سرم را کلاه میگذارد و زیر قیمت بازار از من میخرد. البته فکر میکنم به من اعتماد نداشت و فکر میکرد قرار است طلاها را برای خودم بردارم به همین دلیل دعوایمان شد و گیر افتادیم.