“آرتیستی که امدادگر شد”
مظاهر حسنیپور برنده نقش اول فیلم زندگی خودش است
نویسنده این گزارش روایتگر داستان زندگی «مظاهر حسنیپور» هنرمند و خبرنگاری است که دو دهه از عمرش را به نجات و امدادگری اختصاص داده …
به گزارش منیبان، راستش رو بخواهید این روزها چند شغله بودن صرفا برای کسب درآمد و گذران زندگی تعریف میشود، وقتی یک نفر تمام وقت کار میکند و فرصت سر خاراندن ندارد یعنی شبانهروز در تلاش است پول روی پول بگذارد تا خرج زندگیاش را تامین کند، سبکی جدید که در زندگی همه ما نهادینه شده؛ اما خب قسمت عجیب ماجرا کار کردن شبانهروزی در راه رضای خدا و بدون دریافت یک ریال از کارفرماست که «مظاهر حسنیپور» جوان اهل سنندج آن را شیوه زندگیاش قرار داده و به جای پول روی پول گذاشتن، دعای خیر مردم را بدرقه راهش کرده و از برکت همین دعاها گذران زندگی میکند.
کمی از این جوان سنندجی بدانیم؛ نامش مظاهر است و ۳۸ ساله، از سال ۱۳۸۰ به هلال احمر آمده و کمی بعدتر به عنوان امدادگر همکار به صورت پارهوقت در بخش اداری فعالیتش را ادامه داد. بعد از ۲۰ سال هنوز داوطلب است و البته جزو با تجربههای هلال احمر در جوانی؛ مظاهر هم امدادگر بوده، هم عضو جوان و هم عضو داوطلب فعال ...
"۷ صبح" قرار بیداریشان است در پایگاه گنجی برای شروع یک روز امدادی
«صدها نفر در برف و کولاک گرفتار شدند، نجاتگران یک مادر باردار گرفتار در برف را نجات دادند، آمادهباش هلالاحمر در برف و کولاک و ...» همه این اخبار مربوط به مهمترین مأموریتهای مظاهر حسنپور است؛ به گفته مظاهر و دیگر دوستان امدادگرش که در پایگاه امداد جادهای گنجی (۱۸ کیلومتری قروه به دهگلان در شهر سنندج) کشیک هستند، برف و ماجراهای امدادیاش در زمستان گاهی لحظههایشان را تلخ میکند و گاهی هم فقط خبری میشود برای نشر در خبرگزاریها. پایگاه گنجی پنج نفر کشیک دارد که سه نفر از آنها امدادگر و دو نفر دیگر راننده هستند، قرار بیداریشان ۷ صبح است با نگاه به آسمان وهواشناسی برای برنامهریزی یک روز امدادی، یعنی اگر آسمان برفی و زمین لغزنده باشد تجهیزات و پوشاک تخصصیتر را از کمدها بیرون میکشند و دل به جاده و کمک به مردم میزنند ...
امدادگر کُرد زبان ما و قصههای برفی او
مظاهر وقتی شروع به صحبت میکند، یک لهجه با زبان کردی به گوش میخورد البته نه به غلظت بازیگران سریال «نون.خ» اما با همان اصالت کردی برایمان تعریف میکند. از شکل وشماتیک ماموریتهایش میگوید؛ «گاهی دو دست لباس امدادی بر تَن میکنیم و به پایگاه میرویم اما این نوع لباس پوشیدن دلیل بر بی کیفیتی پوشاکها نیست، بلکه کاملا هدفمند و برنامهریزی شده برای مسافران جادهای این نوع پوشش انجام میشود. حالا ماجرا چیست؟ خیلی وقت ها حادثه رخ می دهد و طبیعتا سوانح غیر قابل پیش بینی است و در سرمای سوزناک فرد حادثه دیده نیاز به پوشاک گرم دارد و باید در لحظه و در همان شرایط حادثه لباس خود را به او بدهیم، به همین دلیل در عملیاتها دو دست لباس همراهمان میبریم.»
