ماجرای دردناک عاشق و معشوق که بعد 70 سال به هم رسیدند!+عکس
شاید باور این موضوع برای شما بسیار عجیب و غیر قابل باور باشد اما یک عاشق و معشوق به شکلی باورنکردنی پس از 7 سال به یکدیگر رسیدند.
به گزارش منیبان؛ یک سرباز ارتش در طول جنگ جهانی دوم مجبور شد که سفری دور و دراز از ویرجینیا به استرالیا داشته باشد و همین باعث شد از کسی که دوستش دارد، سال ها دور بماند. البته که اکنون و بعد از گذشت سالها، با ارتباط آنلاین توانسته است دوباره او را ملاقات کند اما این دوری بیش از حد تصور بود،
حدود 70 سال پیش ، "نروود توماس" 93 ساله برای اولین بار با جویس دورانت موریس 88 ساله ملاقات کرد؛ عشقی که از یک نگاه شروع شد و مدت زمان طولانی دوام آورد. داستان این زوج عاشق از بهار سال 1944 در لندن شروع شد. این دو نفر چندین ماه با یکدیگر در ارتباط بودند اما زمانی که توماس مجبور شد برای جنگ کشورش را ترک کند، از هم دور افتادند.
آن زمان این دو تصمیم گرفته بودند در روز عشق در کنار یکدیگر باشند و ازدواج کنند اما تقریباً 70 سال سپری شد و تمام این مدت آن ها بی خبر و جدا از هم زندگی کردند. هر دو با افراد دیگری ازدواج کردند اما "موریس" بعد از مدتی طلاق گرفت و همسر توماس هم چند سال بعد از دنیا رفت.
بعد از 70 سال بعد از مدت ها این دو با هم ملاقات کردند آن هم بعد از یافتن همدیگر در فضای مجازی. آنها همدیگر را در فضای مجازی توسط پسر توماس پیدا کردند و از طریق اسکایپ و تماس تلفنی با هم ارتباط گرفتند. برایشان همه چیز غیرقابل باور بود ولی حقیقت داشت و آنها بعد این همه سال دوباره همدیگر را پیدا کرده بودند.
بعد از تماس های اینترنتی بالاخره قرار ملاقات گذاشته شد، هر دوی آن ها مطمئن بودند که هنوز هم احساسات قوی بینشان وجود دارد به همین دلیل تصمیم گرفتند که دوباره یکدیگر را ملاقات کنند.
شاید بتوان گفت عاشقانه ترین لحظه تاریخ، زمانی بود که این دو بعد از سال های بسیار زیاد یکدیگر را ملاقات کردند. وقتی که همدیگر را دیدند، نمی توانستند حرف بزنند و فقط توانستند به هم نگاه کنند و اشک شوق بریزند و این قشنگ ترین لحظه ای بود که در زندگی این دو نفر اتفاق افتاد و باعث شد که تصویر و ویدیوی آن ها در صفحات مجازی بازدید بسیار زیادی داشته باشد.
توماس در این باره گفت :" وقتی که او من را تامی صدا می زند، سرشار از احساسات مثبت می شوم. در تمام لحظات زندگی ام، او گوشه ای از ذهنم بود و همیشه برای من به عنوان یک خاطره خوشایند یاد می شد و احساس می کردم دلیل این که نمی توانم فراموشش کنم، این است که او هم به من فکر می کند.