این دختر بعد 18 سال بزرگ شدن توسط حیوانات وحشی با سر و وضعی ترسناک پیدا شد/ عکس

زندگی در میان حیوانات وحشی و خطرناک جنگل یا حتی بودن در میان آنها و زندگی کردن به شیوه حیوانات، حرف زدن به زبان آنها و... همه آن چیزهایی است که کودکان جنگل می‌آموزند.

این دختر بعد 18 سال بزرگ شدن توسط حیوانات وحشی با سر و وضعی ترسناک پیدا شد/ عکس
پیشنهاد ویژه

به گزارش منیبان به نقل از همشهری آنلاین، به نظر شما آیا زندگی در جنگل همان‌طور که در داستان پسر جنگل گفته شده بود، آسان و لذت‌بخش است؟ اگر فکر می‌کنید که زندگی و بزرگ شدن نزد حیوانات بدون اینکه به انسان آسیبی برسانند، تنها یک داستان است و نمی‌تواند حقیقت داشته باشد، حتما ماجرای این کودکان را که در دنیای وحش رشد کرده‌اند و با آداب و رسوم انسانی غریبه‌اند بخوانید.

آنها حیواناتی را که در میانشان زندگی کرده‌اند، به عنوان خانواده خود قبول دارند. این کودکان نه‌تنها نمی‌توانند صحبت کنند بلکه از نعمت خندیدن و گریه کردن نیز محرومند. تحقیقات نشان داده است که در بیشتر موارد این کودکان عمر کوتاهی دارند که دلیل آن می‌تواند خوردن غذای ناسالم و نداشتن بهداشت باشد. همچنین آنها تمایلی به زندگی با انسان‌ها ندارند و در اولین فرصت دوباره به جنگل فرار می‌کنند.

ثیث

روچام پنگینگ- دختری که تا به حال موضوع خبرهای بسیاری از خبرگزاری‌ها بوده است- ۱۸ سال از عمر خود را در جنگل‌های شمال شرق کامبوج در نزدیکی تایلند و در کنار حیوانات گذرانده است. تا قبل از گم شدن پنگینگ، آنها خانواده‌ای شاد و خوشبخت بودند که در دهکده‌ای نزدیک جنگل زندگی می‌کردند اما آنها هیچ‌گاه فکر نمی‌کردند که زندگی در کنار جنگل می‌تواند زندگیشان را به شکلی عجیب دگرگون کند.

در سیزدهم ژانویه ۲۰۰۷ اهالی روستای راتاناکری که در حدود ۳۵۰ کیلومتری شمال شرق پنوم پن- پایتخت کامبوج- قرار دارد، به پلیس منطقه گزارش دادند که انسانی عجیب و غریب در حالی که لباس‌هایی پاره به تن دارد، چند روزی است که از خانه‌هایشان غذا می‌دزدد ولی قبل از اینکه پلیس بخواهد اقدامی انجام دهد، یکی از روستاییان که روچام غذای ناهارش را خورده بود، او را گرفته و تحویل پلیس داده.

به خاطر اینکه پنگینگ مدت زیادی از عمر خود را با حیوانات و به دور از مردم گذرانده بود، تکلم را فراموش کرده و دیگر قادر به صحبت کردن نبود. همین امر باعث شده بود تا پلیس در ارتباط برقرار کردن با او دچار مشکل شود و نتواند هویت او را تشخیص دهد.

چند روز گذشت و تحقیقات پلیس به جایی نرسید تا اینکه خبر در روستاهای اطراف منتشر شد. در این زمان بود که مردی ۴۵ ساله به نام سال لوئو که خود مأمور پلیس بود و در یکی از روستاهای اطراف سکونت داشت، مدعی شد که مشخصات این دختر با فرزند آنها که حدود ۱۸ سال پیش در جنگل مفقود شده است مطابقت دارد.

مأموران پلیس برای فهمیدن راز این دختر جنگلی از ادعای تنها کسانی که می‌گفتند او را می‌شناسند به سادگی نگذشتند و برای تحقیقات بیشتر از همسر سال لوئو به نام راچام سوی نیز خواستند تا به اداره پلیس بیاید و در صورت لزوم تست دی‌ان‌ای انجام دهد. اما به محض ورود راچام سوی همه از دیدن این همه شباهت بین این زن و دختر جنگل متحیر شدند و همین شباهت باعث شد تا از آنها تست گرفته نشود.

قبل از پیدا شدن خانواده دختر، پلیس‌ها قصد داشتند او را در قفسی گذاشته و در تمام روستاهای اطراف بگردانند تا شاید کسی او را بشناسد. پدر پنگینگ می‌گوید: «خدا را شکر می‌کنم که قبل از انداختن دخترم به داخل قفس و ما از موضوع اطلاع پیدا کردیم و او را به خانه بازگرداندیم.»

بازگشت به آغوش خانواده 

زمانی که دختر جنگلی نزد خانواده‌اش باز می‌گشت، همه آنها با ناباوری از بازگشت او اشک شادی می‌ریختند و نمی‌دانستند که این دختر دیگر مانند گذشته نیست و می‌تواند برایشان مشکلات بزرگی به وجود آورد. سال‌ها دوری از انسان‌ها و زندگی با حیوانات خلق و خوی این دختر را وحشی ساخته بود ولی خانواده او امیدوار بودند بتوانند دوباره صحبت کردن و زندگی به طریقه انسان‌ها را به او بیاموزند و به همین دلیل از بردن روچام به بیمارستان برای تحقیقات جلوگیری کردند.

