ماجرای بهم خوردن عروسی به دلیل حکم زندان مادر زن
زنی ۳۵ ساله و مادر دو بچه است که میگوید: ۶۰ میلیون تومان چک دادم برای زمین، نتوانستم چک را پاس کنم، هم زمین را از دست دادم و هم افتادم پشت میلههای زندان. به خانمها بگویید به هیچکس اعتماد نکنند، اول بروند عواقب چک بلامحل را بدانند تا دچار وضع ما نشوند.
به گزارش منیبان، زنی ۳۵ ساله و مادر دو بچه است که میگوید: ۶۰ میلیون تومان چک دادم برای زمین، نتوانستم چک را پاس کنم، هم زمین را از دست دادم و هم افتادم پشت میلههای زندان. به خانمها بگویید به هیچکس اعتماد نکنند، اول بروند عواقب چک بلامحل را بدانند تا دچار وضع ما نشوند.
شیما دو سال از بهترین سالهای جوانیاش را پشت میلههای زندان گذرانده است، حالا که همزمان عید سعید فطر با کمک یک خیر تهرانی آزاد شده بیش از آنکه برای رهایی خودش خوشحال باشد از این خوشحال است که دو کودک معصومش از آوارگی درمیآیند و دوباره آنها را زیر بال و پرش میگیرد.
در آسانسور ساختمان دادگستری کل استان کرمان که باز میشود، تعدادی زن و مرد را توی سالن میبینم، دو زن هم با چادرهای سورمهای کنار هم روی یکی از نیمکتها نشستهاند.
هنوز مراسم آزادی ۲۴ مددجوی زندان کرمان شروع نشده، قرار است این افراد با کمک یک خیر بینام و نشان تهرانی آزاد شوند.
شیما و مرجان دو نفر از همان ۲۴ نفری هستند که قرار است آزاد شوند، همان دو زنی که روی نیمکت نشسته بودند، از آقای حسینی مدیرکل زندانهای استان کرمان خواهش میکنم مجوز مصاحبه من با این دو زن را بدهد، اجازه داده میشود و حجتالاسلام کارگر رئیس اداره قضایی زندانهای استان هم با این دو زن صحبت میکند تا برای انجام گفتوگو آمادگی داشته باشند.
بعد از آنکه شیما و مرجان نامه آزادیشان را از دست مسؤولان ارشد قضایی کرمان میگیرند با آنها به گفتوگو مینشینم.
حس و حال آزادی را نمیتوانم وصف کنم
شیما زنی ۳۵ ساله و مادر دو بچه است، «۶۰ میلیون تومان چک دادم برای زمین، نتوانستم چک را پاس کنم، هم زمین را از دست دادم و هم افتادم پشت میلههای زندان»، چرا همسرت چک نداد؟ «شوهرم بیکار است و نشسته توی خانه، دسته چک هم ندارد، دو تا بچه دارم، میخواستم سقفی بالای سرمان باشد، اعتماد کردم و چک دادم، اما اشتباه کردم. دو سال توی زندان بودم، هیچ راهی برای پرداخت بدهیام نداشتم، فکرش را هم نمیکردم بتوانم آزاد شوم، لحظهای که متوجه کمک خیران برای آزادیام شدم، حالی داشتم که نمیتوانم وصفش کنم، بچههایم از آوارگی نجات پیدا میکنند».
شیما چشمهایش را رو به آسمان میبرد و از ته دلش برای خیری که برای آزادی او بینام و نشان دست به خیر شده است، دعا میکند «اصلا نمیدانستم آزاد میشوم، خدا خیرشان بدهد هم به آن آقای خیر و هم به رئیس و روسا که من را آزاد کردند. نمیدانستم اگر چک پاس نشود، چه عواقبی دارد وگرنه غلط میکردم چک میدادم، دیگر چک نمیدهم، به خانمها بگویید به هیچکس اعتماد نکنند، اول بروند عواقب چک بلامحل را بدانند بعد چک بدهند تا دچار وضع ما نشوند».
مرجان ۴۲ ساله است، اما اگر او را ببینید باورتان نمیشود، چون چهرهاش به زنهای ۶۰ ساله میخورد، حق هم دارد اینقدر شکسته شده باشد، دخترش را دست تنها بدون پدر بزرگ کرده است، وقت عروسیاش که شده هم رفته برای تهیه جهیزیهاش چک داده، آن هم نه یک میلیون و ۱۰ میلیون بلکه ۹۵ میلیون تومان.
«چک دادم برای جهیزیه دخترم، نتوانستم پول را جور کنم، خودم افتادم زندان بماند، عروسی هم با زندانی شدن من بههم خورد. سه سال توی زندان بودم، به هیچ کس و هیچ جایی امید نداشتم به غیر از خدا، فکرش را هم نمیکردم، آزاد شوم، خبر آزادیام را که دادند خیلی خوشحال شدم اما باورم نمیشد. خدا به این خیری که ما را آزاد کرد و رئیس زندان و بقیه رئیسها خیر بدهد که ما را نجات دادند».
مرجان هم موقع خداحافظی از من میخواهد که در گزارشم بنویسم خانمها وقتی پول ندارند و جیبشان خالیست چک ندهند، زیرا چک بلامحل یعنی زندان و زن و مرد همنمیشناسد./ رکنا