چرا شادبودن را بلد نیستیم؟
شادی به عادتی پیوسته و مداوم تبدیل نشده و چون شادیکردن به شکلی مستمر تکرار نمیشود، قالب نهادین هم پیدا نکرده و بر این اساس برخی در جامعه ما عمدتا با شادی میانهای ندارند و چهبسا که شادی و خنده را که نشانه شادی است، مظهر سبکی و سبکسری میپندارند، نشانی از آدمی که عمقی ندارد، سطحی است، آدمی که تلخیها و غمها را نمیبیند. این مسئله نیز از کسبنکردن مهارت شادمانی سرچشمه میگیرد.
به گزارش منیبان، روزنامه رسالت نوشت: «زندگی در گسترهای از رنج و شادی تعریف میشود و در این میان جریانات فکری و اجتماعی بر توجه روزافزون به مسئله شادکامی تأکید دارند و آن را لازمه زیست بهتر و توسعه و شتاب بیشتر میدانند. معمولا در گزارشهای سالانه شادترین کشورهای جهان، نام ایران در رتبههای انتهایی قرار میگیرد. برای مثال سال ۲۰۲۰ جایگاه ۱۱۸ را به خود اختصاص داد. گر چه مطابق پیمایشهای داخلی، میزان شادی ایرانیها در سطح متوسط به بالا ارزیابی شده است اما به هر شکل سنجههای پیمایش متفاوت است و هدف ما بررسی رتبه شادمانی ایرانیها نیست، مقصود یافتن پاسخی برای این پرسش است که «چرا شادبودن را بلد نیستیم؟» شاید تصور غالب عموم مردم این باشد که تنشها و اضطرابها و مشکلات اقتصادی، فرصت شادیکردن را از آنان سلب کرده؛ موضوعی که مورد پذیرش جامعهشناسان نیست. آنان بر این باورند که ثروت و رفاه و آسودگی فکر بهخودیخود کارساز نیست و در کنار این موارد، آموختن مهارت شادمانی، متغیر کلیدی دیگری است که کمتر به آن پرداخته میشود.
همین که گزارش میزان شادی کشورهای جهان منتشر میشود، با ارائه تحلیلهای کلی مطرح میکنیم که کشورهای بسیار ثروتمند، شادند و کشورهایی که با مشکلات اقتصادی دستبهگریباناند در قعر رتبهبندی جهانی قرار دارند و عمدتا با درنظرگرفتن افزایش تولید ناخالص داخلی و رشد اقتصادی، تصور میکنیم که ثروت بیشتر به افزایش سطح خوشحالی مردم منجر میشود. با این حال شواهد قابل استنادی که ثروت و شادبودن را به یکدیگر پیوند دهد، وجود ندارد. البته این موارد به معنای سلب مسئولیت از تصمیمگیران و مسئولان نیست و به این معنا نیست که گرهگشایی در حوزه اقتصاد و دسترسی مردم به مسکن با نرخ مناسب و اشتغالزایی تأثیری در مقوله شادمانی ندارد. بیتردید برای این عوامل هم باید سهم و نقشی قائل شد اما نه سهمی صد درصدی و باید میان تمامی مؤلفههای تأثیرگذار تعادلی برقرار کرد. به نظر میرسد در جامعه ما، مشکل اصلی نداشتن مهارت برای شادزیستن و شادبودن است.
امانالله قراییمقدم نیز به عنوان جامعهشناس تصور نمیکند که در این جریان، پایه اصلی اقتصاد باشد، بنابراین تصریح میکند: «این موضوع تنها مربوط به مسائل اقتصادی و معیشت مردم نیست، به نوعی شادی و نشاط یک پدیده چندبعدی است که باید از ابعاد و زوایای گوناگون آن را مورد ارزیابی و بررسی قرار داد. اگر بخواهیم ملاک اقتصادی و معیشتی را در نظر بگیریم، مردم هند با توجه به اینکه با فقر و تنگدستی دستوپنجه نرم میکنند اما اصولا مردم شادی هستند، زیرا آیینها و جشنهای مذهبی و سنتی بسیار زیادی دارند که به نوعی شادی در بطن جامعه هندیها وجود دارد، بنابراین، اینطور نیست که اگر اقتصاد کشوری در وضعیت بدی قرار داشته باشد، لزوما آن کشور چهره شادی ندارد.»
