۷ روزِ وحشتناک برای ۷ امدادگر کرمانشاهی
پایان ماموریت سِرّی انتقال جسد در سهکل بازرگان
«حیوان سراغش (جسد) نره، به خانوادهش چی بگیم، نریم بالا دوباره بهمن بزنه بهمون، این بچهها دست من امانتن و باید زودتر تموم شه عملیات» این جملات زمزمههای مادامی بود که یک لحظه پویا را در یک هفتهای که عملیات سنگینی به او محول شده بود رها نمیکرد …
به گزارش منیبان، هفتم بهمن ماه، ماموریتی هفت روزه در یکی از قلل سهکل بازرگان آغاز شد؛ پویا و ۶ همنوردش برای انتقال ایرج محمدی، کوهنورد سقوط کرده به کوهستان پرآو و خط رأس بازرگان رفتند. «کوه سهکل» نام سه قله به هم پیوسته از قلل فرعی خط الراس کوهستان پراو و یکی از کوههای سرسخت و فنی رشته کوه بزرگ زاگرس است. پیمایش صحیح از این مسیر فقط برای کوهنوردان و سنگ نوردان حرفهای امکان پذیر است آن هم در هوای خنک که خلاف این موضوع نتیجهاش میشود سقوط از ارتفاع چندین متری و مرگ!
قصه از جایی شروع شد که امدادگر کرمانشاهی ما در اراک بود و دور از محل حادثه؛ ساعت ۱۵:۳۰ روز جمعه تلفن همراهش زنگ میخورد، یکی از کوهنوردان استان کرمانشاه پشت خط است و خبر سقوط یکی از همنوردانشان را در چاه غاری میدهد که مدتهاست با بارش مداوم برف زمستانی به یک تله برفی تبدیل شده و بسیار هم پر اشتهاست، این چاه غار برفی «ایرج محمدی» را بلافاصله پس از سقوط در خود بلعیده و حالا کار سخت و شبانهروزی امدادونجاتِ او باید آغاز شود.
روز اول؛ آسمان اجازه پرواز بالگرد و اعزام هوایی امدادگران را نمیدهد!
«گزارش کامل حادثه رو گرفتم و بلافاصله به معاون امداد استان زنگ زدم» پویا برای شروع ماموریت، حادثه را به هلالاحمر کرمانشاه اطلاع میدهد تا هماهنگیهای لازم صورت گیرد؛ ابتدا جمعبندی تیم ۹ نفره امدادونجات که ۷ نفر ثابت دارد و دو نفر متغیر، سپس جمعآوری تجهیزات موردنیاز و در نهایت حرکت به سوی محل حادثه، مسیر اول اراک به تهران و مسیر دوم تهران به کرمانشاه. طلوع صبح روز شنبه هشتم بهمن ۱۴۰۱؛ در انتظار برای مساعد شدن شرایط جوی برای پرواز بالگرد و اعزام هوایی به محل حادثه هستیم، زمان طلایی برای شروع ماموریت در حال انقضا بود و آسمان اجازه پرواز را نمیداد! به ظهر نرسیده ناگزیر پیمایش زمینی امدادگران را آغاز کردیم و به تیمهای پشتیبان هم فراخوان دادیم، بعد از طی کردن مسیر کوهپیمایی و برفکوبیِ فراوان، حوالی ساعت ۱۵ تیم با تجهیزات تخصصی به دهانه چاهغار رسیدیم.
لحظات مرگآور و پر ریسک داخل چاهغار
«برای روایت اولین مرحله عملیات بعد از رسیدن تیم امدادونجات، فیلمِ صحنهای که این مرحله انجام شده را پخش کردیم تا ببینیم؛ لحظاتی نفسگیر که تماشای آن ضربان قلب بیننده را دچار نوسان میکرد و موجب ترشح آدرنالین بالایی هم میشد.» هر فکر و تصمیمی که برای مرحله به مرحله ماموریتهای امدادونجات انجام میشود باید دقیق و بررسی شده باشد، با مشورت همتیمیهایم تصمیم گرفتم اولین کارگاه را برای سنجش شرایط چاهغار و بررسی زنده یا مُرده بودن مصدوم حادثه ایجاد کنم؛ حدود ۸ متر به داخل چاهی با ارتفاعی نامشخص فرود رفتم، تیم منتظر پیام از چاه بود و من هم در حال واکاوی شرایط، ایرج مُرده بود! باید برمیگشتم بالا و به همتیمیهایم اعلام میکردم که همنوردمان بلافاصله بعد از سقوط جان خود را از دست داده و حالا باید سناریوی انتقال جسد را طرحریزی کنیم.