کورسوی امید در دل روستا
یکی از همین روزهای امدادی و سوزناک بود که باز هم غرش آسمان، پهنههای زاگرس بی انتها را سفیدپوش و دانههای سفید رنگش را فرش زمین کرد تا مانع از حرکت عادی و روان مسافران و خودروهایشان شود؛ نیمهشبی از همین روزها گزارش حادثهای از سوی مردم به ندای امداد هلالاحمر سنندج اعلام شد مبنی بر اینکه زن و مردی همراه با کودک خردسالشان به درهای در ۶ کیلومتری پایگاه امداد جادهای گنجی سقوط کردهاند. طبق روال همیشگی امدادگر جوان قصهی ما همراه با هم شیفتیهایش دو دست لباس پوشیده و سایر تجهیزات امدادی را در اتومبیل گذاشته و به سرعت خود را به محل حادثه رساندند اما اثری از حادثهدیدگان نبود، ساعت ها جستوجوی امدادگران ادامه پیدا کرد اما به جز یک پژوی واژگون شدهی بدون سرنشین، هیچ نشانی از حادثهدیدگان در محل حادثه پیدا نشد. «تلاش بیشتر در این هوای تاریک و مهآلود به جز از بین رفتن انرژی و توانمان هیچ نتیجه دیگری ندارد پس باید از مرکز استعلام ادامه یا پایان عملیات را بگیریم» مظاهر داشت با صدای بلند فکر میکرد تا تصمیم بگیرد، اما قبل از تماس با مرکز ناخودآگاه و به طور اتفاقی چشمش به نورهایی در چند کیلومتری محل حادثه خورد که انگاری چند نفر قصد فهماندن موضوعی را به آنها داشتند، چند قدمی به سمت نور رفت و متوجه شد که روستاییان آن منطقه درخواست کمک از آنها را دارند. طبق گفته اهالی بومی آن منطقه سرنشینان پژوی واژگون شده با کمک چند نفر از روستاییان در یک خانه اسکان داده شدهاند، ولی مادر خانواده باردار است و شرایط وخیمی هم دارد؛ استارت عملیات اصلی نجات زده شد و اعضای گروه به سرعت خود را به حادثهدیدگان رسانده و امدادرسانی را آغاز کردند. شرایط سختی بود؛ زن مصدوم ۷ ماهه باردار بود و فرزند خردسالش هم بهانه مادر را میگرفت. هر جوری که میشد امدادگران در سخت ترین شرایط برفی بودن جاده و تاریکی نیمه های شب بالاخره توانستند این خانواده را به نزدیک ترین مرکز امدادی برساندند و مانع از رخ دادن اتفاقات ناگوار احتمالی شوند.
معجزه رفیق در جاده سنندج به تهران
«تا حالا شده امدادگر یکی از نزدیکان خود در حوادث باشید؟» معمولا این سوال از راوی های قصههای امدادی پرسیده میشود و در بیشتر مواقع نیز پاسخ مثبت است. مرد جوان قصه ما هم پاسخش به این سوال مثبت بود؛ او تعریف میکند که در یکی از ماموریتهای امدادیاش مربوط به تصادف تریلی و یک پژو ۲۰۶، دوست صمیمیاش به طور معجزهآسایی از مرگ نجات یافته است. مظاهر روایت میکند: «چند سال پیش حوالی ساعت سه بامداد یک دستگاه تریلی پنج تُن در مسیر سنندج به تهران هنگام دور زدن به شدت با خودروی روبهرویی تصادف میکند، تقریبا پژو لِه شده بود وسرنشینش هم به بدترین شکل ممکن میان آهنپارهها گرفتار بود به نحوی که اصلا هویت قابل تشخیصی نداشت، چندساعتی با دیگر امدادگران حاضر در صحنه برای نجات مصدوم تلاش کردیم تا توانستیم او را از داخل اتومبیل رها کنیم، تازه خیالم از این عملیات هم راحت شده بود که ناخودآگاه گفتم «وای سعید تویی؟ خداروشکر که سالمی» یعنی چند لحظه بعد از پایان عملیات مصدوم را ایستاده و سالم بدون هیچ جای زخمی روبهرویم دیدم و متوجه شدم رفیقم را از یک حادثه وحشتناک نجات دادم، شاید اگر قبل از شروع عملیات میدانستم صمیمیترین دوستم گرفتار شده نمیتوانستم به خوبی کمکش کنم اما در حالت کلی فرقی ندارد فرد حادثه دیده کیست و چه هویتی دارد، ماموریت من فقط نجات است و بس.»