نهتنها قراییمقدم که بسیاری از جامعهشناسان دیگر کشور هند را مثال میزنند که ۳۵۰ میلیون نفر از جمعیتش زیر پلها به دنیا میآیند، گذران زندگی میکنند و میمیرند اما شادی در این کشور موج میزند، ضمن اینکه ۲۵۰۰ باشگاه خنده در هند وجود دارد. باید بررسی کرد که چرا این تفاوت فاحش میان ما و آنها وجود دارد و مردم ما علیرغم وضعیت بهتر زندگی نسبت به این مردم به اندازه آنها شاد نیستند.
قراییمقدم معتقد است: «شادی و نشاط باید از درون جامعه و خانواده به وجود آید اما متأسفانه در کشورمان با توجه به مشکلات اجتماعی بسیار زیادی که وجود دارد، تعاملات اجتماعی به پایینترین سطح خود رسیده و افراد حتی با اعضای درجهیک خانواده خود نیز هیچگونه معاشرتی ندارند، خودمحوری و منفعتطلبی حرف اول و آخر را در جامعه امروز ایران میزند و شما نمیتوانید انتظار داشته باشید که در چنین شرایطی با جامعه شادی روبهرو باشید.»
مردم ما هنوز مهارت شادی را نیاموختهاند. مهارتهای اجرایی در جریان اجتماعیشدن به افراد یک جامعه منتقل میشود و آنان در این مسیر مهارتها را میآموزند. شادیکردن هم مثل هر فعالیت و مهارت اجتماعی دیگر آموختنی است. همانطور که ما مهارتهای زبانی یا آداب اجتماعی و غذاخوردن و لباسپوشیدن را یاد میگیریم، مهارت شادیکردن هم آموختنی است اما وقتی نمیآموزیم چگونه میتوانیم شادی کنیم، بنابراین از مهارتهای شادیکردن هم برخوردار نمیشویم. از این رو حتی وقتی هم که شادیم، بلد نیستیم چگونه باید شادی کنیم.
به نظر میرسد شادی به عادتی پیوسته و مداوم تبدیل نشده و چون شادیکردن به شکلی مستمر تکرار نمیشود، قالب نهادین هم پیدا نکرده و بر این اساس برخی در جامعه ما عمدتا با شادی میانهای ندارند و چهبسا که شادی و خنده را که نشانه شادی است، مظهر سبکی و سبکسری میپندارند، نشانی از آدمی که عمقی ندارد، سطحی است، آدمی که تلخیها و غمها را نمیبیند. این مسئله نیز از کسبنکردن مهارت شادمانی سرچشمه میگیرد.
تغییر ذهنیت جامعه نسبت به شادی
احمد پدرام، روانشناس و مشاور خانواده، نیز با اشاره به این موضوع میگوید: «بسیاری از انسانها تصور میکنند که شادی متعلق به انسانهای کوتهفکر است و انسانهای عاقل شاد نیستند. چنین افکاری تصورات باطلی است که باید در نهاد آموزش اصلاح شود؛ به طوری که فرد هنگام خندیدن در کلاس درس با مؤاخذه معلم مواجه میشود یا هنگام خندیدن در منزل، والدین از او میپرسند: چرا میخندی! در جامعه نیز هنگامی که میبینیم افرادی میخندند به آنها چپچپ نگاه میکنیم که به چه علتی میخندند و همه این موارد، نمادهایی از باوری اشتباه است.»
شاید این تصور به شرایط زیستن در جامعه سنتی و مدرن ارتباط داشته باشد؛ چرا که به گفته جامعهشناسان «در جامعه سنتی، سطح انتظارات مردم از زندگی بالا نیست و همین امر هم باعث میشود فرهنگ شادزیستن و شادبودن با توجه به ارزشهای اجتماعی و جمعی در جامعه حاکم شود اما ورود به جامعه صنعتی و مدرن که همراه با افزایش امکانات خدماتی و رفاهی است، منجر به بیماریهای جدید، افتادن در تله شهرنشینی و همچنین بالارفتن انتظارات مردم از زندگی شده است، اینها همه تبعات دنیای صنعتی هستند که خواهینخواهی موجب کمرنگشدن شادی میشوند.»
بر اساس یک نظرسنجی که روزنامه همشهری به شکل آنلاین برگزار کرده، ۷۹درصد افراد این نظرسنجی گفتهاند این روزها نمیتوانند بهسادگی گذشته بخندند. ۶۶درصد این جامعه آماری اعلام کردهاند که برای شادتر زندگیکردن «تلاش» میکنند. این در حالی است که ۳۴درصد باقیمانده تأکید داشتهاند برایشان اهمیتی ندارد که تلاشی در این حوزه داشته باشند. بیشتر افراد حاضر در این نظرسنجی که تعدادشان به ۳۵۰ نفر میرسید گفتهاند که در گذشته نسبت به امروز شادتر بودهاند و بیشتر تلاشهایشان برای بهبود وضعیت روحیشان شکست خورده است.