بحران برای امدادگران در خطرأس بازرگان
غرش آسمان و دگرگونی دوباره شرایط آب و هوایی، امکان ادامه عملیات را غیرممکن کرده بود، از چاه بیرون آمدم و خیلی سریع با کمک اعضای تیم شروع به دپوی تجهیزات و جانمایی پیکر فرد جانباخته کردیم تا ادامه ماموریت به روز بعد موکول شود. چند متری از پیمایشمان روی خط رأس بازرگان به سمت دامنه کوه نگذشته بود که متوجه ایجاد تَرَکی حدودا ۲۵ متری روی برف سنگین زیرپایمان شدیم. بحرانی که حالا جان من و هم تیمیهایم را به خطر انداخته بود؛ اما با وجود شرایط استرسزا و خطرناک، برفی که مانع دیدمان شده بود و ترسِ وحشتناک در دل کوهستان سرد پرآو توانستیم خودمان را به پایین کوه برسانیم و نجات پیدا کنیم.
دومین سانسِت، باز هم بالگرد پرواز نکرد!
روز دوم ماموریت آغاز و سناریو براساس پیمایش هوایی برای رسیدن به محل حادثه طرحریزی شد، ما هفت نفر همچون بومیهای آن منطقه به همراه اطرافیان دور و نزدیک کوهنورد جانباخته در انتظار مساعد شدن هوا و پرواز بالگرد بودیم که بازهم رسیدیم به سانسِت دوم و پیمایش هوایی منتفی شد.
هوا کم کم رو به تاریکی میرفت و همه ما از ادامه عملیات در روز دوم ناامید بودیم تا اینکه سناریوی تازهای را بهعنوان فرمانده عملیات نوشتم؛ «ماموریت سِرّی انتقال جسد آن هم شبانه» و اما چرایی سِرّی و شبانه بودن عملیات! گاهی افراد بومی یا نزدیکان فرد حادثهدیده سعی در کمک به تیم امدادونجات دارند اما غافل از آنکه این میلِ به کمک موجب بروز مشکلات در روند اجرایی عملیات میشود، به همین سبب هم تصمیم گرفتم تا با بررسی شرایط آب و هوایی به تیم فراخوان اعزام شبانه به سوی چاهغار برفی یا محل سقوط ایرج محمدی را بدهم.
از بامداد تا طلوع آفتاب؛ عملیات سِرّی انتقال جسد کلید خورد
تصمیم گرفتم وب سایت بینالمللی آبوهوا را بررسی کنم؛ از نیمهشب تا حوالی ساعت ۱۱ صبح بارشها محدود و شرایط برای ادامه عملیات امکانپذیر بود. برهمین اساس باید به کمک ۶ نفرِ دیگرِ اعضای تیم که همه آنها کوهنوردان حرفهای هستند به شکل کاملا محرمانه و مخفیانه و همچنین با هماهنگی مدیرعامل هلالاحمر استان و مدیر کل بحران استانداری، عازم چاهغار برفی شویم. این تصمیم یعنی همان «انجام عملیات سِرّی انتقال جسد» را فقط برای پیشگیری از بروز هیجان احتمالی ناشی از حضور سایر افراد در محل و مسیر وقوع حادثه گرفتم، در نهایت حدود ساعت سهونیم بامداد پیمایش زمینی آغاز شد و تقریبا ساعت ۷ صبح به محل حادثه رسیدیم. بعد از ایجاد کارگاه و طناب ریزی به داخل چاهغار، عملیات فرود آغاز شد؛ حدود ۴۵ متر که تقریبا مساوی با ۱۵ طبقه ساختمان است مسافتی بود که به داخل چاه رفتیم تا بتوانیم جسد را از محل سقوطش خارج کنیم.
مثلث نجات بر تَن جسد پوشانده شد
روند سناریو موفقیت آمیز پیش رفت و توانستیم در گام اول سفره نجات یا همان مثلث نجات را بر تَن جسد بپوشانیم. حالا طناب ریزی نجاتگر و انتقال مرحوم محمدی انجام و عملیات بالاکشی هم آغاز شده؛ یک نفر صعود با جسد را شروع میکند تا بین مسیر به سنگ یا کلوخی گیر نکند، یا در صورت گیر کردن بتواند مسیر بالاکشی آن را هموار کند. ساعت ۹ صبح و دگرگونی دوباره آسمان؛ شرایط جوی به هم ریخته و شدت بارشها به قدری افزایش یافته که اگر قرار باشد لحظهای بدون عینک به روبهرو نگاه کنیم دانههای برف با سرعت بالایی به چشم برخورد میکند و به آن صدمه میزند، اما در نهایت تلاش طاقتفرسایی که داشتیم نتیجه داد و بالاخره پیکر ایرج محمدی از چاهغار خارج شد.