تلنگر حادثه
گاهی سخت ترین لحظههای ماموران آماده به خدمت امدادی و عملیاتی برای خانوادههای آنها رقم میخورد، هر روزی که از خانه خارج می شوند تا برای رفتن به دل حادثه برنامه ریزی کنند قبل از اینکه برای همان فرد سخت باشد برای خانوادهی او سخت است، دل نگرانیها و اضطراب های مادرانه و گاهی هم عاشقانه همیشه پس زمینه زندگی یک امدادگر است، وقتی هم که حادثه برای نزدیکان همان امدادگر رخ می دهد تلنگری است تا به امدادرسانی برنامه ریزی نشده هم فکر بکند،کما اینکه بزرگان امدادونجات و مربیان، مدام تاکید بر خود امدادی دارند، به این معنی که حوادث برای همه است و حتی امدادگران هم علاوه بر دگر امدادی باید تمرین خود امدادی داشته باشند. این تصادف و حادثه برای دوست صمیمی مظاهر هم تلنگری به او زد تا برای اتفاقات احتمالی برای خود و عزیزانش هم آمادگی لازم را کسب کند.
تجهیزات خوب و هماهنگی بین بخشی دستگاهها بی نظیر است
در استان کردستان به واسطه مدیریت خوب کمتر پیش میآید تا امدادگری از نبود یا ضعف تجهیزات گلایه کند، هماهنگی و تعامل خوب بین بخشی هم میان دستگاههای امدادی نظیر راهداری، اورژانس با هلال احمر هم نتیجه همین مدیریت موفق است که ثمربخشی آنها منجر به ارائه خدمت بهتر و بیشتر به هموطنان میشود. مظاهر حسنی پور امدادگر پایگاه جادهای گنجی شهرستان قروه هم در تایید این موضوع به خاطراتش رجوع میکند و میگوید چندی پیش حادثهای در یک جاده برفی به ما اعلام شد و به سرعت عازم محل حادثه شدیم اما شرایط برای تردد آمبولانس و خودرو مساعد نبود که بلافاصله طبق هماهنگی با راهداری مسیر برای عبور از جاده و رسیدن به مصدوم هموار شد و توانستیم جان یک نفر را نجات دهیم. خیلی مواقع هم آتش نشانی و فوریتهای پزشکی به کمک ما میآیند، حتی برخی از نیروهای فوریت پزشکی، مدرسان و مربیان نیروهای عملیاتی و امدادی در سایر دستگاهها هستند که همین موضوعات موجب می شود امدادگران پر توانتر و آمادهتر به ارائه خدمت بپردازند.
و اما قصه امدادونجاتی که مظاهر را آرتیست تئاترکرد ...
مظاهر حسنیپور همیشه داوطلب بوده؛ غیر از امدادگری خبرنگاری هم میکند و نقش پر رنگش را در متنوع ترین فعالیتهای اجتماعی او میتوانیم ببنیم، مثل خدمت در بهزیستی در حوزه آموزش مهارتهای زندگی، پیشگیری از اعتیاد، مشاوره پیش از ازدواج و ... که همه و همه داوطلبانه است. آرتیست کُرد زبان ما از همان سال ۱۳۸۰ که امدادگری را شروع کرد شَمِ بازیگریاش هم گل کرد، به گفته خودش همان سالها در یک مقطع زمانی وقتی برای آموزش به کلاسهای امدادی مراجعه میکرد، کلاس دیگری در همان محل برای آموزش بازیگری و تئاتر هم برگزار میشد که اتفاقا جزو علاقهمندیهای او هم بود و در نهایت شرکت در کلاسهای بازیگری و امدادگری را همزمان ادامه داد و شد آرتیست تئاتر؛ هنرمندی که الان نقش برتر زندگی خود و خانوادهاش است. مظاهر امدادگری و بازیگری را در هم تنیده میبیند، حتی قصه یکی از تئاترهایی که خودش نویسندگی، کارگردانی و بازیگریاش را کرده مربوط به هلال احمر بوده ودر جشنواره ندای مهر سال ۱۳۸۵ به شکل پر رنگی اجرا شده است ...
القصه؛ همان جمله کلیشهای که داوطلبی و خدمت به مردم آن هم از جنس هلالاحمر همهاش عشق است و ایثار ...