نظام تعلیم و تربیت شادیآفرین نیست
گروهی از جامعهشناسان، سرمنشأ شادنبودن یا عدم کسب مهارت برای خندیدن و شادبودن را در نظام تعلیم و تربیت جستوجو میکنند؛ نظامی که از نظر آنان شادیآفرین نیست. هنوز این نظام متکلم وحده است، هنوز تحریمی و تحکیمی عمل میکند و همه این موارد باید اصلاح شود.
فرخنده احمدی در قامت جامعهشناس تأکید میکند که باید مهارت خنده، همچون سایر مهارتهای دیگر جزء دروس دانشآموزان باشد. حال اینکه نظام تعلیم و تربیت ما همچنان از حالت کتابی و القاء محفوظات و فرمولها خارج نشده، این حجم از کتابهای درسی که حتی در برخی مواقع معلم فرصت آموزش کامل آنها را ندارد، چه ضرورتی دارد؟ چرا مسئولان به این مسئله پاسخ نمیدهد که چه میزان از مطالب کتابهای درسی به درد زندگی آینده دانشآموز میخورد؟ آیا این حجم از مطالب درسی که بعدها در زندگی اجتماعی کاربردی برای دانشآموز نداشته و دردی از او دوا نمیکند ضروریتر است یا آموزش مهارت شادی؟»
این جامعهشناس میگوید: «کلاسهای درس شلوغ و نیمکتهایی که سه دانشآموز در کنار هم مینشینند، جذاب و شادنبودن محیط فیزیکی مدرسه، فضاهای خستهکننده، امکانات محدود و رنگآمیزیهای تیره و کسلکننده که در هر فرد احساس افسردگی و دلزدگی ایجاد میکند. بهکارنگرفتن شیوههای تدریس خلاق که مشارکت و شادی دانشآموز را به همراه دارد و اجازهندادن به دانشآموزان ابتدایی برای کودکیکردن و درگیری آنها با تکالیف سنگین نشان میدهد که افراد این جامعه در نظام آموزشی، شادیکردن را حتی با کوچکترین ابزارها و امکانات نیاموختهاند و فقط شاهد سختگیریهای عجیب کادر آموزشی بودهاند. در شرایطی که معلم تنها تلاشش کنترل کلاس درس و تدریس کتابهای حجیم است چگونه میتوان از نشاط و شادی سخن گفت؟ مسئله نگرانکنندهتر کنکور است که فرصتی برای نشاط دانشآموزان باقی نمیگذارد و آنها باید با فوق برنامهها و کلاسهای مختلف کنکور درگیر شوند و کم نیستند دانشآموزانی که به دلیل ناکامماندن تلاشها و قبولنشدن در رشته و دانشگاه دلخواهشان دچار افسردگی میشوند.»
فرخنده احمدی توصیه میکند: «برای آنکه بتوانیم شادی را در جامعه گسترش داده و مهارت شادبودن را آموزش دهیم، به برنامهریزی دقیق و همهجانبه برای تغییرات اساسی در فضاهای آموزشی نیاز داریم. باید فضای سرد و یخزده آموزشی را به محیطی گرم و دلچسب و شیرین مبدل کنیم؛ چرا که در جامعهای که شادی وجود دارد، بیماری روانی، احساس ناکامی و بدبختی بسیار کمتر از سطح هنجارها خواهد بود و حس زندگی در میان شهروندان آن جامعه موج میزند. با توجه به اینکه در مباحث روانشناسی اجتماعی، سلامت روانی و احساس خوشبختی و شادی از مهمترین شاخصهای توسعهیافتگی یک کشور به شمار میرود، لازم است در ایجاد آن برای شهروندان تلاش شود. به نظر میرسد مدارس با توجه به نقش آموزشی خود میتوانند در این خصوص نقش پررنگتری داشته باشند. در برخی از کشورها، مدارسی با هدف تکثیر و تولید شادی و سرور ایجاد شده است. در این مدارس، دانشآموزان و معلمان به شیوههای گوناگون به شادی و خنده روی میآورند و دانشآموزان هنگام تعطیلی و پایان ساعت تحصیلی حاضر به ترک مدرسه نیستند؛ در حالی که در ایران این شرایط برعکس است و بچهها به محض تعطیلی کلاس درس، دوست دارند زودتر مدرسه را ترک کنند.»