گردهسنگیِ برفی که پناه امدادگران شد
با توجه به قرار قبلی با مدیرعامل هلالاحمر استان مبنی بر اعلام نتیجه عملیات به خانواده فرد حادثهدیده برای انجام فرآیند قانونیاش، با آقای محمدی تماس گرفتم و نتیجه ماموریتمان را اعلام کردم. اما هنوز عملیات تمام نشده و مرحله انتقال جسد به پایین کوه ادامه دارد. طبق هماهنگیهای قبلی به ۲۰ نفر از امدادگران و کوهنوردان حرفهای فراخوان داده بودیم تا برای انتقال پیکر مرحوم محمدی به داخل منطقه اعزام شوند. کار سخت بود؛ جسد بسکت شد اما امکان کشیدن آن روی سنگ وجود نداشت، باید راهحل بهتری انتخاب میکردم که در حینِ همین مشورت و برنامهریزی برای ادامه عملیات، به طور ناگهانی بهمنی ریزش و چندین متر ما و جسد را جابهجا کرد، خوشبختانه کسی آسیب ندید و به شکل معجزهآسایی در کنار یک گردهسنگی کشیده و مستقر شدیم.
«دفن برفی و موقتی جسد» بهترین راهحل در مرحله دوم عملیات
بعد از ریزش بهمن و خطری که از بیخ گوش ما هفت نفر گذشت اولویت را بر نجاتِ امدادگران قرار دادم، به همین دلیل هم قبلا از بازگشت به پایین کوه، به کمک اعضای تیم جسد را موقتا زیر برف دفن کردیم تا پس از مساعد شدن دوباره شرایط آبوهوایی عملیاتِ انتقال را از سر بگیریم. باید تقریبا ۲-۳ روزی صبر میکردیم تا اصطلاحا هوای کوهستان صاعقه شود، یعنی با قطع بارشها و تابش دوباره آفتاب، برفها هم ثابت شوند. در واقع تنها در صورت محقق شدن چنین شرایط جوی بود که از سرگیری عملیات انتقال جسد هم امکانپذیر میشد.
و اما پرواز موفق بالگرد و انتقال جسدی که زیر برف سالم مانده بود
روز جمعه؛ دوباره درخواست بالگرد دادیم که بازهم منتفی شد، اما بالاخره روز شنبه آسمان اجازه پرواز بالگرد را داد و توانستیم با وجود خطراتی که تهدیدمان میکرد با پیمایش هوایی به محل دفن موقتی جسد برسیم. نکته قابل تاملی که همه ما را در این مرحله شگفتزده کرد سالم ماندن جسد مدفون زیر برف بود؛ برای خارج کردن جسد از زیر برفِ یک متر و نیمی تنها ۳۰ سانتیمتر بیل زدیم که این موضوع، احتمالات زیادی را پیش روی من و هم تیمیهایم میگذاشت. یکی از این احتمالات وجود ردپای حیوانات وحشی و احتمال حمله به جسد بود که خوشبختانه با حضور به موقع خود در محل دفن جسد، از این اتفاق جلوگیری و عملیات انتقال را با موفقیت به پایان رساندیم.
ترسناکترین عملیاتی بود که در طول ۱۲ سال امدادگر بودنم تجربه کردم
«پویا آزادانیپور» جوان ۳۳ سالهی کرمانشاهی که حدودا ۱۲ سالی است وارد هلالاحمر شده و در نقش امدادگری فعالیت میکند، کوهنوردی را حرفهای از کودکی آموخته و انجام میدهد. اما این قصهای که از زبان او روایت شد برایش سختترین و ترسناکترین عملیات در طول دوران امدادگریاش بوده؛ عملیاتی که یک هفته شبانهروز خواب را از او گرفته بوده و شدیدترین استرس زندگیاش را تجربه کرده است. وقتی ماجرا را روایت میکرد بین هرچند جملهای که میگفت نفس عمیقی میکشید تا استرس باقیمانده از عملیات را از خود دور کند. لابلای حرفهایش هم از نگرانیهایی که برای سایر اعضای تیم داشت بیشتر میگفت، «فرهاد شاهینی، سجاد شاهینی، بهرام کربلایی، حسام رحیمی، فرشید میری، علی پیری، یاسر قلندری، بهنام مهدوی» همراهانِ کوهنورد و حرفهای او بودند که فداکارانه با روحیه همتیمیِ فوقالعاده در این عملیات به کمک پویا آمدند.