فرار داماد از دست عروس تهرانی!
زن جوان که تنها 60 روز از آغاز زندگی مشترکش نمی گذشت با حضور در دادگاه از ترک زندگی از سوی داماد جوان خبر داد.
به گزارش منیبان؛ «به دخترم گفته بودم که این پسر به درد تو نمی خورد و با او زندگی خوبی نخواهی داشت اما انگار گوشش بدهکار نبود و می گفت:تصمیمش را گرفته و کامران را می شناسد.»
پدر همزمان با گفتن این حرف ها نگاهی هم به دخترش انداخت و یکباره گفت:ولی چه کنم جناب قاضی که جگرگوشه ام است و می خواهم کمکمان کنید.
قاضی شعبه 268 دادگاه خانواده ونک در حالی که مشغول بررسی اوراق پرونده پیش رویش بود، سرش را بالا آورد و از زن جوان خواست تا از مشکلات بگوید.
الهه- 26 ساله– در حالی که بغض راه گلویش را بسته بود در تأیید حرف پدرش گفت:«خودم خواستم با کامران ازدواج کنم اما نمی دانستم او به یکباره تغییر می کند و زندگی ام زیر و رو می شود. ما طی 2 سال دوستی خیلی خوشبخت بودیم، حتی همه دوستانمان حسرت رابطه ما را داشتند و می گفتند اگر ازدواج کنیم زندگی خوبی خواهیم داشت. اما همه روزهای خوبم فقط در همان دوران آشنایی بود و 2 ماه بعد از عروسی همه چیز تغییر کرد.
الهه با تأسف ادامه داد:البته خودم هم اشتباه کردم جناب قاضی چرا که هیچ وقت به محل کارش نرفتم و فقط به حرف هایی که می زد اعتماد کردم. از آنجا که آشنایی ما از طریق دوست های مشترکمان بود به او اعتماد داشتم و ابداً فکر نمی کردم به من دروغ بگوید و اگر هم چنین قصدی داشته باشد بخاطر وجود دوستان مشترکمان نمی تواند از من چیزی را پنهان کند.
اما همیشه همه ما می دیدیم که با موتور به ارگان های دولتی می رود و کارهایش را انجام می دهد. او هر بار خودش را کارمند مراکز حساس معرفی می کرد و می گفت:نباید از کارش اطلاعاتی دهد و این ها همه محرمانه است. از آنجایی هم که من به او دلبسته شده بودم پیگیر نبودم و همین بی توجهی ام باعث شد در زندگی برایم مشکل ایجاد کند. حتی اصرار خانواده ام هم بی فایده بود و در پاسخ سؤالاتشان که درباره کار او را می پرسیدند می گفتم من اطلاع دارم و همین کافی است. اما…زن جوان با گفتن این حرف ها سرش را به نشانه سرشکستگی پایین انداخته و به آرامی اشک می ریزد و…
در ادامه پدر برآشفته اش می گوید:اوایل که دامادم به دیدنمان می آمد برخورد و رفتار خیلی مناسبی داشت اما به مرور حتی زمانی که من به خانه شان می رفتم رفتارهای ناشایستی از او سر می زد و بهانه گیری هایش شروع شده بود و می گفت:همسرش را نمی خواهد. حتی دلیل قانع کننده ای هم برایمان نمی آورد تا اگر مشکلی دارد آن را حل کنیم و از مشاور کمک بگیریم.
الهه که انگار حالا کمی بهتر شده بود در ادامه حرف های پدر گفت:خودم هم هنوز نمی دانم چه شد و اختلافمان از کجا آغاز شد که او خانه را ترک کرد و به خانه پدرش رفت. انگار نمی توانست مسئولیت زندگی را بر عهده بگیرد. چرا که تمام هزینه عروسی و رهن خانه را نیز پدر شوهرم پرداخت کرده بود و کامران نیز دو ماه بعد از عروسی خانه نشین شد و گفت:از کار اخراجش کردند و درآمدی ندارد!
حالا می خواهم مهریه 110 سکه طلا را به اجرا بگذارم شاید او به خودش بیاید و متوجه شود که زندگی مشترک را شروع کرده ایم و وظیفه اش فراهم کردن احتیاجات زندگی مان است. گرچه او از وقتی فهمیده است چند بار تهدیدم کرده که پیام هایش نیز موجود است. قاضی شعبه 268 دادگاه ونک با شنیدن اظهارات این زن جوان رسیدگی به پرونده را در دستور کار خویش قرار داد.