شوکه کننده ترین دادخواست طلاق در دادگاه خانواده تهران
زن و شوهری که بعد از این همه سال زندگی پرتنش زرین به بن بست رسیده است وحالا برای جدایی راهی دادگاه خانواده شد
به گزارش منیبان؛ زن و شوهر 45 سال در کنار هم زندگی کردند. زرین و احمد در این سالها هر مشکل و اختلافی بود را پشت سر گذاشتند و به خاطر فرزندان خود سعی کردند در کنار هم با وجود تنش های زیاد زندگی کنند. 45سال زندگی کردند و اجازه ندادند 3 فرزندشان احساس کمبودی در زندگی داشته باشند، اما بعد از این همه سال زندگی پرتنش زرین به بن بست رسیده است وحالا برای جدایی راهی دادگاه خانواده شماره 2ولنجک شده است .
زن نگران وقتی در مقابل قاضی محمدی قرار گرفت، درباره ماجرای زندگی اش گفت: سال 1357 همسرم به اتفاق پدرو مادرش به خواستگاری ام آمدند ازآنجای که پدر شوهرم آدم سرشناسی بود و اولین محضردار ایران به شمار می رفت خانواده ام بدون هیچ تحقیقی جواب مثبت دادند.
این زن که آشفته وپریشانی در چهره اش موج می زد ادامه داد: پس از توافق خانواده ها من با 400 سکه طلای پهلوی به عقد احمد درآمدم وپس از جشن عروسی زندگی مشترکمان شروع شد .
احمد توانست با سکه های طلا و هدایای که در روز عروسی به ما کادو داده بودند ،یک کارخانه کفش ماشینی راه اندازی کند. ابتدا زندگی خوب و آرامی داشتیم ودر آسایش و رفاه کامل زندگی می کردیم.هنوز مدت زیادی از زندگی مشترکمان نگذشته بود که با کمک پدرم توانستیم آن زمان خانه ای درشمال تهران خریداری کنیم .با گذشت یکسال زندگی نخستین فرزند دخترم به دنیا آمد همه چیز خوب پیش می رفت زندگی ما زبان زد اقوام و آشنایان شده بود طوریکه نسبت به زندگیمان حسادت می ورزیدند .
تا اینکه درسال 82 برای دختر بزرگمان خواستگار آمد این درحالی بود که ما صاحب 3 فرزند دختر شده بودیم به یکباره آزار و اذیت های همسرم شروع شد و وقتی از کارخانه باز می گشت خرجی به ما نمی داد و پول ها را زیر گلدان های خانه مخفی می کرد و حتی مرا به باد کتک می گرفت.
از طرفی هم باید برای دخترم جهیزیه تهیه می کردم و چاره ای جز یافتن کار نداشتم ،بنابراین تصمیم گرفتم دانشگاه بروم و ادامه تحصیل بدهم بنابراین با تلاش و پشتکار توانستم در رشته کارشناسی ارشد ادبیات و فلسفه فارغ التحصیل شوم و در مدارس مشغول تدریس شدم. بر سرهمین موضوع اختلاف بین من و همسرم بالا گرفت و او برای فراراز تامین هزینه های زندگی سال 82 به مدت 7 سال خانه را ترک کرد . با سختی فراوان توانستم جهیزیه دخترم را تهیه و او راهی خانه بخت کنم.
این زن تحصیلکرده ادامه داد: خلاصه خانه ای را که پدرم اوایل انقلاب برایم خریده بود از آنجایی که 2 طبقه بود یک طبقه آن را به عنوان کمک خرج اجاره دادم و توانستم پس از پایان تحصیلات عالیه دو دختر دیگرم را نیز سرو سامان بدهم و راهی خانه بخت کنم . سرانجام با وساطت و پادرمیانی دخترانم من و احمد باهم آشتی کردیم او به جای جبران این مدتی که در کنار ما نبود علاوه بر اینکه کارخانه را فروخته و بیکار بود دوباره شروع به ناسزاگویی و فحشای نسبت به من می کرد .
از آنجایی که دامادار هستم به خاطر حفظ آبرو سکوت کردم اما کاربه جای کشید که وی مرا مورد ضرب و شتم قرار می داد. اکنون از ادامه زندگی با این مرد خودخواه و پرخاشگرکه بیمار دوقطبی است خسته شده ام وتقاضای طلاق و دریافت مهریه ام را دارم چرا که او هرگز درحق فرزندانم پدری نکرده است و زمانیکه دخترانم و خودم در اوج سختی نیاز به حمایت او داشتیم، ما را رها کردو به دنبال خوشگذرانی و تفریحش خودش بود. انگار نه انگار که ما 45سال در کنارهم زندگی کردیم.
در این مدت به خاطر فرزندانم هر سختی بود را تحمل کردم، ولی این دعوای آخر بدجوری به دلم مانده و نمی توانم شوهرم را ببخشم.
در ادامه این جلسه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: همسرم با این سن و سال مثل بچه ها میماند. در این سالیانی که باهم زندگی مشترک داشتیم ،همسرم هم بدون اینکه مرا درک کند، مرتب سرم غر می زد. دیگر تحمل رفتارهای او را نداشتم. برای همین دعوای ما بالا گرفت و خانه را ترک کردم . ولی این زن بدون آنکه خجالت بکشد به بدرفتاری با من ادامه می داد .
در پایان قاضی محمدی رئیس شعبه 266 دادگاه خانواده سعی کرد این زوج میانسال را از جدایی منصرف کند. ولی صحبتهایش بی نتیجه ماند. برای همین رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.