سال لوئو گم شدن دختر خود را این‌گونه شرح داد: «یک روز همراه با روچام و خواهر کوچکش برای چراندن گاوها به جنگل رفته بودیم. او در آن زمان تنها هشت سال داشت و در کنار من مشغول دویدن و بازی کردن بود. یک لحظه از او غافل شدم و وقتی به خود آمدم، دیدم که دخترم آنجا نیست. من او را گم کرده بودم و تلاش برای یافتنش هم بی‌نتیجه بود. به سرعت به روستا بازگشتم و عده‌ای را برای کمک همراه خود بردم اما گویا هر چه می‌گشتیم، کمتر می‌یافتیم. به گمان اینکه حتما او توسط حیوانات وحشی شکار شده و به لانه آنها برده شده است به خانه برگشتم.

در تمام این سال‌ها من خودم را مسبب گم شدن و از دست دادن دخترمان می‌دانستم.» وقتی که خبرنگاران روزنامه گاردین برای گرفتن گزارش به روستای آنها آمدند، پنگینگ با دیدن آن همه خبرنگار و دوربین‌هایشان بسیار ترسیده بود و از آنها فرار می‌کرد. در ابتدا مادرش نمی‌گذاشت تا از او فیلم بگیرند، زیرا فکر می‌کرد که ممکن است با این کار او را عصبی کنند و پا به فرار بگذارد اما کم‌کم پنگینگ آرام شد و دیگر نمی‌ترسید اما همچنان پشت خانواده‌اش پنهان می‌شد.

خبرنگاران از یک روز زندگی او فیلم گرفتند. در موقع غذا پنگینگ نمی‌توانست با قاشق غذا بخورد، حتی نمی‌توانست آن را در دست بگیرد و به همین خاطر با دست غذا می‌خورد و بیشتر از اینکه بخواهد غذا را در دهانش بگذارد، روی خودش می‌ریخت.  

یک هفته بعد

تنها یک هفته بعد پنگینگ بسیاری از کارهای شخصی را یاد گرفته بود و خانواده‌اش از این بابت بسیار خوشحال بودند. همچنین او سه کلمه پدر، مادر و دل‌درد را نیز می‌توانست بگوید. او به زبانی خاص صحبت می‌کرد و تنها چیزی که خیلی او را خوشحال می‌کرد و لبخند به لبش می‌نشاند، بازی با چند حیوان عروسکی و یک آینه بود.

ماجرای باورنکردنی کودکانی که در میان حیوانات رشد کردند | تصویر پسری که در غار گرگ‌ها زیست و شبیه آنها شد

   روچام 18 سال از زندگی‌خود را در جنگل و با حیوانات وحشی گذرانده است

پنگینگ وقتی تشنه یا گرسنه می‌شد، به دهانش اشاره می‌کرد اما هنوز به جای راه رفتن روی دو پا، ترجیح می‌داد خود را روی زمین بکشد یا روی چهاردست و پا راه برود. همچنین هنوز در هنگام عصبانیت فریاد می‌کشید. خانواده پنگینگ لحظه‌ای او را از نظر دور نمی‌کردند تا دوباره به جنگل نگریزد اما تمام تلاش‌ها بی‌نتیجه بود.

بازگشت به جنگل 

در فوریه سال ۲۰۰۸ خبری از بازگشت این دختر به جنگل منتشر شد که خانواده‌اش نیز این خبر را تایید کردند اما تنها چند روز بعد دوباره پنگینگ به خانه بازگشت. در گزارش بعدی که گاردین در جولای ۲۰۰۸ از او به چاپ رساند، این‌چنین آمده بود: «پنگینگ دیگر می‌تواند به تنهایی غذا بخورد و لباس‌های خود را عوض کند. حرف زدن او نیز تا حدی بهتر شده و منظور او قابل فهم است.

او حتی توانسته خود را با دیگران وفق داده و با خواهرزاده و برادرزاده‌هایش بازی کند اما تمام این موضوعات چیزی نیستند که اندیشه فرار را از سر پنگینگ دور کنند.» در بیست و پنجم می‌۲۰۱۰، پنگینگ به بهانه حمام کردن از خانه خارج شد و بازنگشت. در اوایل ماه ژوئن همسایه‌ها او را در ۱۰۰ متری خانه در حالی که در گوشه‌ای نشسته و گریه می‌کرد یافتند.

داستان او باورنکردنی بود، زیرا او از آن مکان جایی نرفته بود و چون راه خانه را گم کرده بود، مجبور شد ۱۱ روز را در آنجا سپری کند بلکه کسی رد شود و او را ببیند. اما تنها چند روز بعد او دوباره به جنگل گریخت و این بار دیگر کسی نتوانست او را پیدا کند.  


ت ت
کدخبر: 225492 تاریخ انتشار
در رسانه های دیگر بخوانید
ارسال نظر

پربیننده‌ترین